رفتن به محتوای اصلی

قابلیت مخاطبین و تدریج در القاء، معیار بیان کمالات اهل البیت علیهم السلام

شاگرد: این منافاتی با خلقت نوری اهل البیت علیهم السلام ندارد که از نور عظمت خداوند متعال خلق شدند. اینجا از لحاظ تحلیل جنبه بشریت اولین نفر بودند، نه اینکه آنجا، بهخاطر تقدم در «بلی» گفتن، امام یا پیامبر شدند. یعنی مرتبهی بالاتر بودنشان، اینجا مشخص نشده است، بلکه، از همان اول معلوم بوده است.

استاد: تناسب حکم و موضوع، مؤلفههای بستر کلام را روشن میکند. الآن وقتی میگوییم ذر، میثاق، عهد گرفتن، معلوم میشود که صحبتمان، راجع به عالم ذر است و عالم ذر، یکی از عوالمی است که مقام نورانیت، در طول همهی آن عوالم است. بنابراین نباید دوباره مخلوط کنیم. یعنی مقامی که روایات ناظر به آن است و در طول همهی اینها است را، مخلوط و مضیق کنیم و آن را به عالم ذر بیاوریم. درحالیکه آن، طور دیگری است.

شاگرد: مردم به خودشان قیاس میکنند؛ یعنی تصور میکنند که آنجا، اولین جایی بوده است که بهطور رسمی اقرار کردیم و مرتبهی ایمانی مشخص شد، لذا اهل البیت علیهم السلام هم، همینطور هستند. یعنی رعایت تناسب حکم و موضوع درست است ولی این را هم باید در نظر گرفت.

استاد: بله؛ ولی هر کسی تاب این را ندارد. اوایلی بود که به قم مشرف شده بودم. حرف برخی از اساتید را فراموش نمیکنم - هر کسی یک حالی دارد - گفتند: این قدر باید شکر خدا کنیم که خداوند متعال، ما را مکلف نکرده است که معتقد به مقامات بالای معصومین علیهم السلام باشیم. چرا؟؛ چون نمیتوانیم تصور کنیم، چه برسد به تصدیق و ایمان. این حال ایشان بود. چه کسی این حرف را میزند؟؛ نه کسی مثل من که بندهای ضعیف هستم، بلکه یک استادی که فهمیده است مقام خیلی بالا است. میگوید اگر ما را به آن مکلف کرده بودند، همه عاجز بودیم. معذب بودیم که چرا خلاف تکلیف عمل میکنیم. لذا به ما ارفاق کردهاند. این تصورات، از مردم فایدهای ندارد. هر کسی به اندازهی محدودهی فهم خودش، تصوراتی دارد.

شاگرد: در روایت نورانیت، حضرت علیه السلام فرمودند: بر هر مؤمن و مومنهای، این حدِ از معرفت، واجب است که ما را از معرفت سطحی، به معرف به نورانیت بشناسند. آن مراتب اهل البیت علیهم السلام، در توحید از فهم ما خارج است، ولی روایات و زیاراتی داریم که به برخی از مقامات اشاره کرده است. به خالقیت و رازقیت اهل البیت علیهم السلام اشاره کرده است. البته تفویض امر به شکل استقلالی نیست. آیا ما نباید روی اینها کار کنیم و آنها را ارائه بدهیم؟ ولو به اندازهی فهم آن مخاطب؟ یا کلاً چون مکلف نیستیم، نباید واردش شویم؟

