رفتن به محتوای اصلی

خـلاصه تفصیـلی

معنای «نفس»

  • معنای اصلی: کلمه "نفس" در اینجا به معنای "روح" یا "جوهر روح" است. این روح، یک وجود نورانی، مجرد، بسیط و غیرقابل بسط است که متناسب با عالم خاص خود می‌باشد.
  • کاربرد خاص: زمانی که "روح" در حال تدبیر بدن است، به آن "نفس" گفته می‌شود.
  • ابعاد روح: روح دارای حیثیات، شئونات و نواحی مختلفی است.

مفهوم «احیاء عقل و اماته نفس»

این دو مفهوم، دو عمل متقابل و مکمل برای سالک هستند:

احیاء عقل

    • به این معناست که سالک، جوهر روح خود را که به این عالم تعلق ندارد و فعلاً ناچار به تدبیر مزاجی بدن است، احیا کرده و جهت علو و نورانیت آن را فعال نماید.
    • این کار در لسان علمای اخلاق معادل "تحلیه" است؛ یعنی آراسته شدن به فضائل روحی، نفسانی و عقلانی، که شامل کارهای اثباتی است.

اماته نفس

    • به معنای میراندن آن جنبه از روح است که به تدبیر بدن می‌پردازد.
    • یعنی جهت تدبیر بدن نتوانسته بر سالک غلبه کند و او را مغلوب خواسته‌ها، منافع دنیوی و مادی، و تمایلات عالم خاک (ناسوت) نماید.
    • معنای حقیقی "میراندن": مرحوم مجلسی "اماتة النفس" را به "مقهور شدن نفس توسط عقل" تفسیر می‌کند. این یعنی نفس تابع عقل می‌شود، برخلاف حالتی که عقل تابع نفس و هوای نفسانی باشد.
    • مرگ مجازی: این میراندن به معنای مرگ واقعی نیست، بلکه "فی حکم المیت" قرار گرفتن نفس است. این حالت به معنای "ارتفاع الشهوات النفسانیه" (از بین رفتن شهوات نفسانی) است. این مفهوم با عبارت "موتوا قبل ان تموتوا" تطابق دارد؛ یعنی ارادات، هواها و انگیزه‌های نفسانی را از آن بگیرید.

رابطه احیاء و اماته

    • "اماته نفس" و "احیاء عقل" به نوعی عین هم محسوب می‌شوند. اماته نفس قطعاً مستلزم احیاء عقل است.
    • با این حال، احیاء (تحلیه) نیز خود کاری مستقل و مهم است که شامل اقدامات اثباتی می‌شود.

اصول تفسیری

در فهم این حدیث، از دو ضابطه مهم استفاده می‌شود:

  • ضابطه مقابله (تقابل).
  • ضابطه تناسب حکم و موضوع:
    • این اصل بیان می‌کند که تناسب بین اثر و مؤثر و تناسب بین سبب و مسبب باید در نظر گرفته شود.
    • در کلام عرف عام، برای درک مراد، تمامی ضوابط و قرائن (از جمله اول و آخر کلام) در یک "فهم دوری" به هم مرتبط دیده می‌شوند.

آثار «احیاء عقل و اماته نفس»

حضرت برای این دو عمل، سه اثر مهم را ذکر می‌کنند:

۱. حتی دقّ جلیله

۲. لطف غلیظه

۳. برق له لامع کثیر البرق

  • احتمال تاکید: مرحوم مجلسی احتمال داده است که "دقّ جلیله" و "لطف غلیظه" تأکیدی بر یکدیگر باشند و یک اثر واحد محسوب شوند.
  • ماهیت آثار: این موارد به عنوان "اثر" مطرح شده‌اند، نه به عنوان کاری که ما باید انجام دهیم. به این معنی که چون عقل احیا و نفس اماته شده، این نتایج حاصل می‌شوند.

تحلیل «دقّ جلیله»

این عبارت مورد تحلیل دقیق لغوی و صرفی قرار گرفته است:

  • معنای لغوی "دقّ":
    • به معنای "کوبیدن" است، مانند "دق الباب".
    • "دقیق" (اسم فاعل) در اصل به معنای "مدقوق" (کوبیده‌شده) است؛ یعنی چیزی که در اثر کوبیده شدن، ریز و نرم شده است (مانند آرد).
  • "دقّ" در اینجا (متعدی یا لازم):
    • متعدی: "دقّ جلیله" یعنی "عظیم خود را کوبید".
    • لازم (صار دقیقاً): "دقّ الشیء صار دقیقاً" یعنی "آن چیز ریز و نرم شد".
    • بر اساس تحلیل استاد، به احتمال قوی "دقّ" در اینجا لازم است، به معنای "ریز و لطیف شدن". مانند "ذهب هواه" که "ذهب" لازم است.
    • بنابراین، "حتی دقّ جلیله" به این معناست که "جلیل او (آن عظمت) دقیق (ریز و لطیف) شد"، نه اینکه "آن را ریز کرد". این حالت "گردیدن" (صیرورت) است نه "گردانده شدن" (تصییر).
  • معنای "جلیل" در "دقّ جلیله":
    • "جلیل" به معنای "عظیم" یا "بزرگ" است.
    • با توجه به ضابطه تناسب حکم و موضوع: اگر "جلیل" صفتی ممدوح بود، نباید "دقیق" (ریز/لطیف) می‌شد، بلکه باید بزرگ‌تر می‌گردید.
    • بنابراین، "جلیل" در اینجا به "عظمت و بزرگی نامطلوب" و ناپسندی اشاره دارد که باید در اثر احیاء عقل و اماته نفس، ریز و فروتن شود.