رفتن به محتوای اصلی

تفکیک آگاهی نفس‌مند با آگاهی پایه‌محور

مسیری که به دنبالش بودیم، این بود که آیا آگاهی و درک معنا به‌صورت پایه‌محور ممکن است یا نه؟ این اصل مقصود ما در جلسات قبل بود. اساس بحث بر سر این بود: هر انسانی که نفس‌مند است با یک تلطیف و توجه به خود، می‌فهمد که درکی که از نفس دارد، مادی نیست؛ اصل جوهره درک کننده -که «انا» می‌گوید- هم آگاهی دارد و هم درک معانی دارد و ریخت هیچ‌کدام از این دو تا، ریخت مادیت نیست. مثال‌های متعددی هم زدم و از این ناحیه، مطلب صاف است. فقط صحبت سر رابطه‌ای است که در ظهورات شئونات نفس در عالم ماده نسبت به بدن است. پایه‌ای که خداوند متعال در این بدن فراهم کرده تا آثار نفس ظهور کند، شوخی نیست که همین‌طور یک کلمه بگوییم. لذا آنچه که الآن در بحث هوش مصنوعی مطرح است، این است که ببینیم آیا می‌توان با دو فضا از آن صحبت کرد یا نه؟ هفته قبل عبارت آن آقا را خواندم و بعد هم خودشان اشاره کردند که نمی‌توان گفت آگاهی در پایه ظهور می‌کند، چون اساساً ریخت آگاهی، ریخت ظهور کردن در پایه نیست. فرمایش ایشان این بود که جوهره آگاهی، جوهره تجرد است و چیزی که اصل قوامش با تجرد جوش خورده، ممکن نیست در پایه ظهور کند. موطن معنا غیر مادی است و اصل ذات معنا با غیر مادیت و با وراء فیزیک و ماده بودن جوش خورده است؛ چطور می‌خواهد در ماده ظهور کند؟! ظهور کردنی نیست. این اصل حرف بود که مطلب خوبی هم بود که ما هم دنبال کردیم و یادم نیست در جلسه قبل مسیر بحث تا کجا رفت، ولی به‌صورت خلاصه عرض می‌کنم؛ در اینجا مطالب خیلی مهمی هست.

در این‌که اصل جوهره انسان، نفوس و عقول مربوط به عالم دیگری است، براهین روشنی هست و اتفاقاً موافق با فطرت هر کسی است؛ حالا چه مقامات عالیه آن و چه مقامات پایین آن؛ مقام بالای آن را که اولیاء و انبیاء علیهم‌السلام دارند، جای خودش است، اما حتی بین علماء هم هست و در کتب حکمت، متعدد جمله را نقل می‌کردند و در اسفار و جاهای دیگر بود. البته خیلی‌ها آن جمله را به هرمس نسبت داده بودند. ظاهراً هفت هرمس هست؛ هرامس سبعه که ظاهراً می‌گویند هرمس اصلی و اولین هرمس که هرمس الهرامسه است، حضرت ادریس سلام الله علیه است؛ «سمّی ادریس ادریساً لکثرة درسه»؛ می‌گویند اساس درس و علم در ذریة حضرت آدم - علی نبینا وآله وعلیه السلام - از حضرت ادریس بوده که در مسجد کوفه بوده‌اند و روایات در وصف ایشان زیاد است که بخشی از آن‌ها هم در فدکیه آمده است. شخص حضرت ادریس برای فضاهای کلاسیک علم بشر مهم است؛ هرمس الهرامسه.

