رفتن به محتوای اصلی

نکته چهارم: بیان علت نسبت دادن قرائات به قراء

چهارم؛ فرمودند «قالوا»؛ یعنی یک امر جا افتاده‌ای بین اهل قرائت از قدیم هست؛ همان‌طوری هم که وحید فرمودند اصلاً علم قرائت از علوم اهل البیت علیهم‌السلام بوده. مرحوم وحید با هفت مقدمه فرمودند که مطلب بسیار درستی بود. شواهد روشنی هم دارد. در فدکیه صفحه‌ای هم هست به نام «قراء از اصحاب معصومین علیهم‌السلام»؛ هفت-هشت قاری هستند. این‌ها قراء مهمی هستند. لذا تعبیر مرحوم طبرسی این بود: اگر این قرائات برای امصار است، پس چرا می‌گویید قرائت عاصم و… ؟ چرا از این ده نفر اسم می‌برید؟ فرمودند:

قالوا: وإنما اجتمع الناس على قراءة هولاء، واقتدوا بهم فيها لسببين. أحدهما:

إنهم تجردوا لقراءة القرآن، واشتدت بذلك عنايتهم مع كثرة علمهم، ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم.

والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا، حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن[1]

«قالوا: وإنما اجتمع الناس على قراءة هولاء، واقتدوا بهم فيها لسببين»؛ این دو سبب مهم بوده که اسم این‌ها مهم شده. نه این‌که در جیب خودشان دست کردند تا کلام خدا را تغییر بدهند.

«أحدهما: إنهم تجردوا لقراءة القرآن»؛ هر چه کار داشتند کنار گذاشتند تا تمام عمرشان را صرف تعلیم و تربیت شاگرد برای اقراء کردند. در شرح حالشان هم هست؛ صبح می‌آمد در مسجد کوفه می‌نشست؛ گروه گروه می‌آمدند و می‌خواندند و می‌رفتند.«واشتدت بذلك عنايتهم مع كثرة علمهم»؛ این طرف و آن طرف هم رفته بودند. در آن شهر یک عامی نبودند. خود ابن کثیر وقتی به مکه رفته بود و قرآن خوانده بود، ابن‌زبیر به او گفته بود چرا قرائت شهر خودت را نمی خوانی؟ گفت: «خلطوا علی اهل العراق»[2]. چون همه جا را بلد بودند. اصلاً خصوصیت امام القرائة این بود که قرائت همه جا را بلد باشند.

خود ابن عامر که بزرگ‌ترین قاری است؛ وفاتش ظاهراً در سن صد و سیزده سالگی بوده؛ سال 118. یعنی وقتی قرآن عثمان در بلاد پخش شده بود او یک جوان بیست ساله بود. یعنی حدود بیست سال از عمرش قبل از مصاحف عثمان واقع شده. کسی که خودش یکی از قراء سبعه است و خودش هم عرب است و این قدر هم طول عمر دارد، یک کتابی دارد؛ ابن ندیم این کتاب را در الفهرست آورده و سائرین. او با این عمر طولانی کتابی دارد به نام «اختلاف مصاحف الامصار». یعنی فقط قاری شام نبوده. یعنی کاملاً رفته بود، استاد دیده بود، همه مصاحف را می دانسته. همان زمان کتاب «اختلاف مصاحف الامصار» را نوشته استکه تا الآن [این بحث اختلاف مصاحف ] بحث بسیار مهمی است و از تراث عظیم اسلامی است.

«و من كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ، لم يتجرد لذلك تجردهم»؛ این‌ها هم بوده اما بین کارشان بوده. تخصصی که آن‌ها داشتند را نداشتند. «و كان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم»؛ نه اقراء محض. این یک سبب بود که آن‌ها عمرشان را صرف قرائت کرده بودند. قبلاً هم عرض کرده بودم: اگر این هفت-هشت- نفر نبودند آن رسم اهل‌سنت می‌ماند. یعنی زحمات این قراء بود که بعد از سال دویست –که شافعی رفته بود- اصلاً دیگر رنگ باخت که کسی بخواهد به آن مبنای اهل‌سنت قرائت کند. همانی که انس می‌گفت هر چه مرادف بگویی خوب است. صد سال –از دویست تا سیصد- بین اهل‌سنت خلائی بود. وقتی به‌دنبال آن بروید برایتان واضح می‌شود. خلأ مفهومی برای حدیث سبعة احرف بود. یعنی دیگر کسی حاضر نبود به مرادف قرائت کند و مستنکر بود، اما از طرف دیگر می‌گفتند «نزل علی سبعة احرف». همین خلأ بود که ابن مجاهد برای آن فکر کرد. خوب هم فکر کرد. یعنی بعد از ابن مجاهد دیگر این خلأ تمام شد. این یک سبب بود؛ این‌ها عمرشان را برای قرائت گذاشتند. اما سبب دوم؛

«والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة»؛ جلوتر عرض کردم تواتر انواعی دارد. یکی از آن‌ها تواتر تدوینی است. یعنی وقتی به سلسله مدونات، کتب نگاه می‌کنید متواتر است، چه برسد به بدنه جامعه. می‌گویند همه این‌ها سند روشن دارد. می‌گوید از فلانی شنیدیم. اسم می‌برد. نمی‌گوید مردم بلد ما به این صورت می‌خوانند. ولو می‌دانیم که می‌خواندند. اما او اسم می‌برد. «لفظا، أو سماعا»؛ می‌گوید یا نزد استاد خواندم و او تأیید کرد، یا استاد خواند و من گوش دادم، یا هردو. «حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره»؛ قرائت به این صورت بود. حالا بگوییم در جیبشان دست کردند و قرائات را درآوردند. ببینید من تأکید می‌کنم که این هفت تا به این خاطر بود که «وجدت مسندة». «مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن»؛ یک بار دیگر عرض کردم. وقتی زجاج به ابوعمرو بن علا بصری ایراد گرفت، مرحوم مجلسی تمام قد از او دفاع کردند و گفتند از این حرف‌ها نزن. جلالت قدر ابن علاء خیلی بیشتر از این است که بدون سند و بدون نقل از سلف چیزی را بگوید.

پس چهارمی این شد؛ ایشان دقیقاً بیان می‌کنند: با این‌که قرائت، قرائت امصار است چرا اسم این‌ها ماندگار شد. این‌ها ماندگار شد چون سند تدوینی دارند، اسم برده‌اند، کثرت علمشان بوده و عمرشان را برای این گذاشته بودند. حالا این جمله مهم را می‌گویند: می‌گویند این هایی را که من برای شما گفتم شیخ الطائفه در مقدمه تبیان نگفته­اند.

فإذ قد تبينت ذلك فاعلم أن الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما تتداوله القراء بينهم من القراءات، إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء، وكرهوا تجريد قراءة مفردة، والشائع في أخبارهم أن القرآن نزل بحرف واحد،

وما روته العامة عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: نزل القرآن على سبعة أحرف كلها شاف كاف، اختلف في تأويله، فأجرى قوم لفظ الأحرف على ظاهره، ثم حملوه على وجهين[3]

«فإذ قد تبينت ذلك»؛ حالا که به این‌ها دقت کردی؛ یعنی جمله بعدی به این‌ها نیاز دارد. «فاعلم»؛ ایشان می‌گویند باید این‌ها را بدانید. اما شیخ الطائفه این‌ها را نداشتند و آن برداشت ها شده بود. حالا که این‌ها معلوم شد، بدان… .


[1]تفسير مجمع البيان - الطبرسي (۱/ ۳۴، بترقيم الشاملة آليا)

[2]حدثنا فارس بن أحمد قال: حدثنا عبد الله بن الحسين، قال: حدثنا أحمد بن موسى، قال: حدثني الحسين بن بشر الصوفي قال: حدثنا روح بن عبد المؤمن، قال: حدثنا محمد بن صالح، قال: قرأ عبد الله بن كثير في بيت شبل وثم يومئذ عدة من القراء: أو من وراء جدر «3» [الحشر: 14] فناداه ابن الزبير «4»: ما هذه القراءة؟ ارجع إلى قراءة قومك، قال: إني لما هبطت العراق خلطوا علي قراءتي، قال: فقال: أو من وراء جدار؛ جامع البيان في القراءات السبع (۱/ ۱۶۷)

[3]همان