رفتن به محتوای اصلی

مدخل

رویکرد رایج در فضای حدیث: سند محوری

[[1]فضای حدیثِ الآن، سند محوری است. یا ضعیف است یا معتبر. ضعیف را صفر حساب می کنند. من مطمئنم به زودی این فضای علمی عوض می شود. مبادیِ کلاسیکش مهیا شده ولی عملاً نشده است.

رویکرد صحیح: موضوع محوری

ما اگر بخواهیم یک تحقیق بین المللی و بین الاذهانی بکنیم که مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنّی  ذهنشان معیت کند، نه اینکه بخندند و رد بشوند، باید کتاب ها و مطالب و نقل ها را ارزش دهی کنیم؛ ارزش دهیِ درصدی، نه صفر و یکی.[2]]

ارزش؛ تابع مؤلفه‌های سند و محتوا

 [سند، تنها عنصرِ ارزش‎ده نیست. بلکه ارزش محوری هم نمی‎دهد. این خیلی مهم است.در مقابل، بعضی می‎گویند: تو اول بفهم این چیزی که گفته درست گفته یا نه «ثبّت العرش».

یک مثال

آخر این طور نیست که ما فقط ببینیم چه کسی دارد میگوید؟ گاهی خود محتوا با مجموع شواهد و قرائن، دلالت بیّن دارد که اگر دروغگوی نمره اول هم بوده این جا دروغ نگفته است.

« قطر مربع گنگ است»

 جلوترها مثال عرض می‎کردم؛ می‎گفتم که یک کسی شما می‎شناسید که عمرش صبح تا شب دروغ است اما به شما می‎رسد می‎گوید یک آقایی از این طرف رد می‎شد، مدام با خودش مثل دیوانه‎ها خودگویی می‎کرد؛ می‎گفت: «قطر مربع، گنگ است[3]»

شما که می‎دانید سراپای زندگیِ این شخص، دروغ است و سعه اطلاعاتی‎اش را هم می‎دانید، قاطع می‎شوید که این را دروغ نمی‎گوید، دروغگویی که از هندسه و حساب هیچ سر در نمی‎آورد و می‎شناسید که هیچ کدام این‎ها را بلد نیست چرا؟ به خاطر این که هر چه بخواهد دروغ بگوید این جمله را نمی‎تواند دروغش را درست کند. «قطر مربع، گنگ است»، دروغگو این را درست می‎کند؟! اینجا شما با این که می‎دانید همه حرف‎هایش دروغ است، اما وقتی به محتوایش نگاه می‎کنید می‎گویید این را دروغ نمی‎گوید. این الان شنیده که این دیوانه دارد خودگویی می‎کند و حال آن که آن شخص، اهل فنّ ریاضیات بوده، اعداد گنگ و گویا سرش میشده است.

 خیلی مهم است که محور این نیست که همین که دیدی دروغگو هست، دیگر صفر! این را کنار بگذار، نه! اول باید نگاه کرد و مجموع چیزها را در نظر گرفت و بشر همین کار را می‎کند.[4]]

شاهد روایی: ممن لا نثق به

[روایتی که بارها نقل کرده‌ام در کافی شریف هست. سائل محضر امام تصریح می‌کند که روایاتی از شما می‌آید؛ «ممن نثق به و ممن لانثق به[5]». حضرت هم به جای این‌که بگویند: واضح است؛ به آن اخذ کن که «تثق به»، می‌فرمایند: نگاه کن که کدام موافق کتاب است. یعنی فطری‌ترین امر هم همین است. در موضوع محوری، عرف عقلاء ابتدا به محتوای نقل نگاه می‌کنند. اول ذهنشان را محتوا پر می‌کند. نه این‌که اول ببینند چه کسی می‌گوید.

فطرت بشر به این صورت است که وقتی یک حرفی نقل می‌شود ابتدا به محتوای آن نگاه می‌کند. بعد اگر دید با ضوابط و اعتباراتی که خودش می‌فهمد مطابق است و عقلائی است، دیگر کاری ندارد که چه کسی نقل می‌کند. اما گاهی که می‌بیند محتوا، محتوایی مشکل‌ساز است، هزینه‌بر است، خلاف ضوابط عقلائیه است، آن وقت می‌گوید چه کسی گفت؛ ببینیم اگر نقل معتبر است، خب دراین‌صورت باید آن را حساب کرد.[6]]

