رفتن به محتوای اصلی

نظریه علامه طباطبایی در قطعه بندی آیات، راه‌حل مشکل مرجع ضمیر « انه من عبادنا المؤمنین»

حالا به بحث‌هایی برگردیم که در جلسات قبل گفتیم. خُب حالا چطور حل کنیم؟ الآن در بخش عظیمی از بلاد مسلمین «آل یاسین» می‌خوانند. شما به الجزائر بروید، غیر از این‌که قانون تصویب کرده‌اند که نمی‌گذارند مصحف حفص وارد کشورشان بود، تنها مصحف ورش رسمی آن‌ها است. غیر از این‌که قانون رسمی دارند که ورود مصحف حفص ممنوع است…؛ قبلاً عرض کردم یکی از‌ آقایان اهل الجزائر به من گفت. گفت در چمدان ما در ورودی فرودگاه الجزائر مصحف حفص را می‌گیرند. از قدیم مصحف ورش، مصحف آن‌ها بوده. یک امر بسیار جا افتاده بوده.

حالا اگر به این صورت است که بخش مهمی از بلاد «آل یاسین» است، تفسیر و سیاق را چه کار کنیم؟ یعنی الآن آیه را می‌خوانید «وَإِنَّ إِلۡيَاسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ … سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ يَاسِينَ… إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ»، سیاقش به چه صورت می‌شود؟ بعد هم حتی در کتب اهل‌سنت مفصل ببینید «سلام علی آل یاسین، علی آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله». صحیح بخاری به این صراحت ندارد ولی در کتب دیگرشان هست. «آل یاسین» در صحیح بخاری هم هست. نگاه کنید. من همه این‌ها را در صفحه «آل یاسین» آورده‌ام. خُب این‌ها را چه کار کنیم؟ شما بفرمایید. «انه» را با «سلام علی آل یاسین» چه کار کنیم؟ می‌گویند «آل یاسین» یعنی «آل ال یاسین»، «انه» هم به خودش بر می‌گردد. سلام بر آل الیاس، الیاس از مرسلین بود. ولی خُب این چطور معنا می‌شود تا جور در بیاید؟! آن هم با توجه به این‌که بعداً می‌گویند «یس» اسم حضرت است. لذا باید «آل الیاس» باشد. در مصحف ابن مسعود[1] «ادراسین» است. مانعی ندارد. ابن مسعود که از جیبش در نمی‌آورد.

این بود که می‌خواستم عرض کنم، وقتی قرآن کریم نظم خاص خودش را وفق تکوین دارد، شما وقتی یک مسیری را طی می‌کنید، نسبت به مقاطع آن…؛ همانی که در المیزان فرمودند: «و هذان سران تحتهما أسرار»[2]، اینجا خودش را نشان می‌دهد. یعنی همین‌طوری که علامه مثال زده‌اند و فرموده‌اند: «قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون»[3]، ایشان می‌فرمایند «قل الله» یعنی بایست. این یک معنا دارد. بعد بگو «قل الله ثم ذرهم»، این هم یک معنای دیگری دارد. نه این‌که معنای قبلی با یک اضافه باشد. نگاه کنید. بعد بخوان «قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون»، این هم معنای دیگری است. این‌که ایشان به‌عنوان ضابطه فرموده‌اند، در قرائت «آل یاسین» یک شاهد حیّ این بحث قرآنی است. یعنی کسی که با فطرت واضح به این قرائت نافع و امثال او مراجعه کند، گویا می‌بیند «انّه» روی حساب ظاهر عبارت با «آل» جور نیست و باید «انّهم» بشود. از اینجا است که می‌فهمد این‌که می‌گویند یک آیه می‌تواند در یک قرائت خودش باشد، این قرائت شاهدش است. یعنی لزومی نکرده و این نفی آن نمی‌شود که بگوییم «انّه». «انّه» در یک افراد القرائة متناسب با آن است. «سلام علی آل یاسین» برای خودش یک آیه است که جبرئیل آورده و حضرت اقراء کرده‌اند و توسط حضرت بین مسلمین جا افتاده است. توضیحش هم در روایت شیعه هست. در احتجاج[4] هست. حضرت فرمودند اگر «سلام علی آل محمد» می‌آمد آن را بر می‌داشتند. اصلاً خداوند متعال برای صیانت از کتاب خودش، این کار را کرده است. اسم پیامبرش «یس» است، «الیاس» که «ال یاسین» نیست. دقیقاً جایی که «الیاس» است و سیاق «الیاس» را می‌گوید، «الیاسین» می‌شود، بعد هم در رسم جمیع مسلمین منفصل می‌شود و «آل یاسین» هم قرائت می‌شود و ماندگار می‌شود. الآن کسی هیچ کاری نمی‌تواند بکند. یعنی با اقرائی که حضرت انجام دادند، «سلام علی آل یاسین» را تخلیدش کردند. تخلید شده است.

