رفتن به محتوای اصلی

سرعت و ظرافت درک، دو محور در معنای «فطنة»

 

«ثاقبات». «ثقُب» و «نقَب». در عیون برعکس است. درعیون دارد «ناقبات الفطن» است، در اینجا دارد «ثاقبات الفطن». در عیون «ثاقبات الفکر» دارد و در اینجا «ناقبات الفکر» دارد. به ذهن من می‌آید که نسخهی توحید انسب است. ولو هر کدام از این‌ها را می‌توان معنا کرد، ولی این انسب است. به‌خاطر این‌که «فطن» به‌معنای فهم و درک است. اما مطلق فهم نیست. «فطانت» فهم خاصی است. فهم ظریف و دقیقی است. من به‌صورت شایدی می‌گویم. تحقیق آن بر عهدهی ذهن شریف خودتان باشد. در فطانت دو چیز هست: ریزی و دقت، و هم سرعت. «ذا فطن» هم زود می فهمد و  هم چیزهای ظریف و دقیق و ریز را می‌فهمد. در «فطانت» این هست، به خلاف فکر. در «تفَّکَر» چیز خیلی دقیق و ظریف نخوابیده است، فکر است؛ فکر بکند و چیزی را بفهمد. اما «فطانت»، فهم دقایق و امور ظریف است، همراه با سرعت.

راجع به فطانت، چیزهایی در ذهنم هست که به سرعت عرض می‌کنم. کلمهی «فطنة» در روایات اهل البیت علیهم‌السلام، شاید لغت خاص خودش را داشته باشد. یعنی ائمه علیهم السلام که «فَطِن» می‌فرمایند، برای خودش چیزی است. روایتی هست که در بسیاری از کتب آمده است. از کتاب سلیم که اولین کتاب هست،‌ آمده است؛ خطبهی امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. دعائم الاسلام و الایمان و الکفر و النفاق. در نهج‌البلاغه هست. در کافی شریف هست. در خصال و کتب صدوق هست. در جاهای مختلف هست. هر کجا بروید، در ده‌ها کتاب می‌بینید که آمده است. خطبه‌ای معروف است. «الکفر علی أربعة شعب، النفاق علی اربعة شعب». در نهج‌البلاغه هم هست. تعبیر این چنینی دارد:‌ «الیقین علی أربعة شعب». البته در کتاب سلیم، اینجا تصحیف شده است؛ دارد: «الصبر علی أربعة شعب». معلوم است که نسخه، تصحیف شده است.

منظور من این بود: یقین چهار شعبه دارد: «وَ اَلْيَقِينُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ تَبْصِرَةِ اَلْفِطْنَةِ وَ تَأْوِيلِ اَلْحِكْمَةِ وَ مَعْرِفَةِ اَلْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ اَلْأَوَّلِينَ»[1]. یقین بر این چهار تا است. بعد هم، همهی این‌ها را توضیح می‌دهند. اولین چیزی که امام علیه‌السلام می‌خواهند برای شعبهی آن ذکر کنند، «تبصرة الفطنة» است. مرحوم مجلسی در مرآة العقول دو - سه احتمال دارند. خیلی معانی قشنگی دارد که مقصود ما نیست. فقط اشاره کردم که «فطنة»، در بزنگاه این خطبهی مبارکه، خیلی مطلب دارد. قابل فکر است. یکی دیگر باز در کتاب کافی است. در کتاب العقل و الجهل است. آن هم خیلی عجیب است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «دِعَامَةُ اَلْإِنْسَانِ اَلْعَقْلُ وَ اَلْعَقْلُ مِنْهُ اَلْفِطْنَةُ وَ اَلْفَهْمُ وَ اَلْحِفْظُ»[2]؛ «دعامة» یعنی ستون خیمهی انسان. «العقل منه الفطنة»، از عقل ناشی است. این هم یک روایت راجع به «فطنة».