موضوع محوری؛ آینده پژوهش

[به نظر من طولی نخواهد کشید که فضای حدیثی از سند محوری به موضوع محوری تغییر خواهد کرد. در زمان ما دستیابی به مطالب رجالی آسان شده است. باحثین بعدی خواهند فهمید که غلط است که به صرف این که راوی روایت تضعیف شده، روایت را کنار بگذاریم. راهی است غلط و خلاف وجدان. این طور نیست که روایت صحیح، یک است با هر محتوایی و روایت ضعیف، صفر است با هر محتوایی؛ بلکه روایت صحیح، درصدی از صدق دارد که صد هم نیست و روایت ضعیف هم درصدی از صدق دارد. بله، چون ضعیف است درصد نفسی اش پایین است.

اگر سند محور باشیم، می گوییم چون ضعیف است بگذار کنار. در حالی که وقتی ده روایت ضعیف باشد، از مجموع آنها قرائن و شواهد پیدا می شود که اصل موضوعی که این ده روایت راجع به آن صحبت می کند، در ذهن تقویت می شود. یعنی باید دید مفاد یک حدیث راجع به چه موضوعی صحبت می کند، بعد برای آن به عنوان یک روایت ضعیف، درصدی از صدق قائل می شویم و لو یک درصد. قسم که نمی توانیم بخوریم که دروغ است. شواهدی دیگر را جمع می کنیم تا این یک درصد بالا بیاید.[7]]

[خیلی طولی نمیکشد این محور عوض شود و محور آن، موضوع بشود. موضوعی که حدیث راجع به آن حرف میزند، محور میشود و ما دور این موضوع شروع به شواهد پیدا کردن میکنیم. لذاست که یک سند ضعیف هم به عنوان یک چیزی که سند ضعیف است که درصد را پایین میرود ارزش دارد.

اساس سندمحوری یک چیزی است که شاید من بتوانم قسم بخورم که طولی نمی‎‎کشد که عوض میشود. میدانید چرا میگویم؟ به خاطر این که اندازه اطلاعات ناقصِ من، مسأله سندمحوری به اوج خودش رسیده است، وقتی یک چیزی کامل شد هر چه حرف باید بزنند زدند. «فواره چون بلند شود سرنگون شود[8]» وقتی هم متعلمین جدید میآیند هر چه که ممکن است گفته بشود در ابتدای کلاس یاد میگیرند.الان ما یک اصول فقه میخوانیم خدا میداند این حرفهایی که مرحوم مظفر برای ما گفتند چقدر روی آن فکر شده، چه کتلهایی طی شده تا این کتاب را به عنوان اولین کلاس یا دومین کلاس اصول میخوانیم! اینهایی هم که در رجال میآیند، همه حرفهای زده شده را در ابتدای سن و سنین جوانی یاد میگیرد؛ دیگر در این فضا سندمحوری چیزی ندارد رویش بگذارد. وقتی ندارد، در ادامه عمرش شروع به فکرهای جدید میکند[9].]

[جالبش این است حتی آن‎هایی که در کلاس سندمحور هستند، من قسم می‎خورم در عمرشان خودشان عملاً موضوع‎محور هستند. یعنی خدای متعال ذهن ما را این طور قرار داده است، حالا ما مدام بخواهیم که با چیزهایی خلاف رویه او عمل بکنیم[10].]

نهضت موضوع محوری در حوزه

[الحمد لله دیدم تازه تقریباً نهضتٌ‌مّایی در حوزه شده، سمیناری هم برگزار کردند[11]، مجلسی بود که مؤلّف لطف کردند و کتابش را هم برای من فرستادند[12]. خیلی خوب است. اصلاً تفاوت دیدگاه در رجال نیاز بود، الحمد لله شروع شده است. آقای حسینی شیرازی. این خیلی خوب است. این، اساس حرف است که  سندمحوری اشکالات عدیده دارد.[13]]

تبیین موضوع محوری در قالب مثال

١.  وجود سقیفه

[ مثلا برای یک مستشرق این سوال پیش می آید که آیا پس از رحلت حضرت، چیزی به نام سقیفه داشتیم یا نه؟ چه بسا کسانی که با ابوبکر ضد بوده اند، سقیفه را در آورده اند بر علیه ابوبکر! می آید همه نقلیات را کنار هم می گذارد و می گوید: اختلافات، خیلی بوده ولی آخر کار یقین پیدا کردم که قطعا سقیفه ای در کار بوده است. به این می گوییم موضوع محوری که از مجموع روایات با همه اختلافات، به اصل موضوع یقین پیدا کنیم.

