ج) تدقیق در پاسخ فخر رازی و اشاره به مساله طرق آحاد از یک قاری در عین وجود طرق متواتر
صاحب حدائق تا اینجا آوردند و تمام. اما خود او جواب میدهد: «وَلِقَائِلٍ أَنْ يُجِيبَ عَنْهُ فَيَقُولَ: بَعْضُهَا مُتَوَاتِرٌ»؛ این نکتهای که الآن میخواهم بگویم نمیدانم قبلاً گفته ام یا نه. ولی به خیالم الآن به ذهنم آمده، شاید آن وقت هم گفته باشم.
«بَعْضُهَا مُتَوَاتِرٌ»؛ این «بعضها» به چه معنا است؟ «وَ لَا خِلَافَ بَيْنِ الْأُمَّةِ فِيهِ، وَتَجْوِيزُ الْقِرَاءَةِ بِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا وَبَعْضُهَا مِنْ بَابِ الْآحَادِ وَكَوْنُ بَعْضِ الْقِرَاءَاتِ مِنْ بَابِ الْآحَادِ لَا يَقْتَضِي خُرُوجَ الْقُرْآنِ بِكُلِّيَّتِهِ عَنْ كَوْنِهِ قَطْعِيًّا، وَاللَّهُ أَعْلَمُ»؛ چون برخی از آنها که متواتر است، پس بهصورت کلی خارج نمیشود. این «بعضها» به چه معنا است؟
شاگرد: یعنی هفت تا و ده تا.
استاد: یعنی در قراء سبعه، عاصم متواتر است و ابن عامر نه؟
شاگرد: نه، یعنی این هفت قرائت متواتر است، و بعضها، یعنی بقیه آنها.
استاد: قرائات مشهوره، در زمان فخر رازی ابن مجاهد قرائات مشهوره را جا انداخته بود. تیسیر و شاطبیه بود. فخر رازی بعد از شاطبی است. معاصر سخاوی است.
شاگرد: همه میدانستند ابن مسعود در اینجا این را خوانده است. این مشهور است. حداقل برای فخر رازی مشهور بود. مخصوصاً اینکه مشهور غیر متواتر را آحاد میکند.
استاد: ببینید خودش که نگفته بود. اکثر را گفت. «اتَّفَقَ الْأَكْثَرُونَ عَلَى أَنَّ الْقِرَاءَاتِ الْمَشْهُورَةَ مَنْقُولَةٌ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ»؛ آنها چه میگفتند؟ نقطه شروع یادمان نرود. اکثرون میگویند قرائات مشهوره، متواتر هستند. خب قرائات مشهوره کدام اند؟ در زمان او همان سبع بوده. بعداً ابن جزری عشر را جا انداخت. دیگران هم میگفتند ولی آن چه که با شاطبیه بیشتر مستقر شده بود همان سبع بود.
شاگرد: شاید دو طریق هر کدام را متواتر میگوید و بقیه طرق را مشهور میگوید.
استاد: ببینید اکثرون میگویند قرائات مشهور در زمان او متواتر است. آن زمان به چه قرائاتی متواتر میگفتند؟ به همین تیسیر و شاطبیه متواتر میگفتند. نه اینکه به یک روایت از ابن مسعود بگویند متواتر است. من میخواهم از جایی که شروع میکند بگویم. یعنی اصلاً کلام او سر قرائات سبع است. که قرائات عشر هم بهصورت مشهور هنوز جا گرفته نبود. دانی و … میخ سبع را کوبیدند. لذا میگویند اکثرون میگویند متواتر است. شما با این فضا جلو بروید، حالا بگویید. جواب میدهد و میگوید این قرائات مشهورهای که اکثرون اتفاق دارند اینها متواتر هستند، بعضش متواتر است.
شاگرد: منظور طرق آنها نیست؟
استاد: بله، همین را میخواهم بگویم. نکته خیلی مهمی است. «بعضها» یعنی بعض این اختلاف قرائات متواتر است. یعنی چه؟ یعنی مثلاً در «ملک» و «مالک» متواتر است، اما در «صراط» و «سراط» متواتر نیست. اگر بعض را به این صورت معنا کنیم، داریم مقصود او را اشتباه میفهمیم. نمیدانم این نکته را گفتم یا نه. «بعضها» را چطور معنا کنیم؟ «بعضها» یعنی بعض موارد اختلاف در قرآن کریم، مثل «ملک» و «مالک» یک مورد اختلاف است. «صراط» و «سراط» هم یک مورد است. «کُفُءا» و «کُفُوا» هم یک مورد است. «بعضها» یعنی بعض این موارد متواتر است؛ مثلاً «کُفُءا» و «کُفُوا» متواتر است، «ملک» و «مالک» متواتر نیست. فرض میگیریم «بعضها» به این معنا باشد، خب اگر این باشد، دراینصورت کل قرآن از قطعیت خارج نمیشود. لذا منظور فخر رازی قطعاً این نیست. اما اگر «بعضها» را به این صورت معنا کنیم که این هفت قرائت مشهوره، بعض طرقش متواتر است. یعنی سبع صغری.
