ایگو در روانشناسی فروید
شاگرد: یعنی در اینجا میتوانیم آنها را مخاطب قرار بدهیم؟
استاد: هنوز خیلی مانده تا به آنجا برسیم.
شاگرد: خودآگاهیای که الآن شکل میگیرد، به چه صورت است؟
استاد: این کف خودآگاهی است.
شاگرد: پس چرا نمیتواند مورد خطاب ما قرار بگیرد؟
استاد: چون هنوز خیلی نیاز به کار دارد. از بعضی از کسانی که در رشتههای روانشناسی حرف میزنند، شنیدم. ایشان میگفت. نمیدانم خود فروید که اصل نظریه را گفته، مثال راکب و اسب را زده یا نه. ایشان میگفت بچه تا دو سال، فقط همان نهاد و اید(id) را دارد. بعد از دو سال است که ایگو(ego) و خود، پدید میآید و قبل از آن اصلاً ندارد؛ روی مبنای آنها است و نمیخواهم بگویم درست است یا نه. میخواهم یک نظریه را تصور کنیم. آن وقت مثالی که میزد این بود: میگفت گویا تا دو سال، بچه فقط اسب است. اسبی که میتواند برود و رفتنش دست خودش است. راکب ندارد که یک افساری در دستش باشد تا رفتار اسب را کنترل کند. وقتی ایگو پدید میآید تازه در این اسب، راکبی میآید. ماشینی که دارد میرود، به راننده نیاز دارد. ولی این بچه زید دو سال، کف آگاهی را دارد و ارتباط هم برقرار میکند، اما طبق این نظریه، تا دو سال هنوز راکب ندارد؛ یعنی یک احساسِ خود، در او نیست. حالا تا به سوپرایگو (superego) برسیم که مرحله بعدیش است. منظور اینکه ما هنوز کار داریم. آنچه که عرض میکنم برای این است که میخواهم مبادی بحث صاف شود. اینهایی که ما در آنجا داریم، در ماشین به نحو پایهمحور میتوانیم بیاوریم یا نه؟ و تا کجا؟ همه بحث ما بر سر این است.
اینکه من سه-چهار جلسه انواع پایهها و آگاهیها را توضیح دادم، از روز اول در ذهن من روشن بود که میخواهم چه چیزی را عرض کنم. آن آقا چیزی گفتند و دیدم این همه بحث هست که ما منکر آنها نیستیم. لذا در دو-سه جلسه گفتم آنها سر جای خودش است. بحث ما روی نقطهای است که میخواهیم روی آن تمرکز کنیم. تا اینجا که حرف میزنیم آن را بهمنزلۀ نفی دهها و صدها مطلب دیگر گرفته نشود. ما دنبال این نقطه کار هستیم که الآن این جزء لایتجزای آگاهی و خودآگاهی در پایههایی که توسط دستگاه خلقت الهی فراهم میشود و در خود همین پایه ظهور میکند را ببینیم، نه بیرون از عالم فیزیکی که اشراقمحور است؛ همه آن بحثها جای خودش است و قابل برهان است، بلکه بالاتر از برهان، قابل ارائه است که بتوانیم نشان بدهیم.
بدون نظر