علم ذاتی در تعبیر «و ليس بينه و بين معلومه علم غيره»
بای ملابست را عرض کردم. «و ليس بينه وبين معلومه علم غيره»؛ گمانم خیلی روشن است؛ «لیس بین اللّه سبحانه تعالی و بین معلومه»؛ ضمیر «معلومه» به اللّه میخورد. «علم غیره»؛ این «غیره» یعنی چه؟ یعنی «غیر اللّه».
شاگرد: غیر معلوم.
استاد: اینجا ضمیری است که هر دوی آنها ممکن است مرجعش باشند. اگر این عبارت بخواهد علم ذاتی را بگوید، میگوید علم همهی مخلوقات، غیر از ذاتشان است. ما یک ذاتی داریم و یک علمی که بعداً برای ما میآید. پس وقتی ما یک معلومی داریم، علمی که غیر از ذات ما است، سبب آگاهی ما میشود. اما «لیس بین اللّه و بین معلومه علم غیر اللّه»؛ علم جدا نیازی ندارد؛ علمش عین ذاتش است. این میشود.
بدون نظر