شاگرد: دو روایاتش هم متواتر است؟
استاد: بله. «بعضها» یعنی: عاصم متواتر است، وقتی دو راوی او، حفص «یطهرن» خوانده، ابوبکر «یطهّرن» خوانده ما از عاصم قرائت نداریم. کما اینکه در «ارجلَکم» حفص میگوید عاصم «ارجلَکم» خوانده و ابوبکر میگوید عاصم «ارجلِکم» خوانده است. قرائت متواتر به این معنا از عاصم داریم یا نداریم؟ به این معنایی که فخر رازی بگوید «بعضها متواتر».
شاگرد: در اینجا عاصم قرائت نداشت.
استاد: عاصم قرائت نداشت، روایت که داشت. حالا روایت از عاصم متواتر هست یا نیست؟ فخر رازی میگوید «بعضها غیر متواتر»؟! چون الآن دو تا را نقل میکنند. فخر رازی این را نمیگوید. فخر رازی میگوید عاصم سی شاگرد دارد، بعض از آنهایی که از عاصم روایت کردهاند، آحاد است. بعضی از طرقی که از او روایت کردهاند متواتر است. این بعضی که از عاصم روایت کردهاند و متواتر است، هم حفص و هم شعبه است. این نکته خیلی مهمی در جواب او است.
شاگرد2: مگر غیر از شعبه و حفص از عاصم داریم؟
استاد: عاصم سی شاگرد دارد. همه اینها را ابن جزری آورده است. سی شاگرد داشته.
شاگرد: بیان شما به طرق از این روایات نمی خورد؟ چون شما قسیم روایات گرفتید.
استاد: منظور من این است که کلمه «بعض» را به «بعض آیات» نزنید. به «بعض طرق» این قرائات مشهوره بزنید. خود این روایاتش هم میتواند چندتایش متواتر باشد. در اینجا فخر رازی جواب خوبی میدهد. اگر این جواب را خود صاحب حدائق نقل کرده بودند اینطور نمیشد که بگویند اجماع فقها شیعه به اشکال او رد میشود. بلکه او خودش از اشکال جواب میدهد و میگوید من که میگویم قرائات مشهوره یا متواتر هستند یا نیستند، اگر متواتر هستند پس چرا منع میکنند؟ منع نمیکنند. بعد میگویند جواب این است که این قرائات مشهوره بعضش متواتر است. یعنی اگر قرائت عاصم نداریم، دو روایت از عاصم هر دویش متواتر است. در این مشکلی نیست. لذا قرآن قطعی میشود.
شاگرد: هر دو روایت متواتر هستند.
استاد: متواتر هستند. یعنی از مشهوراتی است که متواتر است. یعنی از مشهوراتی است که جزء سبع صغری است که تیسیر میخ آن را کوبید. «و بعضها آحاد» یعنی از همین عاصم قرائاتی داریم که آحاد است. ولو قرائت عاصم است، ولی آحاد است. اگر یادتان باشد از تبیان آوردم که شیخ الطائفه فرمودند «اجمع القراء السبعه»، بعد فرمودند «و روی عن عاصم فی الشواذ». دقیقاً همان حرفی است که فخر رازی میزند. و لذا قرائت عاصم بهعنوان اجماع یا بهعنوان راوی از هفت نفر، متواتر است. فخر رازی مشکلی ندارد و اشکال هم حل شد.
شاگرد: این همان بیانی است که در توجیه عبارت شهید فرمودید.
استاد: بله. من یادم نیست این نکته را در حرف فخر رازی گفته بودم یا نه. در فرمایش شهید مکرر گفتم، اما اینکه جواب فخر رازی هم این باشد را نگفتم. در نصوص هم عبارتی از شیخ بهائی آوردهاند که آن هم جالب است. اگر زنده بودیم جلسه بعدی خدمتتان میگویم. برای شیخ بهائی قرآنیت و تعدد قرائات کالشمس است. در همین نصوص صفحه صد و هجده از مشرق الشمسین میگویند.
شاگرد: خطاهایی که شیخ طوسی در تبیان دارد؛ مثلاً میگوید «اخطأ الحمزه»، اینها را با همان حرف سخاوی توجیه میکنید؟ یعنی خطا در ترجیح قرائت است؟
استاد: در کلمات شیخ ببینم آوردهام یا نیاورده ام.
والحمد لله رب العالمین
بدون نظر