رفتن به محتوای اصلی

تفاوت احساس خودآگاهی پایه‌محور با درک معنا

مرحله بعدی چیست؟ این‌ها را هفته قبل عرض کردم؛ مانعی ندارد که بحث‌ها تکرار شود، ولی بزنگاه حرف من در این جلسه این است: وقتی ما به‌دنبال موضوعات فقهی هستیم، آن معضلی که مهم است و خیلی هم باید در اطراف آن تأمل شود، این است که ما معنای پایه‌محور داریم یا نداریم؟ معانی‌ای که طبق مبنای افلاطون‌گرائی، بیرون هستند و آن‌ها را نشان می‌دهیم، در جای خودش. ما می‌خواهیم ببینیم در یک ماشین می‌توانیم یک پایه فراهم کنیم که در آن پایه، درک معنا ظهور کند؟

شاگرد: یعنی این معنا، پایه مادی داشته باشد؟

استاد: بله. البته نمی‌دانم مقصود شما چیست. می‌خواهم با هم تفاهم داشته باشیم و جلو برویم. ما می‌خواهیم یک پایه‌ای فراهم کنیم که در این پایه، درک معنا صورت بگیرد. این ممکن است یا محال است؟ ممکن است اول بگوییم محال است؛ خُب برای استحاله آن استدلال می‌آوریم. ممکن است بگوییم ممکن است، کما این‌که در آگاهی همین بحث بود. الآن هم این مسیری که ما آمده‌ایم را به‌عنوان پیشنهاد عرض کردم؛ اما همین‌جا ممکن است کسی بگوید آگاهی محال است. ولی با آن توضیحاتی که عرض کردم و مثال سقف زدم و آجرهای سقف که دور معی دارند، به گمانم آن کف آگاهی را می‌توان در ماشین آورد و مشکلی ندارد. یعنی شما با ماشینی مواجه می‌شوید که می‌بینید خودش را می‌پاید و تمام خصوصیات خودش، زیر تصرفش است. ماشین است، ربات است، اما کاملاً می‌تواند خودش را مدیریت کند و متوجه تمام ذرات و اجزائش باشد. از نظر برنامه‌نویسی، این الآن صاف است؛ یعنی شما شأنی را به برنامه آن می‌دهید که توجه داشته باشد که خودم هم توجه دارم. این، یک چیز ممکنی است. یعنی رباتی که این شأن را دارد که می‌گوید: من دارم این کار را انجام می‌دهم؛ «من» پایه‌محور. این‌ها چیزهایی است که در صرف آگاهی به‌عنوان یک پیشنهاد مطرح می‌شود. با این توضیحی که عرض کردم، تا زمانی که ما زمان را به کار نیاوریم و تا زمان را قطعه‌بندی نکنیم، محال است؛ استحاله دارد. اما اگر این کار را در تکنیک بکنیم، یک آگاهی پایه‌محور به این صورت پدید می‌آید. به این عنوان که هنوز به درک معنا نرسیده‌ایم و هنوز درک معنا در اینجا نداریم و فقط احساس است. این احساس تا اینجا ممکن است، اما درک معنا یک مطلب سنگین‌تری است؛ خیلی مهم است.