رمز تشکیک در طبائع
شما به ارتکاز خودتان مراجعه کنید. سالها در اصول بحث کردهایم و گفتیم که پدر و مادر لفظِ «زید» را برای بچه خود میگذارند. فرد لفظ زید را روی او میگذارند که از دهان پدر در میآید؟ آن چه که در ذهن پدر است را روی او میگذارد؟ میگویید هیچکدام. پدر و مادر طبیعی لفظ زید را روی بچه میگذارند. اما یک بار توجه نکردهاید که خود این طبیعی چیست. بلکه درک سادهای از طبیعت زید دارید. اصلاً هم مشکلی نداشتید.
اما بیننا و بین الله اگر برگردید و ذهن خودتان را تحلیل کنید، با این طبیعیِ «زید» بهعنوان یک طبیعت نقطهای برخورد میکردید یا بهعنوان یک طبیعت مرکب؟ ارتکاز خودتان را نگاه کنید. بهصورت نقطهای برخورد میکردید.
اما وقتی همینجا جلو میروید، عرض من میآید. بعد میپذیرید که طبیعی «زاء»، طبیعی «یاء»، طبیعی «دال» و طبیعی ترتیب، «زید» شده است. این طبیعت با اینکه مرکب است، اما شما با آن نقطهای برخورد میکردید. چرا؟ چون طبیعی «زید»ی که حادث شده بود، هویّت طبیعیهای داشت -و لذا ذهن شما مشکلی نداشت که با آن بهصورت نقطهای برخورد کنید- پس ضمّ طبیعی به طبیعی، یُحدث طبیعت ثالثهای را.
ترکیب طبائع ==<< تشکیک
اینجاست که من میخواهم عرض کنم در طبیعت تشکیک میآید. چرا؟ چون وقتی شما مجال این را دارید که طبیعتی را به طبیعت دیگری ضمیمه کنید و طبیعیِ نقطهایِ جدیدی را پدید بیاورید، در دل این طبیعتِ نقطهایِ جدید، مرکِّب، اجزاء و مؤلفهها است. لذا شما میتوانید طبیعت را گسترده کنید و طبیعت خروجی شما، طیف وسیعتری را سامان دهد. میتوانید آن را کمتر کنید و طیف کمتری را سامان دهد[1].
حرف «راء»: ماهیت مرکبه
ببینید عرض من در «راء» این شد: وقتی شما در قوّه نطق خود مؤلفههایی[2] دارید؛ سقف دهان، مقاطع مخرج فم، با صفات ذاتی حرف[3] فرق میکند. اطباق و استعلا مخرج نیست، ولی صفت ذات است. یعنی در قوّه و جهاز نطق شما مولفه هایی دست به دست هم میدهند و «راء» را تولید میکنند.
چون این مولفه ها میتوانند یک طیفی از «راء» را ایجاد کنند، پس طبیعت در نفس «راء» آمده. پس نگویید که «راء» بسیط است. خب ترکیب آن از کجا آمد؟ چرا هر کدام از این مؤلفهها میتوانند خودشان تولید کنند؟ چون طبائع بسیطتری در کار است. هر مؤلفه خودش یک طبیعت دارد. دست به دست هم میدهد و به نظر شما یک طبیعت نقطهای به نام «راء» تولید میکند، اما اگر مثل «زید» به بطن این «راء» بروید، میبینید که «راء»، مثل «زید» است. یعنی یک طبیعتی است که طیفی را تشکیل میدهد. خود «راء» عرض عریضی دارد. چرا؟ چون مؤلفههایی که آن را تولید میکند، از طبایعی کمک میگیرد که در یک بخشی ترکیبی از چند طبیعت است و در بخش دیگر ترکیب از طبائع دیگری است. این ها کاملا شناخته شده است. وقتی هم که فنوتیک[4] پیشرفت کرد، اسم اینها را برای شما میگویند و آنها را جدا میکنند.
طبیعت بسیط؟
- پس در این صورت ما طبیعت بسیط نداریم[5]؟
بله، این هم یک سوال است که طبیعت بسیط داریم یا نداریم.
