١. تأویلات عرضیّه
خیلی چیزهای جالبی است. معانیی که درست ضد هم هست، در همین روایاتی که در کتابهای ما است، در فرمایشات معصومین به یک آیه نسبت داده شده. آیاتی که به نظر ما خیلی خیلی بد است و میگوییم وای! دیگر خدا نکند که کسی مصداق این آیه باشد، بعد میبینیم که امام معصوم، همین آیه را معنی کردهاند برای امیرالمؤمنین. پس حالا باید چه بگوییم؟
«قُتل الانسان ما اکفره»
مثال آن آیهی شریفه «قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ[1]» است که شما ترجمهها را ببینید که آیا این تعریف انسان است یا بدگویی از اوست؟ چه معنا میکنید؟ میگویید: یعنی مرده باد این انسان، کشته باد این انسان، چه قدر کافر است! «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ[2]» چه قدر کافر است با این که میبیند خدا خلقش کرده است.
همه آن را حالتی ترجمه میکنند که در آن ذم است. اما وقتی میروید تفسیر برهان را باز میکنید:
علی بن إبراهیم: قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ، قال: [هو] أمیر المؤمنین (علیه السلام)، [قال]: ما أَكْفَرَهُ أی ماذا فعل و أذنب حتى قتلوه[3]؟
میبینید که منسوب به امام معصوم است که فرمودند که: انسان یعنی امیرالمؤمنین و قُتِلَ یعنی استُشهد. «قتل الانسان»: انسانِ واقعی که امیرالمؤمنین هستند شهید شدند. «ما اکفره»: چه کار کرده بود که باعث کفر او بشود که شما بروید بکشید؟ خوارج، تکفیر میکردند که میکشتند. و دنباله روایت را خودتان مراجعه کنید. پس صِرف این که این دو تا خودشان با هم توافق ندارند رادع نیست. و البته خیلی نظیر دارد[4].
«کان الانسان ظلوماً جهولاً»
مانند آیه «قتل الانسان ما اکفره»در آخر آیه «انا عرضنا الامانه»دارد که «کان الانسان ظلوما جهولا[5]» و این به دو معنای متضاد ابوبکر و حضرت سیدالشهدا[6] (ع) تفسیر شده است[7].
آیه امانت که بحثش هنگامه است. امروزی ها که مباحثشان پیشرفت کرده، یک لغاتی درآمده که به ما کمک می کند برای فهم بعضی چیزها. باید انسان روی لغت های امروزی فکر کند که بعداً که می خواهد مطلب را به دیگران منتقل کند، هم خود مطلب صاف باشد و با مسلمات و محکمات جور در بیاید و هم بتوان با یک عبارت امروزی آن را بیان کرد که دانشجوها و ... هم مقصود را بفهمند و این مطلب را با لسان آن ها و با اصطلاحاتی که انس دارند، به ذهنشان نزدیک کند.
همین «ظلوماً جهولاً»، دو تا مفهوم است که یک معنای تصوری دارد، دلالت تصوری دارد برای خودش.در آیه شریفه هم یک مدلول تصدیقی دارد که در همین آیه شریفه بر سر مدلول تصدیقیش و ... خیلی حرف است. الآن برای این دو واژه چه عنوانی می توانیم به کار ببریم با بحث هایی که خبر داریم[8]؟
[1] سوره عبس،آیه ١٧
[2] سوره عبس:آیه ١٨-١٩
[3] البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص ۵۸۳
قتل الإنسان ما أكفره قال هو أمير المؤمنين قال ما أكفره أي ما ذا فعل فأذنب حتى قتلوه- ثم قال: من أي شيء خلقه من نطفة خلقه فقدره- ثم السبيل يسره قال: يسر له طريق الخير ثم أماته فأقبره ثم إذا شاء أنشره قال في الرجعة كلا لما يقض ما أمره أي لم يقض علي أمير المؤمنين ع ما قد أمره- و سيرجع حتى يقضي ما أمره-.
أخبرنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن ابن أبي نصر [أبي بصير] عن جميل بن دراج عن أبي أسامة عن أبي جعفر ع قال سألته عن قول الله «قتل الإنسان ما أكفره» قال: نعم نزلت في أمير المؤمنين ع ما أكفره، يعني بقتلكم إياه ثم نسب أمير المؤمنين ع فنسب خلقه- و ما أكرمه الله به- فقال: من أي شيء خلقه يقول من طينة الأنبياء خلقه فقدره للخير ثم السبيل يسره يعني سبيل الهدى ثم أماته ميتة الأنبياء ثم إذا شاء أنشره قلت ما قوله: ثم إذا شاء أنشره قال: يمكث بعد قتله في الرجعة فيقضي ما أمره( تفسير القمي ؛ ج۲ ؛ ص۴۰۵-۴٠۶)
[4] از همین قبیل است آیه شریفه انها لاحدی الکبر(سوره المدثر،آیه ٣۵) که مرجع ضمیر آن سَقَر است: «إنها لإحدى الكبر» هذا جواب القسم يعني أن سقر التي هي النار لإحدى العظائم و الكبر جمع الكبرى و هي العظمى عن ابن عباس و مجاهد و قتادة و قيل معناه أن آيات القرآن لإحدى الكبر في الوعيد(مجمع البيان في تفسير القرآن،ج۱۰،ص۵۹۰)این در حالی است که ضمیر در روایات به حضرت فاطمه سلام الله علیها یا حضرت رسول صلی الله علیه و آله یا ولایت ارجاع شده است:
أخبرنا الحسين بن محمد عن المعلى بن محمد عن الحسن بن علي الوشاء عن محمد بن الفضيل عن أبي حمزة عن أبي جعفر ع: في قوله «إنها لإحدى الكبر نذيرا للبشر» قال يعني فاطمة ع. (تفسير القمي،ج۲،ص۳۹۶)
۱۱۱۸۴/- و عنه: عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان، عن المنخل بن جميل، عن جابر بن يزيد، عن أبي جعفر (عليه السلام)، في قوله عز و جل: يا أيها المدثر* قم فأنذر:«يعني بذلك محمدا (صلى الله عليه و آله) و قيامه في الرجعة ينذر فيها.
قوله: إنها لإحدى الكبر* نذيرا يعني محمدا (صلى الله عليه و آله) نذيرا للبشر في الرجعة» [و في قوله: (إنا أرسلناك كافة للناس) في الرجعة].( البرهان في تفسير القرآن،ج۵،ص ۵۲۲)
قلت: و ما هي إلا ذكرى للبشر؟ قال: «نعم، ولاية علي (عليه السلام)».قلت: إنها لإحدى الكبر؟ قال: «الولاية».( البرهان في تفسير القرآن ، ج5 - ص ۵۲۸)
البته این مطلب در صورتی است که ضمیر به جهنم برگردد.اما اگر ضمیر را به آیات قرآن برگردانیم،دیگر آیه شریفه مصداق بحث ما نخواهد بود:قوله تعالى: «إنها لإحدى الكبر» ذكروا أن الضمير لسقر، و الكبر جمع كبري،و المراد بكون سقر إحدى الكبر أنها إحدى الدواهي الكبر لا يعادلها غيرها من الدواهي كما يقال: هو أحد الرجال أي لا نظير له بينهم، و الجملة جواب للقسم.و المعنى أقسم بكذا و كذا أن سقر لإحدى الدواهي الكبر- أكبرها- إنذارا للبشر.
و لا يبعد أن يكون «كلا» ردعا لقوله في القرآن: «إن هذا إلا سحر يؤثر إن هذا إلا قول البشر» و يكون ضمير «إنها» للقرآن بما أنه آيات أو من باب مطابقة اسم إن لخبرها.و المعنى: ليس كما قال أقسم بكذا و كذا أن القرآن- آياته- لإحدى الآيات الإلهية الكبرى إنذارا للبشر.( الميزان في تفسير القرآن،ج۲۰،ص ۹۴-٩۵)
[5] سوره الاحزاب،آیه ٧٢
[6] محمد بن الحسن الصفار: عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن عثمان بن سعيد، عن مفضل بن صالح، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام)، في قول الله تبارك و تعالى: إنا عرضنا الأمانة على السماوات و الأرض و الجبال فأبين أن يحملنها، قال: «هي الولاية، أبين أن يحملنها و حملها الإنسان و الإنسان الذي حملها: أبو فلان».( البرهان في تفسير القرآن ؛ ج۴ ؛ ص۵۰۱)
