رفتن به محتوای اصلی

شروع تدوین نگاشتی از بسائط؛ طبایع حروف مجلایی از ظهور بسائط اولیه

خب در تدوین نگاشتی چه کار می‌کند؟ عرض من این است که وقتی در اینجا می‌خواهیم وجودات را تدوین کنیم، آن نماد و نشانه­ای که خدای متعال برای تکوینیات قرار داده، هر نشانه به ازاء یک شیء است. نه نشانه به ازاء یک معنا. نسبت به آن جعل هم ما خبر نداریم، چه بسا وقتی به علم الله تعالی برویم، ببینیم که این قرارداد هم روی حکمت و حساب است، نه روی جزاف. یعنی تدوین خدای متعال روی درستی است.

خب حالا چه طور از اینجا شروع می‌شود؟ همانی که حضرت به عمران صابی فرمودند. اولی که حضرت فرمودند، فرمودند[1] اولین چیزی که خداوند آفرید، بعد از اصل الاراده و الابداع، حروف بود. آن حروف، این حروف لفظی نیستند، چون هنوز بشری نبود که این الفاظ را بگوید. آن حروفی که حضرت فرمودند کل عالم به آن بر می‌گردد، تدوین تکوین نگاشتی برای بسائط است. یعنی خدای متعال این حروفی که ما داریم را به ازاء چه چیزی قرار داده؟ به ازاء تکوین خودش در بسائط اولیه‌ای که آن‌ها مصادر فیض هستند. آن‌ها هستند که کانال‌های نزول فیوضات الهی در تمام عوالم هستند. لذا چقدر جالب می‌شود که این‌ها اولین چیزهایی هستند که خدای متعال آفریده است! ولو حضرت بسیار زیبا بین شئونات این حروف با اصل آن‌ها جمع کرده‌اند.

شاگرد: مقصود از حروف چه حرفی است؟

استاد: حرف چیست؟ شما کلام را تقطیع کنید، به حرف می‌رسید و دیگر نمی‌توانید آن را تقطیع کنید. می‌گوییم «زید» چیست؟ «ز»،«ی»، «د». «ز» را تقطیع کنید! تقطیع ندارد، بسیط است. بسیط یعنی لایتجزی. وقتی به «ی» و «د» می‌رسید، حرف است که لایتجزی است. خدای متعال توسط این حروف لایتجزی به ما می‌گوید هر حرفی که لایتجزی است، به ازاء یک موجود مقدس در عالم است که آن هم بسیط است؛ لایتجزی است. دیگر خود آن مخلوق من دو جزء ندارد. من آن را با چند جزء خلق نکرده‌ام.

شاگرد: هویت این حرف چیست؟ فرمودید بشری نبود تا به آن تکلم کند.

استاد: هویت آن حرف، قبل از بشر است.

شاگرد: هویتش چیست؟ هویت حرفی که قرار است نگاشت و تدوین بسائط اولیه باشد.

استاد: من اول نگاشت شده را می‌گویم.

شاگرد: خب آن نگاشت شده، بسائط اولیه است. حالا حرف می‌خواهد آن را تدوین کند. آن حرفی که می‌خواهند آن را تدوین کند حقیقتش چیست؟ همین حروف است؟

