انتساب غیر دقیق «تطبیق سبع المثانی به سورۀ حمد» به ابوفاخته
شاگرد: به سوره فاتحه هم، امّ الکتاب گفته شده است.
استاد: بله. چرا؟؛ وجوهی دارد. یکی از وجوهش این است که فرمودهاند: کل قرآن کریم در سورۀ مبارکۀ حمد خلاصه شده است. لذا امّ میشود. یعنی اگر میخواهید کل قرآن را ببینید، سراغ حمد بروید. این امّ است. در خودش تمام قرآن کریم را جمع کرده است. بعد هم فرمودهاند: کل سورۀ مبارکه حمد هم در بسم اللّه هست. کل بسم اللّه هم در باء آن است و دنبال روایت که همه شنیدهاید.
شاگرد۲: اینکه حضرت امیر علیهالسلام هم فرمودند: «عندی امّ الکتاب» شاید منظور همین باشد.
استاد: البته در امّ الکتاب یک مسامحهای شده بود. تذکرش را تکرار میکنم، خوب است. اینکه امّ الکتاب بهمعنای سورۀ مبارکۀ فاتحه هست، اصلاً خود سورۀ مبارکه را میگوییم الفاتحه. تسمیۀ آن بهخاطر فاتحۀ مصحف بودن است، درست است. ولی نکته این است که به سعید بن علاقه ابوفاخته که گفت «امّ الکتاب فواتح السور»، همین را به او نسبت دادهاند، در جای دیگر به خاطر آیه «وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ سَبۡعا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِيمَ»[1] به ابوفاخته نسبت دادهاند: «السبع المثانی امّ الکتاب». این امّ الکتاب گفتهاند: خب یعنی سورۀ مبارکه حمد و حال آن که در مبنای خود سعید بن علاقه اگر معنا کنید، او میگوید: «السبع المثانی امّ الکتاب»، باید ببینیم ابوفاخته امّ الکتاب را به سورۀ مبارکۀ حمد میگفته یا یک جای دیگر از او نقل کردهاید که او گفت «امّ الکتاب فواتح السور». لذا این احتمال هست که اسناد اینکه سبع المثانی سورۀ حمد باشد به ابوفاخته خیلی دقیق نباشد. به این خاطر که وقتی او میگوید امّ الکتاب، یک جای دیگر گفته است که منظور من از امّ الکتاب چیست. منظور من از امّ الکتاب فواتح السور است. البته با بحثهای دیگر منافاتی ندارد. راجع به سورۀ مبارکۀ حمد، روایات عجایب است. حضرت علیه السلام فرمودند: «انّ اسم اللّه الاعظم مقطع فی امّ الکتاب». در سورۀ مبارکۀ حمد، اسم اعظم خداوند متعال، مقطع شده است. تقطیع شده که همه کسی به آن دست پیدا نکنند. خود سورۀ مبارکۀ حمد مقطعاً چه بسا کاملاً مربوط به حرف ابوفاخته بشود. ولی علوم اینها نزد اهل البیت علیهم اسلام است. از چیزهایی است که خدا قرار داده است تا به تعبیر امام کاظم علیهالسلام، معلوم باشد تفاوت حجت با محجوج چیست. حضرت علیه السلام داشتند با یک خراسانی، با لهجۀ خراسانی فارسی صحبت میکردند، راوی میگوید گفتم آقا شما خراسانی بلد هستید؟!؛ فرمودند: اگر من بلد نباشم، «وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ اَلْحُجَّةِ وَ اَلْمَحْجُوجِ فَرْقٌ»[2]. ما همه محجوج هستیم، حجت باید طوری باشد که حجت باشد. حجت باید به این صورت باشد. اگر ما هم همه اینها را بدانیم که فواتح السور چیست، فرق بین حجة و لاحجة چیست؟! خداوند گذاشته تا معلوم باشد. باید برویم و مراجعه کنیم. برخی میگویند: «الم» سرّی بین اللّه و بین رسوله است، خب، اگر سرّ بین خدا و رسولش بوده است، به ما چه کار دارد که در مصحف بیاید و به مردم ابلاغ بشود. معلوم میشود سرّ و نجوای بین رسول اللّه و مولاه نبوده است. بلکه منظور این بود که در دست ما بیاید. اما بهصورتی است که بفهمیم اگر میخواهیم از کتاب خدا سر دربیاوریم باید سراغ کسی برویم که خداوند علم را به او داده است. اگر فرار کردید خودتان و امتتان را به هلاکت رساندهاید.
شاگرد: این مباحثی که فرمودید، ارتباطی با «الدعاء مخ العبادة» دارد؟ یعنی این قدر کار از دست دعا بر میآید که قضا را عوض کند؟
استاد: عبادت یک نحو بندگی و تذلل در پیشگاه خدا است. تذلل در پیشگاه مبدأ متعال، مخ العبادة است. آن جوهرۀ اصلی تذلل است که شما عالم را یک نظم ساده «ید اللّه مغلولة» نمیبینید. خدا را فعّال ما یشاء میبینید. پس تذلل میکنید. یعنی میگویید خدایا تو فعال مایشاء هستی. گفتهای اگر بخواهید جواب بدهی، کار تمام است. پس بالاترین درجۀ تذلل در پیشگاه قادر متعال این است که بههیچوجه دست او را بسته نبینیم. دعا به این معنا است. دعا یعنی به بندهاش اجازه داده که از او بخواهد. در دعای افتتاح دارد: «حلقة بلاء قد فککتها». حلقه میآید و محاصره میکند و بههیچوجه نمیتوانیم بازش کنیم. اما در این دعا میفرماید «حلقة بلاء»؛ بلاء چنان من را گرفته بود که یک منفذ خروج برای من نگذاشته است. اما «قد فککته»؛ تو میتوانی آن را باز کنی.
