نفی نقص و اثبات کمال برای خداوند متعال، سپس نفی عدد در کمال باری تعالی و اثبات بساطت
در شرح صفحهی هفتاد و سوم بودیم. در این دو - سه جملهای که امام علیهالسلام در این خطبهی مبارکه فرمودند:
«بل هو الذي لم يتفاوت في ذاته ، ولم يتبعض بتجزئة العدد في كماله ، فارق الأشياء لا على اختلاف الأماكن ، وتمكن منها لا على الممازجة»[1].
بحثهای لغوی مقداری طول کشید. ولی بحثهای لغویِ خوب است. در جلسهی گذشته هم بحثهای دیگری پیش آمد.
بحث در صفحهی هفتاد و سوم، حدیث بیست و هفتم، خطبة الوسیلة است. اسم آن در اینجا نیامده است، اما در جاهای دیگری در کافی شریف و تحف العقول، بهعنوان خطبة الوسیلة آمده است. با فاصلهی هفت روز بعد از قضایای سقیفه و شهادت پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله، حضرت علیه السلام آمدند و این خطبه را خواندند.
کلمهی «تفاوت»، از باب تفاعل است. «وفات» را «بُعد بین الاصبعین» میگویند. شکاف بین دو انگشت را، فوت میگویند. چون خدای متعال میان دو انگشت فاصله گذشته است، میتوانید یکی را ثابت بگیرید و دیگری را از آن بُعد بدهید. میتوانید هر دو را با هم از هم دور کنید. اگر در «تفاوت»، هر دو با هم دور میشوند. «تفاوت» معانی خاصی هم داشت؛ در آیهی شریفه، استشهاد کردیم: «مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ»[2]، عرض کردم «فطور» معانی متعددی دارد که یکی از آنها «شکاف» است. حالا شکافی که از اندرون خود شیء بیرون بیاید که شکفتن میشود. یا شکافی است که از شیء بیرونی بیاید؛ مثل تیشه و تبری که از بیرون میآید و بدنهی درختی را می شکافد. همهی اینها با لطایفی که دارد، معانی مختلفی را از یک کلام واحد، محتمل الارادة میکند.
در اینجا اگر «تفاوت» بهمعنای فطور و شکاف است، امام علیهالسلام دو جمله را پشت سر هم آوردهاند. اول میخواهند، بگویند هیچ رقم خلأ و نقص در ذات خداوند متعال نیست: «بل هو الذي لم يتفاوت في ذاته» که اگر تفاوت بود، «فطور» بود. اگر تفاوت بود، در ذات او خلأ بود، شکاف بود، ملأ نبود، کمبود داشت. پس «لم یتفاوت فی ذاته»؛ خدای متعال سر سوزنی نقص، خلأ و کمبود ندارد و نبود ملأ، در او، متصور نیست. حالا که سر و پا کمال است و اصلاً نقصی در او نیست، جملهی دوم توضیح میدهند که این کمال او به چه صورت است: «بل هو الذي لم يتفاوت في ذاته ، ولم يتبعض بتجزئة العدد في كماله»؛ «فی کماله» یعنی کمال مطلقی که «لم یتفاوت فی ذاته». چون هیچ خلأ و شکاف و کمبودی در ذات او نیست، پس سر و پا کمال میشود. اما درعینحالی که این سر و پا کمال برای او هست، «و لم يتبعض بتجزئة العدد فی کماله». در این کمالی که جملهی اول ممهد آن بوده است، جملهی دوم دارد توضیح میدهد. یعنی کمالی بسیط است. نه کمالی که «متبعض بتجزئة العدد» است.
من کتابهای لغت را در اینجا گذاشتهام که کلمات «جزء»، «بعض»، «عدد» را گذاشتهام تا مناسبت شد، بخوانیم. لغات خوبی است. همهی آنها لغات قرآنی است. ولی حالا فعلاً خود جمله را جلو برویم. آنچه که در ذهن قاصر من هست را میگویم، شما هم هر چه به ذهنتان میرسد، بفرمایید.
قبل از این جملات به این صورت بود: «و حجب العقول عن أن تتخيل ذاته في امتناعها من الشبه والشكل»؛ به ذهن، به این صورت میآید که «شبه» مربوط به کیفیت است؛ یعنی کیفیت در مورد خدای متعال ممتنع است. «شکل» یعنی کم متصل قارّ در مورد خداوند ممتنع است. کم و کیف در ذات خداوند متعال، راه ندارد. شباهت در کیفیات است. شکل در کمیات متصله است. در اینجا هم میفرمایند: «تجزئة العدد فی کماله»؛ در کمالات او کم منفصل هم نمیآید. عدد کم منفصل است. تمام انواع این مقولات – از کیف و از کم متصل و از کم منفصل - را حضرت علیه السلام در این عبارت، از ذات خداوند متعال نفی کردهاند. بنابراین «کماله» از «لم یتفاوت» حاصل شد. اثباتِ این کمالی هم که از «لم یتفاوت»به دست آمد که نشان میدهد هیچ نقصی در ذات خداوند متعال نیست، این کمال او هم «لم یتبعض بتجزئة العدد» است. کمال است، اما کمال بسیط است؛ احدی المعنی است. در روایت اعرابی خواندیم: «لیست بمعانی کثیرة». در بحبوبحه جنگ جمل حضرت فرمودند: «إنّه عزوجل أحدي المعنى، يعني به أنّه لا ينقسم في وجود و لا عقل و لا وهم كذلك ربّنا عزوجل»[3]. حضرت علیه السلام سه واژه فرمودند. اگر به این صورت است که کمال او بسیط است و احدیّ المعنی است، «تجزئة العدد» را چطور معنا کنیم؟
[1]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۷۳.
[2]. ملک، آیهی ٣.
[3]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۸۵.
بدون نظر