معنای عرفی در رابطۀ ذوق الموت و قوت الموت
اما معنای سادۀ عرفیای که به ذهن بنده میآید، این است: «کلُّ نَفۡس ذَائِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ»[1]؛ این چشیدن، یک معنای عرفی ساده است؛ با توضیحاتی که در جلسات قبل عرض کردم؛ در ذوق، مُدرِک، بالاترین تماس را با مُدرَک دارد. در تمام حسهای پنجگانه، احساس کننده با محسوس، یک تماسی دارد اما در ذوق بالاتر است؛ اصلاً میآید و در جوف او میرود و لذا تعبیر «کلُّ نَفۡس ذَائِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ» یعنی درکش میکند و آن را میچشد. هر نفسی مرگ را میچشد، درکس میکند، احساسش میکند به بالاترین درجۀ ممکن از احساس. این یک تعبیر استعارهای زیبا است برای این طرف کار.
اما آن طرف؛ چرا بگوییم ما قوت مرگ هستیم؟؛ آن هم یک تعبیر عرفی دارد. در کاربردها هست. قوت، چیزی است که صاحب قوت آن را میخورد. وقتی صاحب قوت، آن را خورد، سبب میشود که آکل باقی بماند، ولی خود قوت معدوم میشود. نمیشود شما چیزی را بخورید و بگویید هنوز هست. طبیعی کار را عرض میکنم. پس قوت از بین میرود. در اینجا دارد: «انتم قوت الموت»؛ یعنی شما با این دم و دستگاه و این هارت و هورتی که دارید، قوت الموت هستید. یعنی موت میآید و شما را میخورد. میخورد؛ یعنی اثری از آثار شما باقی نمیگذارد. چون قوت هر خورندهای باقی نمیماند. لذا آن چیزی که از شما باقی میماند، مردن است. مردن شما را میخورد و تمام میشوید. او است که اثری از شما است.
نکته اخلاقی مرحوم آیتالله بهجت دربارۀ ناتوانی انسان
تعبیر هارت و هورت را که گفتم، مطلبی یادم افتاد؛ حاج آقا زیاد میفرمودند. تشبیه میفرمودند و میگفتند: اینقدر هارت و هورت داریم اما همۀ حیات ما، به این ذره هوایی است که به شُش ما میآید. این را مکرر میگفتند. شما ببینید وقتی شُش انسان هوا پس میکشد، چقدر هوا در آن میآید! یک ظرفیت خیلی کمی است. همیشه فرمایش حاج آقا را به این صورت تشبیه میکنم؛ یک پُف در این پاکتهای فریزر کنید و سرش را بگیرید. به تعبیر حاج آقا، همه حیات ما، به اندازه این پاکتی است که در آن پف کردهایم. چرا؟؛ بهخاطر اینکه این پفی که در پاکت کردم، اگر به شُش بیاید اما برنگردد، تمام است؛ هارت و هورتها همه میزود! همین پاکت، بیرون از شش برود اما جای آن به شش نیاید، باز تمام است. پس همه حیات ما به این ذره هوا است. آن هم با فاصله کوتاه، نه چند سال. اگر رفت، مثلاً دو سالی مهلت داریم تا برگردد؟!؛ خیر هیچ مهلتی نیست. یا اگر آمد، دو سالی مهلت داریم که اینجا میهمان ما باشد؟!؛ خیر. باید برگردد. این هارت و هورت، تعبیر ایشان بود.
ادامۀ بحث معنای عرفی در رابطۀ ذوق الموت و قوت الموت
شاگرد: «ذائقة الموت»، همین نکتۀ حضرت عالی هست، ذائق وقتی مذوق را ذوق میکند، خود ذائق باقی است. بگوییم در «ذائقة الموت»، انسان را با آن سعۀ وجودیاش، در مراتب و عوالم مختلف مطرح میکند. گویا این «ذائقة الموت» یک مرحلهای است. اما اینکه شما «قوت الموت» هستید، دارد همین عالم حیات ناسوتی را نظر میکند.
استاد: این فرمایش شما به ذهن بنده هم آمده بود، ولی پی آن را نگرفتم؛ به این خاطر که شما باید نفس، را نفس انسانی معنا کنید. «کل نفس»، مثل «ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا»[2]؛ «الانفس» در اینجا بهمعنای شخص نیست. «اللّه یتوفی الاشخاص»!؛ خیر [معنای آیه این طور نیست]. «ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ»؛ نفس در اینجا، بهمعنای روح و جان است. «ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ»؛ این امساک، امساک انفس است. پس منظور از انفس در آنجا شخص نیست. شخص که اینجا، در منام خوابیده بود. «فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ»، یعنی یمسک انفسها. آن انفسی که قضی علیه الموت. «وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰ»؛ باقی انفس را به این بدن بر میگرداند. «إِلَىٰ أَجَل مُّسَمًّی». این یک معنای نفس است. در توضیح فرمایش آقا [یکی از حاضران] عرض میکنم که آیا نفس در آیۀ «کلُّ نَفۡس ذَائِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ» همان نفس است؟؛ اگر این باشد، یعنی آن نفس و آن جان، مرگ را میچشد. یعنی او طوری میشود که وقت رفتنش از این دنیا فرا میرسد، نزع از این بدن برای او صورت میگیرد، آن نفس مرگ را میچشد. یعنی معلوم است که آن چشنده است. او که نمیتواند، بمیرد. قوام نفس به نمردن است. روح که در اینجا میچشد، به این خاطر است که علقۀ آن از این بدن قطع میشود. این فرمایش ایشان است. خب، چرا من وارد نشدم؟؛ چون وقتی مردم در محاورات عرفیه آیه را میخوانند، از اینجا از کلمۀ «نفس»، مثل «اللّه یتوفی الانفس» خیلی به ذهنشان نمیآید. لذا مراعاتاً لجانب عرفی، وارد فرمایش ایشان نشدم. «کل نفس» یعنی هر شخصی، «ذائقة الموت»؛ یعنی میمیرد. لذا من با همان معنای عرفی سطح خودم بیان کردم.
شاگرد: در ادامه آیۀ چنین آمده است: «كُلُّ نَفۡس ذَائِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ»[3]، گویا مواجه آن با نفس این دنیا نیست، ممکن است موید باشد. همچنین «كُلُّ نَفۡس ذَائِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ»[4]، مقصودش [صوت واضح نیست] … .
استاد: یعنی نفس روح باشد؟
شاگرد: بله؛ بیشتر با آن میسازد.
شاگرد 2: ابتدا باید معنای موت روشن شود.
استاد: در جلسه قبل، اول تا آخر جلسه، در مورد معنای موت بود. من فهم خودم را از موت، کون و فساد و انخلاع توضیح دادم. صوتهایش هست، اگر حوصله داشتید، گوش بدهید.
[1]. الانبیاء، آیۀ ۳۵.
[2]. الزمر، آیۀ ۴۲.
[3]. العنکبوت، آیۀ ۵۷.
[4]. آل عمران، آیۀ ۱۸۵.
بدون نظر