و هذا الخبر كالقرآن ذو وجوه و هو مراد بكل الوجوه فان القرآن يجوز ان يكون ذا وجوه بحسب مواد ألفاظه أو هيئاتها و تصريفها أو اعرابها و تركيبها و سيجيء تحقيق ذلك في الفصل الآتي. و يجوز ان يكون ذا وجوه بحسب دلالة ألفاظه و مصاديقها، و هذه الدلالة و كثرة المصاديق اما ان تكون في الطول بمعنى ان كل لفظ من القرآن يدل على مفهوم واحد له مصاديق بحسب النشآت الطولية يكون كل عال من المصاديق مع الدانى بمنزلة الروح و الجسد و متحدا معه اتحاد الروح مع الجسد و هذا هو معنى التنزيل و التأويل و الظهر و البطن، و قد مضى ان القرآن له مصاديق متعددة بحسب النشآت و ان مصاديقه الطبيعية ظهوره و تنزيله، و مصاديقه الروحانية بطونه و تأويله، فهذا الوجه جار في القرآن و مراد من هذا الخبر، و اما ان تكون في العرض بمعنى ان كلا من المصاديق يكون مغايرا للآخر و مقابلا له لا متحدا معه و روحا له مثل لفظ يزكى في قوله تعالى بل الله يزكي من يشاء فانه يجوز ان يكون بمعنى ينمى و يطهر و يخرج الزكاة و ينعم و يظهر النماء أو الطهارة أو التنعم، و القرآن يكون ذا وجوه بهذا المعنى أيضا فانه ورد في الاخبار تفسير الآيات بالمعاني المتخالفة المتغايرة بل المتضادة مثل تفسير الامانة في قوله تعالى إنا عرضنا الأمانة على السماوات و الأرض و الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان فانها فسرت بمطلق التكليف و بالصلوة مخصوصة و بالولاية و بخلافة على بن ابى طالب (ع) و بالخلافة الظاهرية و بشهادة الحسين بن علي بن ابى طالب (ع) و لا شك ان الخلافة الظاهرية و الوصاية مغايرتان معا و هما مغايرتان للشهادة و الكل مغايرة للتكليف و الصلوة، و لا شك ان الكل كانت مندرجة في لفظ الامانة حين نزوله على محمد (ص) و الا لزم ان يكون تفسيرهم (ع) بغير ما كان مندرجا في اللفظ مرادا منه و لا امتناع من جهة اللفظ و لا من جهة المعنى من اندراج المعاني العديدة في اللفظ الواحد و سعة المخاطب و المخاطب و احاطتهما بجميع المعاني المحتملة و جواز اندراجها بالقوة في اللفظ الواحد تجوز لحاظ الجميع فيه و هذا الاندراج بنحو عموم الاشتراك أو عموم المجاز أو دخول الجزئيات في المفهوم الكلى أو بنحو لحاظ الصور العديدة في المرآة الواحدة من غير اعتبار معنى كلى بنحو عموم الاشتراك و المجاز أو بنحو الوضع للمعنى الكلى(بيان السعادة فى مقامات العبادة،ج۱،ص۱۷)
[7] کلام یکی از دوستان حاضر در جلسه درس
[8] شاید عنوان مناسب برای این دو مفهوم عنوان چند معنایی یا به تعبیر دقیق تر چند منظوره باشد:
چندمعنایی (به انگلیسی Polysemy، برگرفته از ریشه یونانی : πολυ = «زیاد»، «تعدد» و σήμα = «نشانه»، «علامت»، «اسم» ) در روانشناسی زبان به نوعی از آرایه یک کلمه یا یک عبارت و غیره و نشانههایی برای ریشههای معانی لغات، بزرگ میباشد. این آرایه مفهومی محوری در علوم اجتماعی و مطالعات رسانه ای محسوب میشود.
از انواع گونههای این آرایه میتوان به مواردی که معانی یک لغت تشکیل شده از فعل ها، اسمها و حتی صفتهای متفاوت است اشاره نمود که تنها با مطالعه و اشارهای جزئی به این موارد میتوان معنی یا ریشۀ کلمه ی مورد نظر را یافت.(سایت ویکی پدیا)
در همین زمینه:
حجتالاسلاموالمسلمین سید محمود طیب حسینی، دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در گفتوگو با ایکنا گفت: یکی از مباحث قرآنی که در سالهای اخیر با استقبال زیادی در میان قرآنپژوهان مواجه شده است بحث چندمعنایی در قرآن به عنوان یکی از مبانی تفسیر است.
وی با بیان اینکه چندمعنایی معادل همان اشتراک لفظی در عربی است، در تعریف اشتراک لفظی با بیان اینکه دو برداشت در این مسئله وجود دارد اظهار کرد: گاهی یک کلمه دو معنا دارد که به آن مشترک لفظی میگویند؛ مثلاً واژه «سماء» هم به معنای سقف و هم به معنای آسمان است یا واژه بیت هم به معنای خانه و هم خانواده و واژه «طیر» که به معنای پرنده و لاشخور است.