افراد؛ کرسیّ طبائع
اگر یادتان باشد عرض کردم که طبائع لایتناهی؛ از حیث بینهایت بزرگ و بینهایت کوچک. لذا عرض کردم که فرد در عالم ناسوت از کجا پدید میآید. چون خدای متعال برای طبائع یک کرسی درست میکند؛ هر کرسی فرد آن نیست، بلکه محل ظهور یک طبیعت است. مثال رایجی هم که زدم آب بود. الان آب یک طبیعت هست یا نیست؟ به ارتکاز خود مراجعه کنید؛ آب یک طبیعت هست یا نیست؟ همه قبول میکنید که آب یک طبیعت است. اما وقتی در دل آب میروید، میگویید آب چیست؟ یک هیدروژن با دو اکسیژن به گونه ای در کنار هم قرار گرفتهاند که یک مولکول پدید آوردهاند. آن مولکول، مولکول آب است. خب پس یک هیدروژن و دو اکسیژن چه کار کردند؟ یک کرسی درست کردند. اگر شما تعبیر بهتری دارید، بفرمایید. در این عالم یک کرسی درست کردند تا طبیعیّ الماء، در این عالم ظهور کند. پس این کرسی، تخت سلطنت آب میشود که در این جا ظهور کند. و الا خود اگر به دل طبیعی مولکول آب بروید، چیزی جز هیدروژن و اکسیژن ندارید.
شبیه این است که شما یک تابلوی زیبا دارید و وقتی در دل تابلو میروید میبینید که ذرات رنگ است. این ذرات به گونهای کنار هم قرار گرفته که آن تصویر را در قوه باصره شما حاضر کرده. و الا اگر در دل ذرات بروید، تصویری ندارید. وقتی به ذرات تصویر بروید، شما تصویری ندارید. باید فاصله بگیرید و آنها مجموعا یک کاری بکنند و از مجموع آنها نوری به چشم شما بیاید، تا حالا بگویید تصویر است. پس خود واقعیت رنگها کرسی است. برای چه؟ برای این که دست به دست هم بدهند تا در قوه باصره شما آن تصویر را ایجاد کنند. این یک مبنا است. من نمیگویم این درست است. بلکه میخواهم محملها و گزینهها را عرض میکنم تا روی آن فکر کنید[6].
[1] در مبحث تشکیک در مفاهیم، با خصوصیت طیفی آن ها در هنگام توجه به صمیم مفهوم آشنا شدیم. این بحث را می توان تحلیل چرایی این مسئله دانست. چرا به هنگام مواجهه با صمیم یک مفهوم و بین الحدّین آن، با یک طیف مواجهیم. سرّ مسئله، اجزاء، مولفه ها، شؤون درونی این ماهیت و مفهوم هستند. تفاوت و تغایر در این عناصر، موجب تفاوت و تغایر در ماهیت می شود.
البته این تغایر در مؤلفه ها خود انواع مختلفی می تواند داشته باشد مانند تفکیک بین ابزارهای ایجاد صوت در طبیعت «راء» و یا تشکیکی بودن مقوّمات یک مفهوم.
توضیح و بیان این مطلب آن که گاهی مقوّمات یک مفهوم خود دارای یک بازه هستند. نظیر حیوان که به جسم نام حسّاس متحرک بالاراده تعریف می شود. ملاحظه می شود که عنصر «حس» و «تحرّک بالاراده» هر دو تشکیکیند و این مسئله خود عامل ایجاد تشکیک در ماهیت حیوانی می شود.. قطب شیرازی در این باره می گوید:
و قد حدّوا الحيوان ، و الواو فيه للحال، فكأنّه قال: عندهم لا يكون حيوان أشدّ، و الحال: أنّهم قد حدّوا الحيوان بما يلزم منه أن يكون حيوان أشدّ، لأنّهم حدّوه: بأنّه جسم ذو نفس حسّاس متحرّك بالإرادة.
ثمّ الّذي نفسه أقوى على التّحريك و حواسّه أكثر، لا شكّ أنّ الحسّاسيّة و المتحركيّة فيه أتمّ، فيكون حيوانيّة، كالإنسان، مثلا، أشدّ من حيوانيّة من قلّت حواسّه و ضعف تحرّكه، كالبعوضة، مثلا. فبمجرّد أن لا يطلق فى العرف أنّ هذا أتمّ حيوانيّة من ذلك، لا ينكر أنّه أتمّ منه.(شرح حکمه الاشراق، ص ٢٣١)
[2] صوت از ارتعاش دو تیغهی نازک به نام «تارهای صوتی» که در حنجره قرار دارند به وجود میآید.
