رفتن به محتوای اصلی

ضابطه ثالثه: ما لم یرد فیه تحدید من الشرع

مهمترین بخشش سومی است که مربوط به بحث ما می‎شد

کلام عناوین

الضابطة الثالثة: ما لم يرد له تحديد في الشرع

سواء كان أصل التعبير من الشارع، أو من المكلفين في معاملاتهم من عقد أو إيقاع قسمان: أحدهما: ما اعتبر فيه الاعتياد من الشرع، أو لتحقق عنوان الحكم الذي صدر من الشارع. و ثانيهما: ما ليس فيه خصوص الاعتياد… [1]

و أما الثاني: فهو ما لم يؤخذ فيه خصوص العادة و لا التحديد، بل معناه موكول إلى العرف، كما في معنى الغسل و العصر و ما لا ينقل في التطهير بالشمس و ثوب الكفن و الكسوة، و معنى الدفن و الصعيد و العورة في وجه و الفعل الكثير و الجهر و الإخفات و كثير الشك و السهو و السفر و سوم الأنعام و الإطعام و منافيات المروة و بدو الصلاح، و معنى القبض و ضبط الأوصاف بحيث يرتفع الجهالة في كل شي‌ء بحسبه، و معنى الفورية في الخيارات و الشفعة، و في صدق الجار في الوصية، و في معنى الأحياء و العيب و حرز السارق، و نظائر ذلك مما لا يحصى. و المرجع في ذلك كله العرف، لانصراف اللفظ إلى ما يسمى في العرف به، و تقدمه على المعنى اللغوي إذا تعارض. و الدليل في ذلك: كون الرسالة بلسان القوم. و إلى ذلك يدور كلمة الأصوليين في باب الأوامر و النواهي و المفاهيم و المناطيق و الإجمال و البيان و العموم و الخصوص و الإطلاق و التقييد، إذ ليس في هذه المسائل شي‌ء معتمد سوى ما يستفاد من العرف، و إن أطال جماعة في تحرير الوجوه و الأدلة و الاعتراضات و الشبهات.[2]

که «لم یرد له تحدید فی الشرع» شروع به مثال زدن می‎کنند می‎گویند دو قسم است:

١.ما اعتبر فیه الاعتیاد من الشرع

قسم اول «ما اعتبر فیه الاعتیاد من الشرع» مثال‎های خوبی می‎زنند می‎بینید 7 – 8 – 10 صفحه راجع به این بحث کردند، از صفحه 210 شروع می‎کنند و تا صفحه 220 می‎آید.

٢.ما لم یوخذ فیه خصوص العاده و لا التحدید

 «أمّا الثانی» آن جایی که «و هو ما لم یؤخذ فیه خصوص العادة و لا التحدید» تعریف نداریم و عادتی هم نداریم «بل معناه موکولٌ الی العرف» این بزنگاه شبهه‎ای است که من این جا را برای همین آوردم، بعد شروع به مثال زدن می‎کنند. اگر شما شروع کنید نظیر این را بیاورید، یک دفتر می‎توانید پر کنید و بعد این که این پر شد، هم یک وحشتی انسان را می‎گیرد در این که این بحث به این مهمی و سنگینی و گستردگی عجب که این طور هست، از یک طرف هم سنگینی حل مطلب

مثال ها

١.غسل

می‎فرمایند: «كما في معنى الغسل» شستن! شستن مفهوم مبهمی است یا نه؟ این یک مفهومی است، تعریفی هم در شرع برایش نیامده  «إغسل وجهک»، «إغسل ثوبک» مفهوم مبهمی هست یا نیست؟ این یکی است.

٢.عصر

«و العصر» پیراهنت را شستی فشارش بده، فشار مفهومی مبهم است یا واضح؟

٣.ما لا ینقل

«و ما لا ينقل في التطهير بالشمس» می‎گویید آفتاب از مطهرات است اما چه چیزی را تطهیر می‎کند؟ غیر منقول را؛ منقول را که برو آب بکش، غیر منقول چیست؟ حالا در عروه مساله‎اش را گفته باشید دیدید که غیرمنقول چیست.

۴.ثوب الکفن

«و ما لا ینقل فی التطهیر بالشمس و ثوب الكفن و الكسوة، و معنى الدفن و الصعيد و العورة في وجه و الفعل الكثير» فعل کثیر نماز را باطل می‎کند «و الجهر و الإخفات و كثير الشك» کثرت شک چه اندازه است؟ «و السهو و السفر و سوم الأنعام و الإطعام» اطعام جدای از آن هست «و منافيات المروة و بدو الصلاح، و معنى القبض و ضبط الأوصاف» باید مضبوط الاصاف در سلف باشد «بحيث يرتفع الجهالة في كل شي‌ء بحسبه، و معنى الفورية في الخيارات و الشفعة،» فوریت چیست؟ «و في صدق الجار في الوصية،» خب همسایه چقدر هستند؟ چطوری صدق می‎کند؟ این‎ها مفاهیم واضحی هست یا نیست؟ «و في معنى الأحياء» احیای زمین «و العيب و حرز السارق،» برای این که حد را جاری کنیم در حرز باید باشد

موارد لا یحصی

«و نظائر ذلك مما لا يحصى.» که لا یحصی که گفتند واقعا همین طور است که آدم جمع‎آوری کند می‎بیند لحظه به لحظه ما با این مفاهیم کار داریم. فقط نکته‎ای که عرض بکنم این است که ما در عام هم این را داریم، همه این شبهات می‎تواند در نفس یک عام بیاید و می‎تواند در مخصص عام بیاید، در مخصص عام فقط این بحث مطرح می‎شود که اجمال در مخصص «هل یسری الی العام» یا نه؟ اگر سرایت بکند دیگر تمسک به عام کنار رفت، اگر اجمال سرایت نکند عام هنوز پیش ما باقی است. این نکته برای این بود.


[1] همان، ص۲۱۰- ۲۱۱

[2] همان، ص۲۲۰