شاگرد: اگر بخواهیم افراد القرائه کنیم و «سلام علی آل یاسین» بخوانیم، دیگر نباید بقیه اش را بخوانیم؟

استاد: مشکلی ندارد. نافع می‌گوید من از استادم به این صورت شنیدم. من دارم از حیث معنا کردن می‌گویم. می‌گویم الآن قرائت «آل یاسین» در سیاق مشکل پیدا می‌کند. رفع اشکال به چیست؟ به این است که ما در قرآن کریم می‌توانیم یک مقطع را توقف کنیم.

شاگرد٢: منظور سؤال ایشان این است که معنای «انّه» چه می‌شود؟ ضمیر «انّه» به «یس» بر می‌گردد که پیامبر ما است.

استاد: در تفسیر نگاه کنید. از جاهای که کار طبری جالب است اینجا است. می‌گوید قرائت «آل یاسین» نزد من غلط است. قرائت متواتر قراء سبعه و اهل الحرمین است. خودش می‌گوید اهل مدینه «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند، طبری در اینجا می‌آید وقضاوت می‌کند. خیلی هم عجیب است. چرا من یک ساعت طول دادم؟ به‌خاطر این‌که در اینجا «آل یاسین» خواندن، از عجائب قرائت است. یعنی اگر جزو قراء سبعه و متواتر نبود، اصلاً در فضای تفسیر ارزش ذکر پیدا نمی کرد. خُب چه کنیم؟ بین بدنه مسلمین جا گرفته و جزء قراء سبعه است و برای احدی قابل تشکیک نیست و تمام مصاحف هم منفصل نوشته‌اند.

شاگرد: طبری کدام را غلط می‌داند؟

استاد: می‌گوید «آل یاسین» غلط است و «الیاسین» باید بخوانیم.

شاگرد: نافع را غلط می‌داند؟

استاد: بله، من عبارت او را آورده‌ام.

شاگرد: شما که می‌گویید قائل به تحریف نیستید، مستمسکی علیه اهل‌سنت است.

استاد: من شاید گفتم بالای سیصد مورد جمع کردم کم طبری می‌گوید «و الصواب من القرائة فلان». گفتم باید یک وقتی مفصل راجع به سبک طبری بحث کنیم.

شاگرد٢: این‌که می‌گوید شش حرف رفته که واضح‌تر است.

استاد: بله، جالبش این است که البانی می‌گوید بهترین حرف را طبری زده است. من قبلاً این را عرض کرده‌ام. در «سلسلة الأحاديث الصحيحة»[5] می‌گوید بهترین حرف راجع به «سبعة احرف» حرف طبری است. طبری می‌گوید از هفت حرف، شش تایش نیست. بعد می‌گوید به من می‌گویند یکی از آن‌ها را بگو. می‌گویم وقتی حتی یکی از آن‌ها نیست و محو شده، من چه چیزی به شما بگویم؟!

شاگرد: همه ما هم می‌گوییم همه حروف به دست ما نرسیده است.

استاد: نه، او می‌گوید تنها یک حرف رسیده. بعد می‌گوییم این اختلاف قرائات چیست؟ می‌گوید همه این‌ها حرف واحد است.

شاگرد: فی الجمله همه قائل هستیم همه قرائات به دست ما نرسیده. ولی لزوماً تحریف نیست. اما این‌که بگوییم این چیزی که دست مسلمانان هست، از قرآن نیست، این مستمسک تحریف است.

استاد: من عبارت را بیاورم.

واختلفت القراء في قراءة قوله (سلام على إل ياسين) فقرأته عامة قراء مكة والبصرة والكوفة: (سلام على إلياسين) بكسر الألف من إلياسين، فكان بعضهم يقول: هو اسم إلياس، .... وقرأ ذلك عامة قراء المدينة:"سلام على آل ياسين" بقطع آل من ياسين، فكان بعضهم يتأول ذلك بمعنى: سلام على آل محمد…. والصواب من القراءة في ذلك عندنا قراءة من قرأه: (سلام على إل ياسين) بكسر ألفها على مثال إدراسين، لأن الله تعالى ذكره إنما أخبر عن كل موضع ذكر فيه نبيا من أنبيائه صلوات الله عليهم في هذه السورة بأن عليه سلاما لا على آله[6]

ببینید چطور می‌ماند. او که دیگر شیعه نیست. حتی از اهل‌سنت هم هستند. مفصل است. لذا امام رضا علیه‌السلام وقتی خواندند کسی حرفی نزد. بعد می‌گوید: «والصواب من القراءة في ذلك عندنا قراءة من قرأه: (سلام على إل ياسين) بكسر ألفها على مثال إدراسين، لأن الله تعالى ذكره إنما أخبر عن كل موضع ذكر فيه نبيا من أنبيائه صلوات الله عليهم في هذه السورة بأن عليه سلاما لا على آله»؛ می‌گوید همه انبیاء بودند و صحبت از آل او نبود. حضرت ابراهیم را وقتی گفت، گفت «سلام علی ابراهیم». نه «سلام علی آل ابراهیم». خیلی مناسب بود که خداوند «آل» را بیاورد. استدلال او را ببینید.

