ذخیره نمادها و معانی در حافظه ماشین و تطبیق مصادیق بر آنها توسط پردازشگر
اما مهم این است که چون ریخت ذهن حوزوی ما این است که میخواهیم از پایه برای ما واضح شود، من دنبال این هستم و از واضحترین چیزهایی که میتوانیم الآن تصورش کنیم، عرض میکنم و وقتی این را تصور کردیم که الآن چطور ما به الاشتراک بین دو چیز را -بدون اینکه بهعنوان درک ما به الاشتراک که نفسانی است، صورت داده باشیم- با یک واو منطقی در پایه سامان دادیم؛ یعنی آن را در پرانتز گذاشتیم و بعداً اگر یک ماشینی باشد که این را پردازش کند، با هر چیزی که مواجه میشود، میفهمد که این متعدد است. بعداً هم وقتی شیءگرا شد، در شیءگرا همین تعدد را میگوییم که وصف است، یا میگوییم یک کلاس است. در حافظه، اینها را از هم جدا میکند؛ هر کدام هم با نماد جدا. میگوید یک کلاس ایجاد کن؛ یعنی در بخشی از حافظه چیزی ایجاد کن - که در آنجا تنها خصوصیات تعدد را جاسازی میکند - و یک جای دیگر، فقط خصوصیات سه را بگذار، ولی اینها به هم مربوط هستند، یعنی با واوهای منطقی و «or»، خود دستگاه پایه، میفهمد که سه در کلاس تعدد است و مصداقی از آن است و از آن ارث میبرد؛ ارثبری را بعداً عرض میکنم؛ در شیءگرائی، کارهای عظیمی شده. تعدد، یک کلاس است که سه، نمونه و «instance» آن میشود. وقتی خود این دستگاه، میداند که این، نمونهای از تعدد است، دیگر میداند که با وحدت فرق میکند. یعنی تمام اوصافی را که سر جایش برای تعدد تعریف کردهاید، سه هم از آن ارث میبرد. چرا؟ چون به جای اینکه تعدد را از سه در بیاورید، شما در حافظه، برای تعدد، یک کلاس درست کردهاید؛ تعدد بهعنوان یک کلاس است؛ بعد شما میگویید آنکه درکی از معنا ندارد! درک افلاطونی از معنا ندارد، اما در نظام خودش چیزی را دارد که کاملاً به مصداق خودش میدهد و با یک عملگر «is» میتوانید بفهمید تعدد هست یا نیست؛ سه، متعدد هست یا نیست. با یک عملگر ساده به او میگویید؛ میگویید بسنج که سه، متعدد هست یا نه؟ سریع میگوید بله. تعدد، نماد دارد، سه هم نماد دارد؛ شما میگویید: «آیا (is) سه، متعدد است؟» او چه چیزی برمیگرداند؟ یک را. یعنی بله. اما وقتی واحد دارید، میگویید، «آیا (is) یک متعدد است؟»، صفر برمیگرداند، یعنی: نه. درست و غلط، بله و نه؛ این، دارد کار انجام میدهد.
بدون نظر