طیب حسینی با بیان اینکه امروزه برداشت دیگری از بحث اشتراک لفظی یا چند معنایی وجود دارد بیان کرد: این مسئله که عمدتاً در غرب رواج دارد به معنای آن است که یک کلمه در یک جمله، همزمان در دو معنا به کار رفته است؛ البته کسی مانند ابن فارس که در قرون قبل میزیسته هم به این مسئله اشاره کرده ولی امروز در غرب رواج زیادی دارد؛ ابن فارس در توضیح چندمعنایی مثالی از آیه ۱۱ سوره مبارکه مدثر آورده و گفته است که در آیه شریفه «ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا» وحیداً مشترک لفظی است یعنی هم میتواند حال برای ضمیر خلقت باشد و یا مفعول خلقت باشد یعنی یا به خلق کردن خدا باز میگردد و یا به تنهایی خلق شدن مخاطب این آیه یعنی ولیدبن مغیره ملعون.
طیب حسینی با بیان اینکه اصولیها نام آن را استعمال لفظ در بیش از یک معنا مینامند تصریح کرد: مثلاً در سوره مبارکه اعراف فرموده است: « إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ»؛ جمل در اینجا در دو معنای طناب ضخیم و شتر به کار میرود؛ یعنی کسانی که آیات خدا را تکذیب کرده و در برابر آن استکبار کردهاند وارد بهشت نمیشوند مگر اینکه طناب ضخیم و یا شتر از سوزن عبور کند. در اینجا اگر مفسری بگوید هر دو معنا در آیه مراد خداوند است، میگوییم اشتراک لفظی وجود دارد.
چندمعنایی؛ نشانه اعجاز قرآن
دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با بیان اینکه این اشتراک لفظی از اعجاز و زیباییهای قرآن کریم است تصریح کرد: اگر بسیاری از آیات قرآن را طبق قواعد اصول فقه و عقلایی مورد توجه قرار دهیم میتوانیم مدعی باشیم که در آن الفاظی وجود دارند که میتواند مشترک لفظی به مفهوم دوم باشد و در تفسیر باید همه معانی لحاظ شود.
وی با بیان اینکه این نوع اشتراک در شعر و ادبیات عربی و فارسی رایج است و قرآن چون سرشار از مجاز و تشبیه و استعاره است سرشار از این نوع اشتراکات لفظی است ادامه داد: بهعنوان مثال حافظ گفته است که «ز گریه مردم چشمم نشسته در خون/ ببین که در طلبت حال مردمان چون است» یا سعدی گفته است«شنیدم که جشن ملوکانه ساخت/ چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت» در شعر اول مردم دو معنا یکی مردمک و دیگری مردم دارد همچنین در دومی نواخت هم به معنای نوازش و هم به معنای آواز و موسیقی است.
طیب حسینی با اشاره به آیه ۹ سوره جمعه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» گفت: در این آیه کلمه «فاسعوا» اشتراک لفظی دارد زیرا هم به معنای سرعت در رفتن به نماز جمعه است و هم به معنای تلاش کردن یعنی تدارک مقدماتی مانند غسل، لباس تمیز، دفع موهای زائد و ناخن و معطر بودن و ... است؛ در روایتی از امام معصوم(ع) به هر دو معنا در این آیه اشاره شده است..
وی افزود: همچنین در آیه ۴۵ سوره مبارکه عنکبوت: «اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» نهی، دو معنا دارد یکی به معنای نهی زبانی و دیگری عملی است؛ یعنی یک معنا آن است که نماز انسان را از فحشاء باز میدارد و دائماً به او نجوا میکند که از گناه دوری کند ولی گاهی به معنای آن است که نماز فردنمازخوان سبب جلوگیری او از گناه میشود. برخی مفسران به دلیل اینکه برخی افراد نمازخوان هم گناه میکنند نهی زبانی را مراد گرفتهاند ولی میتوان هر دو معنا را بر آن بار کرد.
چندمعنایی طولی و عرضی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه افزود: روایاتی از پیامبر داریم که فرموده نماز شخص گناهکار سرانجام روزی او را از کارهای گناه دور خواهد کرد بنابراین ما مدعی هستیم که هر دو معنا را دارد البته این قید وجود دارد که نماز سبب بازداشتن هر فردی به اندازه فهم و معرفتش، از گناه خواهد شد وهرقدر باور و معرفت فرد به نماز بیشتر باشد بیشتر از گناه دور می شود.