٢. جنگ عایشه با امیرالمومنین

و مثل اینکه کسی اول بگوید محال است عایشه با علی بجنگد و جنگ جملی بوده باشد ولی بعد از اینکه مجموعه روایات و نقلیات را دید به اصل این که جنگ جملی بوده یقین پیدا می کند.[14]]


[1] متن پیش رو، تنظیم و گردآوری مطالبی است که در زمینه موضوع محوری و در خلال جلسات متعدد افاده شده است. این جلسات عبارت‌اند از :  جلسه درس خارج فقه، بهجة الفقیه، تاریخ٢٣/ ٩/ ١٣٩٠ و    ١٩/ ١٠/ ١٣٩٠ و  ١٨/ ١١/ ١٣٩٠  و  ۴/ ٩/ ١٣٩٢  و18/ ١٠/ ١٣٩٢ و ۲۲/ ۱۰/ ۱۳۹۲   و  ٢۴/ ١٠/ ١٣٩٢ و٢٨/ ٧/ ١٣٩۵   و درس خارج فقه ، مبحث لباس مشکوک، تاریخ ٢٩/ ٨/ ١٣٩٧ و٧/۹ / ١٣٩٧  و  ۱۹ /٩/ ۱۳۹۷ و ٢٠/ ٩/ ١٣٩٧ و ٧/ ١٢/ ١٣٩٧ و جلسه درس فقه العقود، تاریخ  ٧/ ١٢/ ١٣٩٧ و جلسه درس خارج فقه، تاریخ۲/۷/۹۸  و  ١/ ١٠/ ١٣٩۸ و درس خارج فقه، مبحث رؤیت هلال، تاریخ ‌٢٠/ ۶/ ١۴٠٠ و  ٢۴/ ۶/ ١۴٠٠ و ١٩/ ٨/١۴٠٠ و  ٣٠/ ٨/ ١۴٠١  و ٢٠ / ١٢/ ١۴٠١  و ۷/ ۲/ ۱۴۰۴ و   ۲۱/ ۲/ ۱۴۰۴

همچنین جلسه درس تفسیر، مبحث نفی تحریف قرآن،  تاریخ:30/01/1393  و    02/02/1393 و ۲۸/ ۲/ ۱۳۹۳ و جلسه تعدد قرائات شرح مفتاح الکرامة، تاریخ ۲۸/ ۴/ ۱۴۰۱ و  جلسه سوم مباحث کلامی ،تاریخ ١/ ١٠/ ١۴٠٠

علاوه‌براین موارد، از تقریر جلسات تفسیر سوره مبارکه ق تاریخ  ۳/ ۱۱/ ۱۳۹۱ و  8/2/۱۳۹۲  و  18/2/92 و22/2/92 و   25/2/92 و 20 /۷/ 1393 و ۱۸/ ۸/ 1393 بهره برده‌ایم.

در زمینه مکتوبات نیز از مقاله «درایات تاریخی دوارزشی نیست» و یادداشت‌های استاد بهره برده شده است.

شایان ذکر است که متن هر یک از جلسات با کروشه مشخص و در پایان هر بخش، آدرس آن ذکر شده است.سؤالات و اشکالات دوستان در اثناء جلسات درس نیز، به همراه خط تیره در ابتدا و به‌صورت مورب نوشته شده است. 

[2] تقریر جلسه درس تفسیر سوره مبارکه ق، مورخ ۳/ ۱۱/ ۱۳۹۱

[3] قطر مربع چگونه بدست می آید ؟فرمول محاسبه اندازه قطر مربع، بر اساس قضیه فیثاغورس در مثلث‌های قائم الزاویه به دست می‌آید. همان‌طور که قبلا اشاره کردیم، با رسم یکی از قطرها، مربع به دو مثلث قائم الزاویه تبدیل می‌شود.