استاد: هیچ وقتی از چیزی که خود اهل البیت علیهم السلام، میخش را کوبیدهاند، جلوتر نرویم. اگر بیشتر برویم، جلو میافتیم که «المُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ». آن بزرگواران مواردی را گفتهاند، به صورتی که اهلش بدانند. اما نیامدهاند - طبق همان روایتی که در فقه الرضا علیه السلام بود - چیزی را تکلیف کنند که بالاتری تابش را دارد اما پایینتری ندارد. حضرت علیه السلام فرمودند: ایمان ده درجه دارد. اگر صاحب درجهی دهم، بر درجهی نهم تحمیل کند، «ولا تَحْمِلَنَّ علَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكْسِرَهُ ، فإنّ مَن كَسَرَ مؤمنا فعلَيهِ جَبْرُهُ»[1]. علاوه بر این که حضرت فرمودند: «مَا سَتَرْنَا عَنْكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا أَظْهَرْنَا لَكُمْ»[2]. آن برای درجهی ایمان اول است؟! پس نمیتوان اینها را همینطور گفت. حضرت علیه السلام فرمودند: آنچه که خداوند تکلیف میکند، با نگاه به کفِ کف مردم است. اضعف عباد را در نظر میگیرد و تکلیف را میگوید. بقیهی آن، ترغیبات و مرغبات میشود. مقامات معرفتی میشود. نه آنچه که الآن به آن موظف و مکلف هستند.

شاگرد ٢: در حدیث دارد که کمکم بگویید، اگر بذیرفتند، ادامه دهید.

استاد: بله؛ خرد خرد بگویید، اگر نتوانستند، ادامه ندهید. اگر تکلیف بود که نمیشد.

شاگرد: چندین تعبیر هست که اینها مقصر هستند، لذا گوینده، باید بیانش را طوری بگوید که مخاطب توانش را داشته باشد. اگر همیشه کف را ملاک قرار بدهیم، اینها مغفول میماند.

استاد: خود همین بیان خرد خرد گفتن و صبر کردن، امر به گفتنش، امر وجوبی است؟ یا معرفتی و ندبی و تربیتی است؟ از فقهاء بپرسید. اینکه میگویند: بگویید؛ یعنی وجوبا؟! خیر، کف معلوم است. «امامٌ مفترض الطاعة»؛ همین که کسی قبول داشته باشد که خدای متعال او را بهعنوان امامی قرار داده است که باید به حرف او گوش داد، تمام است. یعنی الآن در اینجا، ورای این تکلیفی نداریم.

شاگرد: تکلیف فقهی نداریم، ولی معرفتی داریم.

استاد: تکلیف فقهی، تکلیف است. معرفتی، یعنی مرتبهی بالاتر. بله؛ کسی که میخواهد بالاتر برود، مشکلی نیست. تکلیف بهمعنای وجوب بالقیاس دارد. نه وجوب مطلق ایجابی. وجوب بالقیاس یعنی بالقیاس به اینکه شما میخواهید به آنجا برسید، باید این را بدانید. به این وجوب بالقیاس میگوییم. وجوب بالقیاس هیچ مشکلی ندارد. برای همهی مقامات، وجوب بالقیاس هست و ضرورت هست. اما آنچه که واجب است، «امامٌ مفترض الطاعة» است. اتفاقا خود زیدیه با این «مفترض الطاعة» خیلی مشکل دارند. روایات را نگاه کنید. یعنی چه امامی که حتماً اطاعت از او واجب است؟! در روایات متعدد دارد که در ذهنیت زیدیه با مفترض الطاعه بودنی که امامیه میگفتند، خیلی اصطحکاک بود.

شاگرد ٢: سابقا در توضیح عالم ذر فرمودید که در تنزلات قبل از خلق، عالم ذر میشد. در این روایت داردک «لمّا خلق اخذ المیثاق»، این دو با هم تنافی ندارند؟

استاد: ظاهراً جمع میشوند و منافاتی ندارند. چون «لمّا» موطن اخذ میثاق را توضیح میدهد. یعنی خلقی است قبل از دنیا. از مبادی عالم دنیا است، آن گاه که آن خلق صورت گرفت، اخذ میثاق بر آن مترتب شد. ظاهراً مشکلی نداشته باشد.


[1]. شیخ کلینی، الكافی (چاپ الإسلامية)، ج ۲، ص ۴۵.

[2]. صفار، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد علیهم السلام، ج ۱، ص ۳۷۵.