رفتن به محتوای اصلی

تعبیر معرفتی موت در آیه «كُلُّ نَفس ذَائِقَةُ ٱلمَوتِ»

حاج آقا می‌فرمودند: کسانی که چشمشان می‌بیند، می‌بینند که لحظه به لحظه، نفسش از جای دیگر می‌آید. یعنی اگر نیاید تمام است. لحظه به لحظه، درست مثل یک جریان است. «كُلُّ نَفۡس ذَائِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ»[1]؛ ما ذائقة را بعد از صد و بیست سال معنا می‌کنیم. اما خب، «ذائقة» که نمی‌گوید «کل نفس سوف تذوق الموت»، می‌گوید «ذائقة الموت». اصلاً کار نفس که از عالم دیگر به اینجا آمده است، دم به دم «ذائقة الموت» است.

شاگرد: ضمیر «فیه» در تعبیر «علم ما فیه» به چه می‌خورد؟

استاد: در آن «ما». «لو علم الانسان ما هو»؛ «هو» به انسان بر می‌گردد و «فیه» به «ما». مثلاً کسی را روی دیوار می‌برند. چشمش را بسته‌اند، ولی دیوار یا طنابی است که زیر پایش هزارها متر گود است. چشمش را بسته‌اند. می‌گویند اگر بداند که کجا دارد، راه می‌رود، قالب تهی می‌کند. یعنی اگر انسان موقعیت و خصوصیت زمانی و مکانی و وجودی که در آن است را بداند … .

شاگرد۲: «ما هو فیه» همان موت است؟ چون بعدش می‌گوید «خوفا من الموت».

استاد: احسنت. اصلاً نکته این است. «لو علم الانسان ما هو فیه لمات خوفا»؛ خوفاً از چه چیزی؟ خوف از این‌که از جای بلند پایین بیافتد؟! خوف از چه چیزی است که می‌میرد؟! «خوفاً من الموت». لذا گفتم که این متمحض در حکمت است. اصلاً این عبارت نمی‌خواهد موعظه کند. بلکه حتی اشاره به یک امر مخفی می‌کند که قابل موعظه کردن هم نیست. یک حکمت بسیار مخفی است. «لو علم الانسان ما هو فیه لمات خوفا من الموت و من نجی فبفضل الیقین». اگر نجات پیدا کند به فضل یقین به کیفیت «ما هو فیه» است. یقین به موت. 


[1]. العنکبوت، آیهی ۵۷.