حنجره در عقب زبان و در بخش فوقانی نای قرار دارد.
وقتی ماهیچههای تارهای صوتی که حالت ارتجاعی دارند، کشیده میشوند، شکاف باریکی بین آنها ایجاد میشود که با عبور هوای بازدم از این شکاف، تارهای صوتی به ارتعاش در میآیند.
این ارتعاش، هوای داخل حلق، شش ها، دهان و حفرههای بینی را نیز مرتعش میکند و بدین ترتیب صوت ایجاد می شود.
مکانیسم تنفسی موجب بروز دو نوع جریان هوا می شود:
۱. جریان هوای دم
۲. جریان هوای بازدم.
در بیشتر زبانهای دنیا از جمله زبان فارسی، از نوع دوم یعنی از جریان هوای بازدم استفاده می شود.
اندام های صوتی که نقش تولید آواهای صوتی را به عهده دارند عبارتند از :
الف) اندامهای تنفسی
ب) اندامهای واک ساز
ج) اندامهای آواساز
الف) اندام های تنفسى:
اندامهای تنفسی عبارتند از (ششها، دیافراگم، ناى، نایژهها، نایژکها)
ششها: دو اندام اسفنجی شکل هستند که در درون قفسهی سینه جای دارند و به وسیلهی دو نایژه به ناى متصل میشوند.
نایژهها: هریک به لوله های کوچکتری به نام نایژکها تقسیم میشوند.
نایژکها: در تمام ششها پراکنده شدهاند.
پردهی دیافراگم: در قسمت زیرین ششها یک پردهی ماهیچهای وجود دارد که، قفسهی سینه را از شکم جدا میکند. این پرده به شکل یک قوس است که در هنگام انقباض قسمت بیرونی آن به طرف بالا می رود و تا حدودی به شکل گنبد در میآید و باعث میشود تا حجم قفسهی سینه کم شده، به جدارهی خارجی ششها فشار وارد شود و هوای داخل ششها به بیرون رانده شود. این عمل را «بازدم» میگویند.
خاصیت اسفنجی باعث میشود که ششها دوباره به حالت اول برگردند. در این هنگام فشار هوای درون ششها کمتر از هوای بیرون است و در نتیجه هوای خارج به درون ششها مکیده میشود. این عمل «دم» نام دارد.
ناى: ششها به وسیلهی دو لولهی غضروفی به نام نایژه به ناى وصل میشوند. ناى خود به گلو وصل میشود. لولههای ناى از حلقههای غضروفی تشکیل شدهاند که به وسیلهی بافت های ماهیچهای به یکدیگر متصل می شوند.
ب)اندام های واک ساز
به طور کلی در حنجره واقع شده اند. در این بخش محفظهای به نام تیروئید قرار دارد که درون آن دو پردهی ماهیچهای بسیار ظریف به نام تارهای صوتی قرار دارند. یک سر آنها به تیروئید وصل است و سر دیگر آنها به دو غضروف مثلثی شکل به نام «اری تی نوئید» متصل است. چرخش این دو غضروف حول قاعدهی خودشان باعث نزدیک شدن تارهای صوتی به یکدیگر یا دور شدن آنها از هم میشود و یک سری امواج صوتی تولید میکند. این امواج پس از عبور از حفرههای بینى، دهان و بینى، تولید صدا(واک) میکنند.
ج) اندامهای آواساز عبارتند از:
چاکنای
حفرهی حلق
حفرهی دهان
حفرهی بینی که همگی بالای حنجره قرار دارند.
چاکناى: فاصلهی بین تارهای صوتی را چاکناى میگویند.
حفرهی حلق: دیوارههای این حفره خاصیت انعطاف پذیری زیادی دارند. حلق در جلو به حفرهی دهان و حفرهی بینی مربوط میشود. دیوارهی حلق را ریشهی زبان تشکیل میدهد. ابعاد حلق را میتوان با جلو یا عقب بردن زبان، کم یا زیادتر کرد.
حفرهی دهان: انعطاف پذیرترین و پرکارترین بخش اندام های آواساز حفرهی دهان میباشد. حفرهی دهان از بخشهای زیر تشکیل شده است: ملاز، کام، لثه، زبان، دندانها و لب ها
ملاز: ملاز یا زبان کوچک زائدهای است نرم و گوشتی که در انتهای نرم کام قرار دارد. حرکت ملاز به سوی بالا منجر به بسته شدن راه عبور هوا از طریق حفرههای بینی و اتصال دهان و حلق به یکدیگر میشوند.
