رفتن به محتوای اصلی

مثال تجربه‌های ریاضی افلاطونی

اگر یادتان باشد - این عبارات کم نیست - کتاب تجربه‌های ریاضی که برای دو نویسنده آمریکایی بود، مطلب مهمی که گفته بود، این بود: اکثر ریاضی‌دان‌ها – شاید گفته بود 90 درصد آنها - وقتی دارند تفکر ریاضی می‌کنند، تفکرشان افلاطون‌گرا است. اما وقتی سر به سرشان می‌گذاری، به فرمالیسم برمی‌گردند. چرا؟ به‌خاطر این‌که آنچه که فطرت خودش است و روح و جان جلو می‌رود، همان چیزی است که افلاطون گفته و واقعیت بود. اما وقتی می‌خواهد آنچه که روح او انجام می‌دهد را با سربه‌سر گذاشتنش توضیح بدهد، نمی‌تواند. وقتی نمی‌تواند، اقناع کاذب می‌کند و با بیان فرمالیسم می‌آید و سائل را اقناع می‌کند و می‌گوید اینجور بود! یک اقناع کاذب همین است؛ پس چطور می‌گویید وقتی 90 درصد آن‌ها فکر می‌کنند آنطور است؟! وقتی سؤال می‌کنید و آن‌ها را به چالش می‌اندازید، برمی‌گردند؟! پس معلوم می‌شود که این اقناع کاذب است؛ فرمالیسم یک اقناع کاذب برای اذهان بشری است که با ریاضیات دم‌ساز است. باید اقناع کاذب را بردارند، چطور بردارند؟ به این‌که صورت مسأله را پاک نکنند و به فرمالیسم برنگردند. بگویند واقعاً یک چیزی است که بشر در فطرت خودش این مسیر را به این صورت انجام می‌دهد. چرا ما صورت مسأله را پاک کنیم و خودمان را اقناع کاذب کنیم؟!

الآن در همین رؤیای کاذبه، در روان‌شناسی ببینید درجات خواب تعریف می‌کنند؛ خواب فلان و خواب فلان. بالاترین درجه‌اش خواب رِم (REM) است. این‌ها یک بیانات اقناعی برای خواب است. هر کسی هم که این‌ها را خواند، می‌گوید: خب دیگر! بدن در اینجا می‌افتد و مغز در حالت استراحت قرار می‌گیرد و این کارها را انجام می‌دهد و مسأله رؤیا حل شد و تمام! این اقناع کاذب است. کجا حل شد؟! آن رؤیاهای صادقه‌ای که خبر می‌دهد و چقدر زیاد هم هست، چه شد؟! یا انکار یا مسکوت گذاشتن! این غلط است. ولذا در ما نحن فیه این هست و ما که می‌گوییم روح اشراق‌محور و پایه‌محور، ما نمی‌خواهیم حرف تورینگ را بزنیم تا روح یک امر تشریفاتی بشود. حالا او ادباً مع الله می‌گوید روح دیگر برای خدا است. نه، روح در اینجا چیزهای اختصاصی خودش را دارد که آن چیزهای اختصاصی را باید شماره بگذاریم و جدا کنیم و بگوییم ببینید که این محال است که در هر پایه‌محوری ظهور کند. این بخش اول بود. اگر شما شواهدی پیدا کردید، جمع‌آوری کنید. بخش مهمی است و نباید در مباحثه از آن غفلت کنیم؛ چیزهایی که نشان می‌دهد و واضح می‌کند.