رفتن به محتوای اصلی

کیفیت معاد جسمانی؛ بدن چهار بُعدی

شاگرد: شما فرموده بودید هیچ شبههای نیست که همه، قائل به معاد جسمانی هستند، اما این که در آنجا این جسم است یا جسم دیگری، محل بحث است.

استاد: ذیل آیۀ شریفۀ «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيم، قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِي أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ»[1] بود؛ وقتی آخوند ملاصدرا، صاحب اسفار رضوان‌اللّه‌علیه، ذیل تفسیرشان به این‌ آیه می‌رسند، بیانشان با سایر مواضع دو جور می‌شود. کسانی که راجع به نظرات آخوند بحث کرده‌اند، این را می‌دانند. علی ای حال، آخوند اینجا یک جور صحبت دارند و در جای دیگری، فرمایش دیگری دارند. در یک کلمه، آیه می‌فرماید: «قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة»، روشن است که ضمیر «یحییها» به «رمیم» بر می‌گردد، ولو در آیۀ دیگری دارد: «قَادِرٌ عَلَىٰ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُم»[2]، در این آیه، کلمۀ «مثل» دارد، اما در آیه، مرجع ضمیر به خود «ها» بر می‌گردد. همین‌طوری که فرمودند، در یک کلمه، معاد جسمانی مورد اتفاق تمام ملیّین است. خود صاحب اسفار دارند؛ می‌گویند هر کسی الهی است و در خانۀ انبیاء و اوصیاء و ملل وحی است و به آن‌ها اعتقاد دارد، اعتقاد به معاد جسمانی دارد. در این مشکلی نیست. کسانی باشند که روی فکر خودشان جلو بروند، ممکن است بگویند که معاد فقط روحانی است [اما نسبت به کسانی که درب خانۀ انبیاء و اوصیاء چنین نیست].

مرحوم حاج ملا هادی [سبزواری] رضوان‌اللّه‌علیه، در منظومه یا شاید در تعلیقاتشان بر شواهد الربوبیه، وقتی به معاد جسمانی می‌رسند، می‌فرمایند: شیخ الرئیس گفته است من با ابزار حکمی، با براهین علمی‌ای که در دست دارم، معاد روحانی را می‌توانم ثابت کنم اما معاد جسمانی را نمی‌توانم ثابت کنم! بعد حاجی می‌گویند: این نه یعنی منکر معاد جسمانی است؛ «أمّا الشيخ رئيس المشائين، فإنه لم ينكر المعاد الجسماني حاشاه عن ذلك، إلاّ أنّه لم يحقّقه بالبرهان ، كما يظهر لمن نظر في إلهيّات الشفاء»[3]. یعنی ابن‌سینا خیلی اجل از این است که با این‌که مخبر صادق خبر داده است، معاد جسمانی را قبول نداشته باشد! بلکه قبول دارد و می‌گوید من به صورت برهانی، نمی‌توانم ثابت کنم. زور برهانِ من، به اثبات معاد جسمانی نمی‌رسد؛ حاشاه عن ذلک؛ خیلی تعبیر عالی‌ای است که مرحوم حاجی برای شیخ الرئیس دارند.

اما این‌که کیفیت آن، به چه صورت است، یکی همین آیۀ شریفه است؛ «يُحۡيِيهَا ٱلَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة». نمی‌دانم سال نود و دو بود یا سال دیگری بود؛ در جلسات متعددی راجع به معاد جسمانی در همین جلسات بحث کردیم. همین بدن دنیوی محشور می‌شود؛ با خصوصیتی که عالم آخرت دارد. معاد جسمانی است، نه مادی به‌معنای مادی اینجا. این هم باز خلاف اعتقادات متدینین است. اگر معاد مادی بود، سیب در بهشت می‌پوسید. حرکت از لوازم ماده است. اما همان کسی که بهشت را قبول دارد و می‌گوید سیب را در آنجا می‌خوریم، نمی‌گوید سیب آنجا می‌پوسد. بلکه می‌گوید: ریخت سیب آنجا، ریخت عالم ماده نیست. معاد مادی غیر از معاد جسمانی است. این هم نکاتی است که در این بحث هست.