کام: سقف دهان از پشت دندانهای بالا تا زبان کوچک امتداد دارد. بخش پیشین آن به نام سخت کام، استخوانی و بدون حرکت است. ولی بخش پسین آن یعنی نرم کام، گوشتی و متحرک است.
لثه: پشت دندانهای بالا را لثه مینامند که ناحیهای سخت و استخوانی و تا حدودی محدب شکل است.
زبان: اندامی است نرم و گوشتی که دارای قابلیت انعطاف و تحرک فراوان است. بافت ماهیچهای آن طوری است که به تمام جهات چرخش دارد. زبان مهمترین عامل گویایی و تولید آواها است.
چگونگی ایجاد صدا و اندام های صداساز
دندانها: دندانهای ردیف بالا به فک ثابت متصل میشوند. دندانهای ردیف پایین به فک متحرک متصل هستند و از دندانهای آواساز محسوب میشوند. تعداد دندانها در انسان بالغ بر سی و دو عدد است. هشت دندان جلو را دندانهای پیشین مینامند. دندانهای پیشین تاجی برنده دارند. در میان آنها چهار دندان نیش که تاجشان مخروطی و تیز است قرار دارد. در فک بالا و پایین هشت دندان آسیای کوچک با تاجی پهن و سپس ۱۲ دندان آسیای بزرگ قرار دارد.
لبها: پس از زبان، مهمترین اندام آواساز لبها هستند. لبها ساختمانی ماهیچهای دارند. لب ها هم مانند زبان در تمام جهات حرکت مینمایند. لبها عامل اصلی تولید برخی از آواها به ویژه مصوت ها (اَ، اِ، اُ، آ، او، ای) هستند.
حفرهی بینى: این حفرهها در بالای حلق قرار دارند. با پایین آمدن آن، گلوگاه به حفرههای بینی متصل میشود. با بالا کشیده شدن آن، راه عبور هوا از طریق حفرههای بینی مسدود میگردد. اگر راه عبور هوا هنگام ارتعاش تارهای صوتی از طریق دهان مسدود باشد، هوا از حفرههای بینی عبور میکند و موجب ارتعاش هوای داخل حفرههای بینی میگردد. این مکانیسم کیفیت خاصی به صدا میبخشد که به آن خیشومی(غنهای) میگویند. مانند دو صامت (م، ن).(سایت کانون سخنوران، مقاله چگونگی ایجاد صدا و اندام های صداساز)
[3] تعريف الصفة:
الصفة لغة: ما قامت بالغير.
و اصطلاحا: الحالة التى تعرض للحرف عند النطق به، و صفات الحروف أى معاييرها.
و قد اختلف العلماء فى عدد صفات الحروف، فمنهم من قال: هى ثمانى عشرة صفة، و هم الجمهور، و منهم ابن الجزرى، كما ورد فى الجزرية، و أنقصها بعضهم إلى خمس عشرة صفة، حيث عدوا هذه الصفات كلها عدا: الإصمات و الإذلاق و اللين، و زادها بعضهم إلى ما فوق الأربعين بإضافة صفات أخرى:
الصفات المتضادة:
أى الصفات التى لها ضد و عددها عشرة، و لا بد لكل حرف أن يتصف بخمس منها و هى:
١ - الهمس: و حروفه عشرة تجمع فى: (فحثه شخص سكت).
٢ - الجهر: ضد الهمس، و حروفه ما سوى حروف الهمس من الحروف الهجائية.
٣ - الشدة: و حروفها ثمانية، مجموعة فى: (أجد قط بكت).
٤ - الرخاوة: ضد الشدة، و حروف الرخاوة ما سوى حروف الشدة.
٥ - الاستعلاء: و حروفه ثمانية، مجموعة فى (خص ضغط قظ).
٦ - الاستفال: ضد الاستعلاء، و حروفه ما سوى حروف الاستعلاء.
٧ - الإطباق: و حروفه أربعة و هى (ص - ض - ط - ظ).
٨ - الانفتاح: ضد الإطباق، و حروفه ما سوى حروف الإطباق.
٩ - الإذلاق: و حروفه: (فر من لب).