بر اساس قضیه فیثاغورس، وتر و ساق‌های مثلث قائم الزاویه دارای رابطه زیر هستند:

= +

c: وتر

a: ساق اول

b: ساق دوم

در مربع، تمام ضلع‌ها با هم برابرند. بنابراین می‌توانیم رابطه بالا را به صورت زیر بازنویسی کنیم:

= +

=2

c=

c=a

اگر به جای حرف c (وتر مثلث)، حرف d (قطر مربع) را فرار دهیم. رابطه بالا، به همان فرمول محاسبه قطر از روی ضلع مربع تبدیل می‌شود. (سایت فرادرس، مقاله قطر مربع چیست و چگونه بدست می آید؟)

بنابراین قطر مربع همواره از ضرب یک عدد در عدد گنگ حاصل می‌شود که نتیجه نیز عددی گنگ خواهد بود. البته این قاعده درصورتی‌ است که ضلع مربع، خود عدد گنگی مانند  نباشد در غیراین صورت قطر مربع عددی گویا خواهد بود.

 c= 

[4] درس خارج فقه ، مبحث لباس مشکوک، تاریخ ٢٩/ ٨/ ١٣٩٧

[5] محمد بن يحيى عن عبد الله بن محمد عن علي بن الحكم عن أبان بن عثمان عن عبد الله بن أبي يعفور قال و حدثني حسين بن أبي العلاءأنه حضر ابن أبي يعفور في هذا المجلس قال: سألت أبا عبد الله ع- عن اختلاف الحديث يرويه من نثق‏ به‏ و منهم من لا نثق‏ به‏ قال إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله أو من قول رسول الله ص‏ و إلا فالذي جاءكم به أولى به.( الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 69  و وسائل الشيعة ؛ ج‏27 ؛ ص110 والبرهان في تفسير القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص67)

در شروح:

قال: عن اختلاف الحديث. [ص 69 ح 2]

أقول: ليس المراد باختلاف الحديث هاهنا إلااختلافه بحسب السند بشهادة ما وقع من الاستيناف البياني بقوله: يرويه من نثق‏ به‏ في اعتقاده الحق أو في أفعال الجوارح من‏ الورع عن المعاصي، أو الاجتناب عن الكذب.

قال: ومنهم من لانثق. [ص 69 ح 2]

أقول: أي‏من رواة الحديث هل يجوز العمل بكل منهما أو فيه ضابط يعلم منه ما يجوز العمل به وما لا يجوز من ذلك.

قال عليه السلام: وإلا فالذي. [ص 69 ح 2]

أقول: أي‏وإن لم يجدوا له شاهدا فالذي جاءكم بالشاهدين أولى.( الحاشية على أصول الكافي (علوي عاملي) ؛ ص205-۲۰۶)

 (محمد بن يحيى، عن عبد الله محمد، عن علي بن الحكم، عن أبان بن عثمان، عن عبد الله بن أبي يعفور قال: و حدثني حسين بن أبي العلاء أنه حضر ابن أبي يعفور في المجلس قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام) الظاهر أن فاعل قال في قوله: «قال: و حدثني» أبان بن عثمان فهو يروي هذا الحديث تارة عن عبد الله بن أبي يعفور، عن أبي عبد الله عليه السلام و اخرى عن حسين بن أبي العلاء، أنه أي الحسين حضر ابن أبي يعفور في مجلس الصادق عليه السلام و قد سأله ابن أبي يعفور و فاعل «قال» في قوله «قال:سألت» عبد الله بن أبي يعفور (عن اختلاف الحديث يرويه من نثق به و منهم من لا نثق به) الظاهر أنه سؤال عن الأحاديث المختلفة التي نقلة بعضها ثقات و نقلة بعضها غير ثقات و المقصود طلب ترجيح بعضها على بعض و قوله: «و منهم من لا نثق به» لبيان أمر آخر و هو أن بعض رواة الحديث غير ثقة و حاله مكشوف لا إشكال فيه لعدم الاعتماد بحديثه‏ (قال: إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله أو من قول رسول الله صلى الله عليه و آله) جزاء الشرط محذوف أي فخذوه أو فاقبلوه‏ (و إلا فالذي جاءكم به أولى به) أي بذلك الحديث و ينبغي أن لا يتعداه إليكم و أن لا تأخذوا به فتيا و حكما و عملا و اللازم عليكم في مثله الارجاء إلى لقاء الإمام عليه السلام كما يستفاد ذلك من أخبار كثيرة، و قيل اللازم عليكم تركه و رده لأنه مخالف للكتاب و السنة و فيه نظر لأن عدم وجدان الشاهد لا يستلزم عدم وجود الشاهد حتى يتحقق المخالفة لجواز أن يكون فيهما شاهد لم نعرفه اللهم إلا أن يجعل عدم الوجدان كناية عن المخالفة و فيه ما فيه، و هذا الحديث و الأربعة الآتية بعده يدل على ما سبق من أن كتاب الله أصل كل حق و صواب و أن كل ما صدقه كتاب الله وجب الأخذ به و كل ما خالفه وجب تركه و كل ما لم يعلم موافقته و لا مخالفته وجب التوقف فيه، و فيه أيضا دلالة على أن خبر الواحد من حيث هو ليس بحجة و لا يخصص به الكتاب‏[5] و على أن الأحاديث المختلفة و إن كان الراوي في أحدهما ثقة ورعا دون الآخر وجب موازنتها مع الكتاب و هذا ينافي في الجملة ما مر في حديث عمر بن حنظلة من قوله عليه السلام «الحكم ما حكم به أعدلهما و أفقههما و أصدقهما في الحديث و أورعهما و لا يلتفت إلى ما يحكم به الآخر» ثم حكم على تقدير تساويهمابوجوب النظر إلى الكتاب و السنة فالأولى أن يحمل السؤال على الاحتمال الأخير رفعا للتنافي بينه و بين ما سبق.( شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ؛ ج‏2 ؛ ص418-۴۲۰)

