رفتن به محتوای اصلی

برداشت و اصطلاح خاص در واژه‌ی «فطنة» در کلام اهل البیت علیهم‌السلام

 

شاگرد: مؤید فرمایش شما روایتی است که ابن خزاز از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده: «إِنَّ أُولِي اَلْأَلْبَابِ اَلَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ»، در ادامه چند مرحله می‌خورد تا به «فطنة» می‌رسد.

استاد: بله؛ این روایتی که الآن فرمودند از غرر روایات است. از یونس بن ظبیان است. در کفایة الاثر فی الائمة الاثنی عشر از خزاز قمی است. مرحوم بحرانی در تفسیر برهان هم این روایت را آورده‌اند:

«…إِنَّ أُولِي اَلْأَلْبَابِ اَلَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اَللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اَللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ اَلْقَلْبُ وَ اِسْتَضَاءَ بِهِ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اَللُّطْفُ فَإِذَا نَزَلَ [مَنْزِلَةَ] اللُّطْفِ صَارَ مِنْ أَهْلِ اَلْفَوَائِدِ فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ اَلْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ فَصَارَ صَاحِبَ فِطْنَةٍ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ اَلْفِطْنَةِ عَمِلَ فِي اَلْقُدْرَةِ فَإِذَا عَمِلَ فِي اَلْقُدْرَةِ عَرَفَ اَلْأَطْبَاقَ اَلسَّبْعَةَ…»[1].

اولین باری که بنده دنبال این روایت رفتم – خاطرات طلبگی است که می‌گویم - سید بزرگواری بودند که من نمیشناختم. منزل حاج آقا روضه آمدند و کنار حاج آقا نشستند. مثل دو دوست قدیمی که خاطراتی از نجف داشتند؛ یک دفعه آن سید گفت: حاجآقا یادتان هست فلان مدرسه نجف نشسته بودیم و این روایت یونس بن ظبیان «ان الاولی الاباب الذین عملوا فی الفکرة» را بحث می‌کردیم؟! حاج آقا فقط یک کلمه گفتند. بعد من رفتم روایت را پیدا کردم. جلسه خوبی بود که ما را به این روایت عال العال راهنمایی کرد. حاج آقا فقط یک کلمه گفتند. سرشان زیر بود. فرمودند آقا قلوب ما متوجه به دنیا است! یعنی این روایات را یک وقتی… . مثل حاج آقایی که معلوم بود می‌خواستند بگویند این برای امثال کسانی که اینجا نشستهاند چه فایده‌ای دارد؟! فرمودند قلوب ما متوجه به دنیا است. اصلاً ادامه ندادند که دنبالش را بگیرند و روایت را بخوانند. علی ای حال روایتی است! «اذا تکلم بالحکمة صار صاحب فطنة». ببینید معلوم می‌شود لغت دارند؛ آن همه از مراحل قبلی طی شده و حالا صاحب فطنة شده. آن قبلیها «فطنة» نیاز نداشت؟! معلوم می‌شود که این «فطنة» اصطلاحی است. «فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ اَلْفِطْنَةِ عَمِلَ فِي اَلْقُدْرَةِ»؛ حالا دیگر تصرفات ملکوتی دارد. دنباله اش هم می‌فرمایند «عرف الاطباق السبعة».

شاگرد: در کافی «اولوا الالباب» را معنا می‌کنند به شیعه ما.

استاد: لب، یعنی مغز. اولوا الاباب یعنی کسانی که مغز دارند و عقل دارند. چیزی که انسانیت انسان به آن است را دارند. جزاکم الله خیرا! این حدیث از احادیث خیلی خوبی بود که یادآوری کردید.

همین حدیثی که الآن ایشان گفتند، با امکاناتی که الآن هست، دنباله همین واژه را بگیرید و کل روایاتی که این واژه «فطنة» به کار رفته را کنار هم بگذارید چه بسا چه شواهد روشنی پیدا کنید که این را در کجا به کار می‌بردند..

شاگرد: به نظر می‌رسد «فطنة» را برای کسی به کار می‌برند که به تیزی به ولایت اهل البیت علیهم‌السلام می‌رسد. کسی به تیزی به آن برسد و آن را سفت بگیرد و جلو برود، آدم فطنی است.

استاد: بله، یعنی در اصل فطانت، ظرافت کاری هایی که هست را بفهمد. با سرعت هم باشد. اگر اصل ظرافت کاری آن مقصود شما باشد، دیگر سرعت را در فطانت نیاورده اید.

شاگرد: هم با سرعت و هم با دقت ولایت را بفهمند.

شاگرد٢: یعنی رسیدن به ولایت، غایةً در معنای فطنة هست.

شاگرد: لذا فرمودند «فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي اَلْفِطْنَةِ تَبَيَّنَ اَلْحِكْمَةَ»[2]. حکمت را هم به‌معنای «معرفة الامام» فرموده‌اند. یعنی کسی که به حکمت برسد به معرفت امام رسیده است. انسان فطن هم انسانی است که حکمت را بشناسد، یعنی امام را بشناسد.

استاد: «تاول الحکمة» هم معنای مهمی دارد. برای ذهن امثال من که قاصر است، همین اندازه می‌فهمیم که خیلی بار معنا دارد اما تا ذهن مثل منی به آن برسد خیلی طول می‌کشد. ان شالله خدای متعال خودش منت بگذارد و این چیزها را بفهمیم.

شاگرد: حدسی که منطقیین می‌گویند، پرش فکری است،… .

استاد: در حدس، دقت و ظرافت نخوابیده است. سرعتش خوابیده است. تعریفی که منطقیین از حدس دارند این است که می‌گویند از مقدمات بپرد. جهش کند. سرعت در آن هست. اما این‌که هر چه حدسیات هست، آیا دقت و ظرافت هم دارد، خیال می‌کنم نباشد و شرط کارش هم نباشد. 


[1] بحار الأنوار  ج۳۶ ص۴۰۳

[2]. شیخ طوسی، الأمالی، ج 1، ص ۳۷.