١٠ - الإصمات: ضد الإذلاق، و حروفه ما سوى حروف الإذلاق، و فى ذلك يقول ابن الجزرى رحمه اللّه:
صـفـاتـهـا جـهـر و رخـو مـستفل مـنـفـتـح مـصـمـتـة و الـضّـد قـل
مهموسها (فحثّه شخص سكت) شـديـدهـا لـفـظ (أجـد قـطّ بـكت)
و بـيـن رخـو و الـشديد (لن عمر) و سبع علو (خصّ ضغط قظ) حصر
و صــاد ضــاد طـاء ظـاء مـطـبـقـة و (فـرّ مـن لـبّ) الـحروف المذلقة
الصفات غير المتضادة:
أى التى لا ضد لها، و عددها سبع و هى:
١ - الصفير: و حروفه (ص - س - ز).
٢ - القلقلة: و حروفها (قطب جد).
٣ - اللين: و حروفها (الياء و الواو الساكنتان المفتوح ما قبلهما).
٤ - الانحراف: و حرفاه (ل - ر).
٥ - التكرير: و ليس له إلا حرف واحد و هو: الراء و يجب أن لا يكرر.
٦ - التفشى: و ليس له إلا حرف واحد و هو: (الشين).
٧ - الاستطالة: و ليس لها إلا حرف واحد و هو (الضاد).
و فى ذلك يقول ابن الجزرى:
صـفيرها صاد و زاى و سين قــلـقـلـة (قـطـب جـدّ) و الـلـيـن
واو و يـاء سـكـنـا و انـفـتـحـا قــبـلـهـمـا و الـانـحـراف صـحّـحـا
فى اللام و الرّاء بتكرير جعل و للتّفشّى الشّين ضادا استطل
(اشهر المصطلحات فی فن الاداء و علم القراءات، ص ٢۴٨-٢۴٩)
[4] آواشناسییا فونتیک (به فرانسوی: Phonétique) شاخهای از زبانشناسی است که مطالعه اصوات گفتار انسان را تشکیل میدهد و با خواص فیزیکی اصوات گفتاری (آواها) ارتباط دارد که عبارتند از: تولید فیزیولوژیکی آنها، خواص آکوستیک، درک مخاطب و وضعیت نروفیزیولوژیکی. از سوی دیگر، واجشناسی به تعیین مشخصات گرامری چکیده سیستمهای اصوات مربوط میشود.
پیشینه
آواشناسی در سال ۲۵۰۰ پیش از میلاد مسیح در هند باستان مورد مطالعه قرار گرفته و تعریف پانینی از مکان و طرز گفتار اصوات صامت در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح به زبان سانسکریت برمی گردد. امروزه الفبای هندی اصلی، حروف صمات خود را مطابق با دستهبندی پانینی منظم کردهاند. یونانیان باستان نیز نخستین افرادی تلقی میشوند که یک سیستم نوشتاری را برای الفبای آوایی ارائه کردند. آواشناسی مدرن با الکساندر ملویل بل آغاز شد که کتاب «گفتار مرئی» او سیستمی از نشانههای دقیق را برای نوشتن اصوات گفتاری فراهم مینمود.
مطالعه آواشناسی در اواخر دهه نوزدهم به سرعت رشد کرد که بخشی از آن ناشی از ابداع آواسنج (فنوگراف) بود که اجازه میداد تا سیگنال گفتار ثبت شود. آواشناسان قادر بودند چندین بار سیگنال گفتار را بازپخش کرده و از فیلترهای آکوستیک برای آن سیگنال استفاده نمایند. اما برای انجام این کار باید قادر به استنتاج دقیق تری در مورد طبیعت آکوستیک سیگنال گفتار میبودند. لودیمار هرمان با استفاده از آواسنج ادیسون خواص طیفی اصوات صامت و صدادار را بررسی کرده و در این مقالات بود که اصطلاح «مرکب» برای نخستین بار معرفی شد. همچنین هرمان صداهای ضبط شده صداداری را که با آواسنج ادیسون ساخته شده بود، در سرعتهای متفاوتی بازپخش کرد تا نظریات تولید حروف صدادار ویلیس و ویتستون را آزمایش کند. (سایت ویکی پدیا)
[5] سؤال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس
[6] برای روشن شدن بیشتر این مباحث به جلسه درس اصول در تاریخ ١٨/ ١٢/ ١٣٩٢ مراجعه فرمایید. این جلسه در ضمن فایل مقاله اعتباریات نیز موجود است.
بدون نظر