می‌گویند ایشان این جمله را گفتهاند؛ خب اگر ایشان گفته باشند، هنوز عبارت کمی است؛ انبیاء برای خودشان دم و دستگاهی دارند. در برخی از کتاب‌ها به فیثاغورس نسبت داده‌اند و در برخی از کتاب‌ها به ارسطو نسبت داده‌اند. این‌طور شده؛ عبارت خیلی قدیمی است. عبارت این است:

و عن هرمس أنه كان يقول إن ذاتا روحانية ألقت إلي المعارف فقلت من أنت قال أنا طباعك التام[1]

من از بدنم فارغ شدم و به بیرون از بدن رفتم، در جایی یک وجود راقی دیدم که معارف را به من القاء می‌کرد. گفتم تو چه کسی هستی؟ گفت: «انا طباعک التام»؛ گفت جوهره تام و اصلی تو هستم. ذات و جوهره خودت هستم که دارم این‌ها را القاء می‌کنم. علی ای حال اگر درطبقه حکماء و فلاسفه باشد، یک حالی برایش پیش آمده، اگر هم از حضرت ادریس باشد باید تحلیل دقیق‌تری از این جمله شود. منظور من این است که «طباعک التام» یک نگاه درست و مطابق با فطرت است.

اما با این بحث‌هایی که به دنبالش هستیم منافات دارد یا ندارد؟ نوعاً منافات دیده می‌شود. عرض من این است: در فضای طلبگی که به این بحث‌ها نیاز داریم، منافات ندارد؛ یعنی آن طباع تام که می‌خواهد از عالم دیگر در پایه ظهور کند، مانعی ندارد که آگاهی و به یک نحو درک معنا مناسب با پایه وجود داشته باشد، بدون نفس‌مندی. یعنی پایه‌ای فراهم کنیم که در آن، آگاهی و درک معنا ظهور کند که مناسب پایه است و بدون نفس است. این ممکن هست یا نه؟ خب اگر می‌خواهید بگویید همان آگاهی تجردی است، این‌که اصلاً ادعای ما نیست؛ خروج از بحث است و تخصصاً از بحث خارج است؛ ما که نمی‌خواهیم آن را بگوییم. ما می‌خواهیم بگوییم چون این پایه برای ظهور آن یک ارتباطی دارد، در این پایه تا چه اندازه‌ای می‌توانیم پیش برویم که بدون این‌که یک دستگاه هوش‌مند، نفس داشته باشد و از تجرد در آن تصرف شود، چه اندازه می‌تواند اموری از ریخت آگاهی یا درک معنای مناسب با پایه فراهم شود.

به این خاطر در جلسه قبل داشتم عرض می‌کردم: چنین چیزی می‌تواند فراهم شود و با آن مثال‌های ساده‌ای که تبیین شد و گفته شد که ما از دل سخت‌افزار شروع کنیم و بالا برویم و لایه‌هایی که می‌توانیم تشخیص دهیم - وقتی از سخت‌افزار به نرم‌افزار می‌رویم - طبقه به طبقه ملاحظه کنیم و ببینیم در کدام لایه نرم‌افزاری است که در پایه، بدون نفس‌مند شدن، این معنا می‌تواند مناسب با همان پایه شکل بگیرد؛ آگاهی و درک معنا، به‌صورت اشاره‌گر.

شاگرد: درک معنا فرع بر خودآگاهی نیست؟

استاد: آن هفته هم عرض کردم شما مطلبی که در یک فضا و پارادایمی معنایی دارد را در فضای دیگری هم بیاورید و بعد بگویید چطور شد؟!

شاگرد: این درک معنا … .

استاد: هنوز باید صبر کنید؛ نیاز به توضیح زیادی دارد. من کل مسیر را عرض کنم، بعد اگر شما اشکالی دارید، بفرمایید. مطالبی که هفته قبل عرض کردم را اگر پی گرفته‌اید که خوب است و اگر پی نگرفته‌اید، مطالب پرفایده‌ای است، حتماً پی بگیرید. اگر مبادی آن را می‌دانستید، مرور کنید و اگر نمی‌دانستید، حتماً مطالعه کنید؛ قلم به دست بگیرید و پیاده کنید و روی آن فکر کنید؛ مطالب خوبی است؛ این‌طور نیست که یک چیزی بگوییم و رد شویم.\


[1] الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة نویسنده : الملا صدرا    جلد : ۲  صفحه : ۵۰