طیب حسینی با بیان اینکه این نظریه چندمعنایی در دهه گذشته مخالفان زیادی داشت ولی امروز تعدیل شده است بیان کرد: برخی مخالفان بحث طولی و عرضی را در مورد چندمعنایی مطرح کرده و طولی را پذیرفتهاند ولی چندمعنایی عرضی را قبول ندارند ولی ما معتقدیم که هم در طول و هم عرض، این چندمعنایی وجود دارد.(سایت ایکنا)
در زمینه چندمعنایی در قرآن کریم کتاب ها و مقالات متعددی نوشته شده است که می توان به کتاب «چندمعنایی در قرآن کریم»اشاره کرد.لیست مقالات با این موضوع را هم می توانید اینجا و یا اینجا مشاهده کنید.
به نظر می رسد واژه چندمعنایی،دارای طیف وسیعی است که خود می تواند سبب انواع ابهامات و کج فهمی ها شود.با توجه به پیشرفت مباحث الفاظ در اصول فقه و تفکیک مدالیل تصوری و تصدیقی به نظر می رسد که عنوان چندمنظوره-که دقیقاً ناظر به تفاوت قصد و نه تفاوت در موضوع له است- برای این مفهوم،عنوان مناسب تری باشد:
به نظر ميرسد علم نوپاي نشانهشناسي (semiology) آينده درخشاني داشته باشد، و براي محققين علوم قرآني در عصر آينده، راههاي باورنكردني بگشايد، و با كشف نشانههاي چندين منظوره، توضيح قابل قبولي براي بسط همه جانبه حروف در حوزههاي مختلف، ارائه نمايد. به هر حال در روايات شيعه و سني اشارات روشن به مطالب بسيار دور از ذهن عموم مردم آمده است كه همه چيز در قرآن هست! در كافي آمده حضرت فرمودند: اگر كسي بيايد و ريز به ريز خبر همه عوالم را در قرآن به شما نشان دهد لتعجبّتم!! لو اتاكم من يخبركم بذلك لتعجبّتم! و نيز فرمودند: امام هر چه ميداند از قرآن ميداند اعلم ذلك من كتاب الله، در تفسير قمي آمده: علم كل شيء في عسق! و در دهها كتب اهل سنت از ابن عباس نقل شده كه اگر عقال شتر را گم كنم آن را در كتاب خدا پيدا ميكنم: الإتقان في علوم القرآن (4/ 30) وابن عباس حتى قال: لو ضاع لي عقال بعير لوجدته في كتاب الله تعالى
اما كدام مصحف اين وصف عجيب را دارد؟ جواب مورد ادعا اين است كه اساسا هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد، قرآن ميفرمايد: و لو ان قرآنا سيرت به الجبال! دقت فرماييد كه كلمه (قرآنا) تنوين دارد و ميتواند به معناي كوچكترين جزء قرآن باشد! در روايت آمده خذ من القرآن ما شئت لما شئت! به كلمه (من) در اين آيه توجه فرماييد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء….
یک امتیاز بارز زبان عربی، چند منظوره بودن کلمات آن است، و این نزد خیلی افراد یک نقص به حساب می آید، ولی بین همه چیز در یک زبان نمیتوان جمع کرد! اگر زبانی بخواهد کتاب مبین لا رطب و لا یابس را نمایش دهد چارهای جز این نیست.
میدانیم حروف زبانها دو نوع هستند: مصوت (Vowel) و صامت (Consonant)، در زبانهایی مثل انگلیسی، حرکات و اعراب ندارند، و اساس آن بر پپیشوند، میانوند، پسوند است، و حروف مصوت (واکه) جزء خود کلمه هستند و لذا تنها به یک نحو میتوان یک کلمه را خواند، و زبانهایی مثل فارسی هیئات کلمات و اشتقاق ندارند ولی در حد ناچیزی محتاج به حرکت گذاری هستند و لذا از انعطاف بیشتری نسبت به زبان انگلیسی برخوردار هستند، اما زبان عربی مواد کلمات و پایه سازه آنها حروف صامت (همخوان) هستند، و با حرکات و اعراب که ملاحظه شوند ضرب در هم میشوند و هر کلمه میتواند دهها جور تلفظ شود، مثلا ضرب در عربی میتواند معادل: zarab - zarb - zoreba - zaraba و .... به کار رود، و تازه این مربوط به حرکت و اعراب است و نقطه گذاری جهت دیگر انعطاف زبان عربی است که هر کس با اختلاف قرائات مأنوس باشد میداند که چه لوازمی دارد.»(مقاله مصاحف قرآن کریم،شبه هولوگرامی تحریف ناپذیر)
بدون نظر