تطبیق «ام الکتاب» به امیرالمؤمنین علیه السلام
شاگرد۲: در «امّ الکتاب لدینا»، وجه ثبات را میفرمایند؟
استاد: احتمال دارد. چون با تأکید «لدینا» آن صبغه و شأن ثبوتش را میگوید. البته تناسب حکم و موضوع «لعلی حکیم» را باید ببینیم. «حکیمٌ» برای مقصود خیلی خوب است. چون «حکیم» یعنی از استحکام و ثبات برخوردار است. «علیٌ» هم که علو است. لذا اگر این جور باشد، قرآن کریم مرتبهای ثابت دارد و مرتبهای دارد که «يجري كما يجري اللّيل و النّهار و كما يجري الشّمس و القمر»[3]. در تفسیر عیاشی هست. این غیر از آن است. آنجا در این مرتبه، «یجری» نیست، «لدینا لعلی حکیم». مرتبهای است که «وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُۥ»[4].
شاگرد: محکمات هم در آیه «مِنۡهُ ءَايَٰت مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰت»[5]، به همین اشاره دارد؟
استاد: اگر در دلالت زبانی بگوییم، بهمعنای بالا بالا نیست. یعنی صریح و روشن است. قابل اختلاف نیست. اگر در مقامات دیگر بگوییم، درست است. یکی از آنها همین حرف ابوفاخته میشود؛ «فواتح السور..». «الرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ»؛ این از احکام برخوردار است، چون بسیط است. «کل بسیط فهو محکم». چرا؟؛ آن بساطت در نفس الامر… و لذا هر چه که از بسائط است، این احکام را دارد.
شاگرد۲: آنجا که «لعلی حکیم» را به حضرت علی علیه السلام تطبیق میکنند، امّ الکتاب بودنش چطور میشود؟ «یَابْنَ مَنْ هُوَ فى أُمِّ الْکِتابِ لَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَکیمٌ».
استاد: ببینید اینجا چند وجه است. ایشان میفرمایند: «لعلیٌ» به امیرالمؤمنین علیهالسلام تطبیق شده است. «و انّه فی امّ الکتاب لدینا لعلیٌ». این حالت تاویلی دارد. در اینجا ممکن است چند وجه به ذهن بیاید. یکی از آنها همین است که الآن دیگر «لعلیٌ» خبر توصیفی نیست. بلکه او اوست یعنی هو هو است. یعنی قرآن کریم نزد ما در امّ الکتاب همان علی است. نمیخواهد امّ الکتاب را توصیف کند و نمیخواهد کتاب راهم توصیف کند. مثل اینکه میگوییم مصنف کتاب شریف المیزان، جناب علامه سید محمد حسین طباطبایی است. در اینجا هم «انّه»؛ قرآنی که شما با آن آشنا هستید، وقتی به آنجا بروید، «فی امّ الکتاب لدینا، لعلیٌ». این کتاب با او هو هویت دارد.
شاگرد: امّ الکتاب با این معنا، لوح محفوظ میشود؟
استاد: در این سیاق بیان نه. امّ الکتاب نه یعنی لوح محفوظ. یعنی اگر آن را بالا ببرید. امّ الکتاب مرتبه راقیه آن است. شما در اینجا ظاهراً بین قرآن و امیرالمؤمنین علیه السلام جدایی میبینید. میگویید این قرآن و آن هم امیرالمؤمنین علیهالسلام است. اما اگر به «لدینا فی امّ الکتاب» بروید، یعنی این دو را بالا ببرید، در مرتبه راقیه، هو هو است. حالا این محفوظ است یا نه، با آن کار نداریم.
شاگرد۲: استغفار، گناه را از لوح محفوظ پاک میکند؟
استاد: «مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ بِالحَسَنات» میشود، محو هم میشود و مراتب محو. اقتضای خود استغفار این است: «العجب ممن يقنط و معه الممحاة»[6]. خیلی واژه قشنگی است. حضرت علیه السلام فرمودند: تعجب میکنم از کسی که ناامید است، درحالیکه ممحاة دارد. «فقيل له: و ما الممحاة قال: الاستغفار». استغفار پاککن است. وقتی غلط مینویسی پاک میکنی، استغفار هم این حالت را دارد. یک تعبیر دیگری هم دارد: «التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَـنْ لا ذَنْبَ لَهُ»[7]. یعنی تا این اندازه محو را پر رنگ نشان دادهاند. ولی خب، در این فضاها که شما فرمایش میفرمایید، دهها نکته و بلکه بیشتر هست. همه اینها را با تأمل میتوانید جمع بفرمایید.
[1]. الحجر، آیۀ ۸۷.
[2]. الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۴۳۶.
[3]. عياشي، تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۲۰۳.
[4]. الحجر، آیۀ ۲۱.
[5]. آل عمران، آیۀ ۷.
[6]. شیخ طوسی، الامالي، النص، ص ۸۸.
[7]. متقي هندي، کنز العمال، ص ۱۰۱۷۴.
بدون نظر