شاگرد2: می‌گویند حروف مقطعه از چیست؟ نمادی که به ازاء آن‌ها قرار داده شده چیست؟

استاد: مثال ساده‌ای که مکرر گفته ام را عرض کنم. آن را تکرار می‌کنم تا ذهن به آن نزدیک شود. ببینید چقدر سؤال ساده‌ای است! اما وقتی جلو می‌رویم، می‌بینیم کلید مطالب مهمی شد. پدر و مادری می‌خواهند اسم بچه خود را «زید» بگذارند. اسم بچه را «زید»ی می‌گذارند که از دهن پدر در می‌آید؟ یا «زید»ی که از دهان مادر در می‌آید؟ یا «زید»ی که از دهان همسایه در می‌آید؟ هیچ‌کدام از آن‌ها. «زید» به‌عنوان یک لفظ، یک طبیعی دارد. لفظی که از دهان پدر و مادر می‌آید، فردی از «زید» است که تلفظ می‌شود. یا بگوییم «زید»ی که در شناسنامه اش نوشته؟ خب اگر شناسنامه اش عوض شد،دیگر او نیست. ببینید چقدر واضح هر کسی می‌فهمد که وقتی می‌خواهند اسم بچه خود را «زید» بگذارند، پدر و مادر دارند طبیعی لفظ «زید» را قرار می‌دهند. نه یکی از افراد آن را که از دهان این و آن در می‌آید. چقدر واضح است! خب حالا طبیعی «زید» چند لفظ است؟ یک طبیعی است. اما همین‌جا وقتی «زید» را بررسی می‌کنید می‌گویید «زید» که سه حرف است. پدرو مادرش دارند سه حرف را نام بچه خود می‌گذارند. سؤال این است: آن «ز»ای که جزء طبیعی «زید» است، کدام فرد «ز» است؟ «ز»ای که از دهان پدر در می‌آید؟ یا در فلان کتاب می‌نویسند؟ کدام «ز» جزء «زید» است؟ آن هم طبیعی «ز» است. وقتی شما «ز» را می‌نویسید، کسی که گوش ندارد اصلاً در عمرش «ز» نشنیده است ولی «ز» را به‌عنوان یک نقش می‌شناسد. شما هم آن را می‌گویید و گوش شما آن را به‌عنوان یک صوت شنیده است، الآن وقتی کسی نقش «ز» را می‌بیند با شمایی که صوت آن را می‌شنوید و نقش آن را می‌بینید، در درک طبیعی حرف «ز» که جزئی از «زید» است، تفاوت دارید؟ نه. پس معلوم می‌شود که صوت، مقوم طبیعی نیست. «ز» یک طبیعی دارد که در مجالی مختلف خودش را نشان می‌دهد. پس «ز»ای که در صوت می‌گوییم یکی از مجالی طبیعی «ز» است. نه دقیقاً تمام هویت او.

خب وقتی به این صورت شد به این آیه شریفه بر می‌گردیم. «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ، وَإِنَّهُۥ لَقَسَم لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ، إِنَّهُۥ لَقُرۡءَان كَرِيم، فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ، لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ»[2]؛ قرآن کریم در کتاب مکنون هست. به چه لفظی؟ یعنی اول یک لفظی گفته شده و آن را نوشته اند؟ یا هنوز لفظی نبوده و آن جا نوشته شده؟ آن چه که در آن جا نوشته شده حاکی از چه صوتی است؟ آیا لازم است حتماً حاکی از یک صوت باشد؟ ببینید چه سؤالات ساده‌ای است، اما وقتی فکرش را می‌کنید، می‌بینید مهم است. «کتاب مکنون» به چه صورت است؟

در رسم المصحف ذیل آیه «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ»، قرائت «فَلَاُقسم» هم داریم. امروز می‌خواستم راجع به رسم المصحف هم عرض کنم ولی نشد. ولی آن امر ثبوتی را بگویم.

شاگرد: آن بسائط اولیه به واسطه حروف نگاشت می‌شود، آن حروفی که نگاشت بسائط اولیه هستند، حقیقتشان چیست؟

استاد: طبایع این حروف. طبایعی که وقتی به لفظ می‌آید، مجلایی از ظهور آن هستند، وقتی به نقش کتابت می‌آید مجلایی از ظهور آن هستند. خود طبیعت چیست؟ خود طبیعت که وجود برزخی مثالی و شکلی ندارد. تجرد نفس الطبایع، تجردی فوق عقلی است. قبلاً این‌ها را مباحثه کرده‌ایم. ما یک عقلیاتی داریم که تجرد عقلانی تامی دارند. یک اعیان ثابته و طبایع داریم که تجردشان فوق تجرد عقلانی است. اوسعیت نفس الامر را بحث کرده‌ایم.

شاگرد2: طبایع حالت نماد برای آن مصادر فیض پیدا می‌کنند؟

استاد: بله، یعنی خدای متعال از بعض طبایع که چنین قدرتی را دارند، برای تدوین کل تکوین که یک بخشی از آن، خود همین ها هستند، استفاده می‌کند. لذا عرض کردم در آیه شریفه «وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ »[3]، یکی از مصادیق «شیء»، خود قرآن کریم است. یعنی «القرآن عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم».

شاگرد: نگاشت هم یک نگاشت متناسب با طبایع است؟

استاد: احسنت. لذا این خیلی عالی است. هر کسی آن را تصور کرد خیلی خوب است. وقتی کلمات الله تدوین شود، اصلاً ریختش ریخت تدوین معنایی نیست.

شاگرد۲: قبلاً فرمودید رمز تحدی همین است.

استاد: بله، اصلاً مهم‌ترین نگاشت همین است. این در تدوین تکوین اصل کاری است. و الا «الحدیث کتابا متشابها»، آن‌که آخر کار است. «ثُمَّ فُصِّلَتۡ»[4]، تفصیل الکتاب است.


[1] التّوحيد نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : ۴۳۶؛ «ولم يجعل للحروف في إبداعه لها معنى غير أنفسها يتناهى ولا وجود لها»

[2] الواقعه ۷۵-۷۹

[3] الحجر ۲۱

[4] هود ۱