شاگرد: بیشتر توضیح بدهید.

استاد: من یک چیزهایی مطالعه کرده‌ام، کلاً می‌رود. آن بحث‌ها هم بحث آیات و روایات است. اگر پنج-شش سال راجع به این‌ها بحث شود، باز مطلب هست. اگر وارد شویم، مطالبی که مطالعه کرده‌ام را فراموش می‌کنم. اگر صلاح بدانید من در خدمتتان هستم. اگر به‌عنوان طرداً للباب است، نه بابی که مورد نیاز است، بحث را ادامه بدهید. بعضی از چیزها هست که به تفصیل بحث کرده‌ایم و فقط مراجعه می‌خواهد. الآن هم که راحت است. اساس عرض من این بود: بدنی که در آخرت می‌آید، غیر از آن بدن اختراعی صاحب اسفار است، توضیحاتی که عرض کردم، حتی با فرمایش آقا علی هم تفاوت داشت، این بود که بدن ما در این عالم سه بعدی است، بدن آن جا چهار بعدی است. این نکتۀ اصلی بحث ما بود. تا آدم نرود، نمی‌بیند. عالم آنجا، عالم احاطه بر زمان است. الآن که به من نگاه می‌کنید با یک بدن سه بعدی هستم. اما آنجا که به این بدن نگاه می‌کنید، یک موجود منبسط نود ساله می‌بینید. نه یک بدن پیر شدۀ در سن نود سال. بدن آنجا جامع همۀ عمر شخص است و لذا حضرت علیه السلام  فرمودند: وقتی کتاب می‌گذارند و می‌گوید: «اقرء کتابک»، آیه شریفه می‌فرماید: «وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَة وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحۡصَىٰهَاۚ وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرا»[4]. در تفسیر برهان هست، حضرت علیه السلام ذیل این آیه فرمودند: نه یعنی عکس و تصویر، بلکه خود همان صحنه و خود همان زمان، حاضر است. چون عالم احاطه بر زمان است و لذا یک بدنی است که هر کاری انجام داده را نشان می‌دهد؛ با آن خصوصیاتی که‌ آن عالم دارد. «وَ قَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَيۡنَاۖ»[5]؛ ما در دنیا یک عمر رفیق بودیم، حالا در اینجا می‌خواهید علیه ما شهادت بدهید؟! «قَالُواْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيۡء»؛ آن روز هم می‌توانستیم کلی حرف بزنیم. اما به‌خاطر حِکمی که خداوند متعال داشت، دار حجاب بود. حالا در صحنه‌ای آمده‌ایم که «أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيۡء»؛ حالا دیگر به این صورت است. مراتبی که در کمال پیش می‌آید …؛ مثلاً زمان ظهور حضرت صلوات اللّه علیه، اصلاً کل عالم به یک درجه‌ای از کمال ارقی رسیده است. در روایت هست؛ حضرت علیه السلام فرمودند: زمان ظهور حضرت، اگر یک منافقی حتی در دل سنگی مخفی شود، مؤمن که رو به روی سنگ می‌رسد، سنگ به سخن می‌آید. می‌گوید: «فی بطنی منافق فاقتله». یعنی سنگ به سخن می‌آید. یعنی مرتبه‌ای می‌شود که «أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيۡء».


[1]. یس، آیات ٧٨ و ۷۹.

[2]. الاسراء، آیۀ ٩٩.

[3]. ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه (با تعلیقات آیت اللّه حسن زاده)، ج 5، ص ۳۰۶-۳۰۸.

[4]. الکهف، آیۀ ۴۹.

[5]. فصلت، آیۀ ۲۱.