جستجوی پیشرفته
نتایج جستجو
نتایج یافت شده 39
«وكوّن الأشياء فكانت كما كونها، وعلم ما كان وما هو كائن»
«وكوّن الأشياء فكانت كما كونها، وعلم ما كان وما هو كائن»؛ این قشنگ است. «علم ما کان و ما هو کائن»، نفرمودند «و ما یکون». مرحوم قاضی سعید قمی تعبیر میکنند به «الذی یختر بالبال الآن/ یحضرنی الآن». نکته لطیف قشنگی است. میگویند این «کان» یعنی هر چه زمانی است و...
تفاوت «الناس معادن» و «دفائن العقول»
شاگرد: … . استاد: میفرمایند جلسۀ قبل پیرامون «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ»[1] صحبت شد، ایشان [یکی از حاضران] میفرمایند که در کافی شریف، روایت دیگری هم وجود دارد: «اَلنَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ»[2]؛ معدن هم خودش یک جو...
تفاوت مدرک وهم و عقل
شاگرد: «لا یقع علیه الوهم و لاتصفه الالسن» دو مرتبه میباشند؟؛ یعنی ابتدا باید کسی او را تصور بکند و بعد به زبان بیاورد؟ استاد: شما میخواهید، بفرمایید بهعنوان دو جمله مترتب بر هم هستند؛ نفی جمله دوم، بهعنوان منفی مترتب بر جمله اول است. چون اگر وهم بر او ...
فصل چهارم: مسیر عمومی در معرفت الهی؛ «معرفت فطری»
انواع معرفت الهی [معرفتی که عبد به خداوند متعال دارد چند جور معرفت است؟ آن چه که در ذهن من است این است: الف) معرفت عامه یک معرفتی هست که انسان و غیر انسان در آن معرفت شریک هستند. شبیه رحمت رحمانیه است. رحمت رحمانیه شامل اخبث الناس هم هست. نمیشود که آن رحم...
بررسی سند حدیث شمارۀ سی؛ امکان قبول تصحیح حدیث
در کتاب مبارک توحید صدوق بودیم؛ در صفحه هفتاد و پنج، حدیث سیام: «حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضياللّهعنه، قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن يعقوب بن جعفر، قال: سمعت أبا إبراهيم موسى بن جعفر ...
یکی بودن روایت کافی و روایت توحید صدوق
[در شرح] روایت سی ام، در صفحۀ هفتاد و پنجم بودیم. به سطر اول از صفحۀ هفتاد و شش رسیدیم که حضرت علیه السلام فرمودند: «أمر بلاشفة و لا لسان، ولكن كما شاء أن يقول له كن فكان خبرا كما أراد في اللوح»[1]. این جملهای بود که در جلسه قبل، بحث شد. در نسخۀ بحارالانوار...
ترجیح نسخۀ «جبراً» در فقره «کن فکان جبراً»
[در شرح] حدیث شمارۀ سی، به این عبارت رسیده بودیم: «أمر بلاشفة ولا لسان ، ولكن كما شاء أن يقول له كن فكان خبرا كما أراد في اللوح»[1]. عرض کردم که در نسخه توحید صدوق یک «له» هم دارد. شاید طبق نسخههای دیگر که «له» ندارد کمی مناسبتش بیشتر باشد. «فکان خُبر...
یکسانی روایت توحید شیخ صدوق با روایت کافی
اما بحث هفته قبل؛ عرض کردم ظاهراً این حدیث سیام، همان حدیث راهب و راهبه در کافی شریف است که همین جناب یعقوب بن جعفر نقل کرده است. چون دو راهب را میآورد؛ جلد اول، صفحه چهارصد و هشتاد و یک، حدیث پنجم. آقایان مناقشه فرموده بودند. گفتند: اولاً از کجا میگویی ک...
ادامۀ شرح فقرۀ «ولكن كما شاء أن يقول له كن فكان خبرا كما أراد في اللوح»
شاگرد: اگر روایت را «فکان خَبَرا» بخوانیم، اشاره به این دارد که امری که خداوند میفرماید، مثل انشائات عادیه نیست. بلکه یک ابرازی از ارادۀ ازلی است که تعلق گرفته است. استاد: توضیحی که میدهید، میتواند در خود عبارت، فی حد نفسه، معنای درستی باشد، اما قرائن من...
«والله خلوا من خلقه ، وخلقه خلو منه»
چون فرموده بودند یک بحثی است که چند کلمه راجع به آن صحبت بشود، طولش دادم. مطمئن باشید این مسأله که بگویید خدای متعال بحت است و لایتناهی است، بههیچوجه من الوجوه لازمهاش این نیست که جایی برای مخلوق نماند. این یک شبهه ضعیفی میشود که بگوییم چون اطلاق ذاتی خد...
نسبت امّ الکتاب و لوح محو و اثبات
شاگرد: آیا محو و اثبات همان کتاب مبین است؟ استاد: در روایت سیام، صفحۀ هفتاد و شش، در سطر آخر بودیم. فرمودند: «امر بلاشفه ولا لسان ، ولكن كما شاء أن يقول له كن فكان خبرا كما أراد في اللوح»[1]. دو جلسه قبل، صحبت «فی اللوح» متعلق به «اراد» باشد یا نه. شاید ...
فقه اللغه کلمه «لوح»
خب، حالا راجع به کلمه «لوح» [بحث میکنیم]؛ لغت آن، لغت مهم و جالبی است. در التحقیق، [مطالبی را] از چند کتاب آورده است. مثلاً در مقاییس اللغة فرمودهاند: «اصل صحیح معظمه مقاربة باب لمعان»؛ نور دادن، «لاح الشیء یلوح اذا لمح و لمع». شاگرد: نورانی یا نور دادن...
پنج تاصیل در مقدمۀ کتاب المعجم الاشتقاقی الموصل
در شرح صفحۀ هفتاد و ششم بودیم. حضرت علیه السلام در فرمایشی که با راهب داشتند، فرمودند: «امر بلا شفه و لا لسان، ولكن كما شاء أن يقول له كن فكان خبرا كما أراد في اللوح»[1]. بحث جلسۀ قبل، پیرامون همین کلمۀ «لوح» بود؛ لغت «لوح» و مطالبی که راجع به آن هست. شاید...