رفتن به محتوای اصلی

توصیف موت به «حَامَّتَنَا الَّتِي نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا» در صحیفه سجادیه

شاگرد: در صحیفه هم همین تعبیر هست:

«نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ حَتَّى يَكُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِي نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِي نَشْتَاقُ إِلَيْهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِي نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا»[1].

استاد: ببینید چه عباراتی است! تماماً کاشف از این است که موت چیزی است که باید به سراغش بروند. این‌ها هم زوری نیست. تکلف ندارد. یعنی روح اولیای خدا، در یک موطنی قرار گرفته که این حالت از آن متمشی می‌شود. من هم که مشغول خاک بازی هستم، برایم محال است. مثلاً به بچه‌ای که دارد خاک بازی می‌کند، می‌گویند بیا برو درسَت را بخوان. او می‌خواهد خاک بازیاش را بکند. می‌گویند درس خواندن باید آرزویت باشد. می‌گوید چه درسی بخوانم؟! خاک بازی بهتر است! 


[1]صحیفهی سجادیه، دعای چهلم.