روایت دیگری را هم جلوتر عرض می‌کردم که خیلی خوب است. خیلی از واژه‌ها هست که هم در معارف و هم در اخلاق و هم در فقه نیاز پیدا می‌کنیم که معنای آن را بفهمیم و در معنای آن تدقیق کنیم. یکی از بهترین راه‌ها برای فهم معنای واژه‌های معارفی و اخلاقی و فقهی، «الاشیاء تعرف بمقابلاتها» است. مقابلهی یک واژه، ذهن را در فهم مراد بسیار رهنمایی می‌کند. یکی از روایاتی که در لسان معصوم علیه‌السلام مقابلات را در کنار هم گذاشته‌اند و ذکر فرموده‌اند، روایت جنود عقل و جهلِ کافی است. هفتاد و پنج جنود عقل و جهل را ذکر می‌کنند. یکی از چیزهایی که در آن روایت هست، همین کلمهی «فطنة» است. در نسخهی بدلش در علل «فطنة» آمده است اما در کافی به جای آن «فهم» آمده است. تکرار هم شده است، عده‌ای حسابی گفته‌اند که معلوم می‌شود که نسخهی کافی در اینجا دقیق نیست. چون «فهم» در کافی دو بار ذکر شده است، «فهم» دوم همان «فطنة» بوده است. مقابلش «غباوة» است. حضرت فرمودهاند: «الفطنة من العقل»؛ جنود عقل است. مقابلش «غباوة» است. می‌بینید که یک نوع خاصی است.

پس به احتمال زیاد، کلمهی «فطنة» در لسان معصوم علیه‌السلام، یک لغت خاصی دارد و این سه چهار موردی که گفتم را می‌توانید برای آن زمینهی تحقیق قرار بدهید. خطبهی معروف امیرالمؤمنین علیه السلام بود که «تبصرة الفطنة» داشت. روایت کافی «و من العقل الفطنة» و روایت جنود عقل و جهل که مقابله بود. این‌ها می‌تواند کمک کند.

شاگرد: «غباوة» به‌ چه معنا است؟

استاد: به‌معنای یک نوع کودنی است. حضرت علیه السلام در آنجا فرمودند: «الفهم و مقابله الحمق»، در اینجا فرمودند: «الفطنة و مقابله الغباوة».

شاگرد ٢: «فطنة» به‌معنای زیرکی است.

استاد: بله؛ «فطنة» مطلق فهم نیست. الآن می‌خواهم همین را عرض کنم.

شاگرد: با «فقه» هم متفاوت است؟

استاد: بله؛ آنچه که به ذهن من می‌آید؛ به این عنوان عرض می‌کنم که ذهن شریفتان شروع کند به راه افتادن؛ نمی‌خواهم بگویم حرف من صحیح است. همین که زمینهی فکر باشد. معنای «فطانت» صرف فهمیدن نیست. صرف فهم و درک نیست. دو چیز در آن هست. فهم و درکی که سریع باشد؛ دو سال کار نکند که یک چیز را بفهمد. به این فطانت نمی‌گوییم و دوم این‌که مطلب ظریف و دقیقی باشد. اگر مطلبی است که ظریف است و دقیق است و سریع می‌فهمد، به آن فطانت می‌گویند. این معنای لغوی آن است. پس هم در آن سرعت هست و هم دقت. اما فکر به این صورت نیست. در فکر حرکتی می‌کند و چیزی را می‌فهمد. دیر هم بفهمد مانعی ندارد. می‌گوید: دو سال فکر کردم تا به این رسیدم. اما نمی‌گوید: دو سال فطانت به خرج دادم تا این را بفهمم! همه می‌خندند! می‌گویند: دو سال فطانت به خرج دادی؟! ببینید فطانت با طول کشیدن جور نیست. اما فکر، منافاتی با طول کشیدن ندارد.

شاگرد: در کلمات اهلالبیت علیهم السلام بیش از این هم بار معنایی دارد؟ فرمودید: در کلمات اهلالبیت علیهم السلام یک اصطلاح است.

استاد: من احتمال می‌دهم که وقتی دنبال آن می‌روید، مجموع روایات را که در کنار هم می‌گذارید، می‌بینید از فطانت مقصودی دارند.

شاگرد: بیش از این مقدار منظور است.

استاد: بله؛ این‌که معنای لغوی آن است. آن‌ها مقصود خاصی دارند که باید مجموع آن را نگاه کنیم.

شاگرد: این احتمال از کجا آمده است؟

استاد: از همان خطبهی امیرالمؤمنین. حضرت علیه السلام «تبصرة الفطنة» را جور خاصی به کار می‌برند. لحن خیلی مهم است. یقین چهار شعبه دارد: «تبصرة الفطنة»؛ بینایی فطنة. یعنی «تبصرة الشخص للفطنة»؟ یا «تبصرة الفطنة للشخص»؟ این‌ها را مرحوم مجلسی دارند. اصلاً نحوهی کاربردش در اولین توضیحی که می‌دهند، معلوم می‌شود نباید صرف معنای لغوی باشد. این بحث‌های جای خودش، از بحث خودمان فاصله نگیریم.


[1]. معدن الجواهر، ج 1، ص ۴۰.

[2]. شیخ کلینی، الکافي، ج 1، ص ۲۵.