شاگرد: یاء و نون آخر «الیاسین» را چه می‌گوید؟

استاد: می‌گوید یک اسم دیگری برای او است. اصلاً این ظرافت کاری های قرآن است. همین را می‌خواهم عرض کنم. ما مدام بگوییم کذا بود و خط این‌طور بود! اینجا خط ناقص بود که اتفاق بر انفصال شده؟! «الیاس»، «الیاسین» شود. آن هم دو قرائت جا افتاده‌ای که یکی از اعجب و اغرب قرائات است. واقعاً به این صورت است. ولی خداوند متعال در کتاب خودش آن را می‌گذارد. برای چه کسانی؟ حاج آقا زیاد می‌فرمودند. می‌فرمودند ابن‌زبیر مکه را گرفته بود و خلیفه شده بود. خطبه نماز جمعه خواند و صلوات نمی فرستاد. نه این‌که «آل» را بیاورد. «آل» که هیچی، اصل صلوات بر پیامبر خدا را در خطبه اش نمی‌آورد. سنی ها این را آورده‌اند. حاج آقا زیاد می‌فرمودند و زیاد تکرار می‌کردند. به او گفتند چرا در خطبه تو صلوات نیست؟ گفت تا اسم حضرت را می‌فرستم و صلوات می‌فرستم بنی هاشم گردنهایشان را می‌کشند! یعنی کسی که صلوات فرستادی ما هستیم. به‌خاطر این‌که می‌گفت این‌ها گردن هایشان را می‌کشند، صلوات نمی فرستاد. حالا در اینجا بخواهد «سلام علی آل محمد» بیاید. در احتجاج هست به این خاطر نیاورد. البته در همان جا در قرائات دیگر هست. جالبی سبعة احرف همین است.

وقتی فصل الخطاب را مباحثه می‌کردیم، از کتب خود اهل‌سنت بود. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ و آل عمران و آل محمد علی العالمین»[7]. این در کتب خود اهل‌سنت بود. مفصل از آن بحث کرده بودیم. حدود چهار-پنج سال پیش بحث کردیم. همان جا بود. احسان ظهیر از فصل الخطاب آورده بود که شمای شیعه این‌ها را می‌گویید. درحالی‌که همه این‌ها از کتاب‌های خودشان بود. مفصل بحث کردیم. چطور در کتاب‌های خودتان، اصح صحاح خودتان همین را به‌عنوان یک قرائت دارید که مصحح کتاب می‌گوید «هذه قرائة شاذة»؟! حالا اینجا دیگر قرائت شاذه نیست. این اهمیت کار است. اگر شما انفصالی که اتفاق مصاحف بر آن‌ها است، به‌خوبی در نظر بگیرید، اهمیت روشن می‌شود. بیان من الکن بود چه بسا شما خیلی بهتر بتوانید با شواهد نشان دهید که اصل وجود قرائت بین قراء سبعه در «آل یاسین» از غرائبی است که اگر تعدد نبود، محو می‌شد و اگر تعدد نبود، شیعه در فرهنگ خودشان به‌عنوان حرف واحد آن را جا می‌انداختند و مدام آن را می‌خواندند و به بچه هایشان یاد می‌دادند. در زیارت می‌خوانند «قولوا کما قال الله». مگر این در چه کتابی است؟ در مفاتیح الآن درآمده؟! در المزار ابن المشهدی و کتاب شیخ است. برای آن زمان است. قبل از آن‌ها هم در روایات بود و همه شیعه می‌خواندند. «قولوا کما قال الله سلام علی آل یاسین».

شاگرد: «ملک» و «مالک» هم همین‌طور است.

استاد: بله، اصلاً سؤال نشده. یک سؤال نداریم که از امام بپرسند «ملک» بخوانیم یا «مالک».

این مطالب تکراری است ولی بعضی مطالب، تکرارش فقط تکرار او نیست، بلکه غرض کلاسیک کردن بحث را داریم. این عرض را داریم که مطالب طوری منظم شود تا صرف مهندسی مطالب نباشد. بلکه معماری هم مطالب متفق القول و متفق علیه باشد. به‌نحوی‌که ناظر در این مطالب شما زود به اطمینان برسد.


[1] تفسير مجمع البيان - الطبرسي (۸/ ۲۸۹)

[2] الميزان في تفسير القرآن،ج‏۱،ص۲۶۰

[3] الانعام ۹۱

[4] الإحتجاج نویسنده : الطبرسي، أبو منصور    جلد : 1  صفحه : ۲۵۳

[5] سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها (۶/ ۱۶۴)

[6] تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (۲۱/ ۱۰۱)

[7] فدکیه