الحديث الثاني: مجهول.

قوله و حدثني حسين بن أبي العلاء: هذا الكلام يحتمل وجوها:" الأول" أن يكون كلام علي بن الحكم يقول حدثني حسين بن أبي العلاء أنه أي الحسين حضر ابن أبي يعفور في المجلس الذي سمع منه أبان" الثاني" أن يكون كلام أبان، بأن بأن يكون الحسين حدثه أنه كان حاضرا في مجلس سؤال ابن أبي يعفور عنه عليه السلام الثالث: أن يكون أيضا من كلام أبان و حدثه الحسين أن ابن أبي يعفور حضر مجلس السؤال عنه عليه السلام، و كان السائل غيره، و لعل الأوسط أظهر.

قوله و منهم من لا نثق به: ظاهره جواز العمل بخبر من لا يوثق به، إذا كان له شاهد من الكتاب، و يحتمل أن يكون المراد أنه يرد علينا الخبر من جهة من نثق به و من جهة من لا نثق به، فأما الثاني فلا يشكل علينا الأمر فيه لأنا لا نعمل به، و أما الأول فكيف نصنع فيه؟ أو المعنى: إذا وقع الاختلاف و التعارض في مضمون حديث بسبب اختلاف نقل الراوي، بأن ينقله أحد الراويين بنحو و الآخر بنحو آخر، و يكونا عدلين و يكون من جملة رواة أحد الطرفين غير الثقة أيضا أ يصلح هذا الترجيح أحد الطرفين؟ فأجاب عليه السلام بأن هذا لا يصلح للترجيح، بل الترجيح بموافقة الكتاب و السنة المتواترة و هما بعيدان.( مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏1 ؛ ص228)

 (1). قوله: «يرويه من نثق به ...» هذا الكلام يحتمل وجهين:

أحدهما: السؤال عن الاختلاف الواقع في الحديث برواية الموثقين للحديثين فيشكل الأمر للثقة بالرواة و حصول الظن بثبوتهما و يكون قوله و منهم من لا نثق به إشارة الى أن من الأحاديث المختلفة ما يرويه من لا نثق به منهم أي من المحدثين و لا يشكل حينئذ لعدم الوثوق بالرواية.

و ثانيهما: السؤال عن اختلاف الحديث برواية من نثق به أي أصحابنا الإمامية المعدلين و برواية من لا نثق به منهم أي من العامة الذين هم عندنا غير موثوق بهم و يكون السؤال عن اختلاف الحديث مطلقا سواء كان في أحاديثنا أو أحاديث العامة و قوله (عليه السلام) في الجواب «إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله أو من قول رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)» أي فاقبلوه و الجزاء محذوف «و إلا» أي و إن لم تجدوا له شاهدا من الكتاب أو السنة الثابتة منه «فلا تقبلوا» من الذي جاءكم به و ردوه عليه فإنه أولى بروايته و أن يكون عنده لا يتجاوزه. رفيع- (رحمه الله).

كأن الراوي ذكر من لا يثق به استطرادا و تهيئة و اشكاله في اختلاف من يثق به نظير أن يقول أحدنا جاءني جماعة من الفقراء و الأغنياء يسألون لقمة من الطعام و الاستعجاب من سؤال الأغنياء فقط و هذا هو الاحتمال الأول، و الثاني بعيد و قال المجلسي رحمه الله ظاهره جواز العمل بخبر من لا يوثق به إذا كان له شاهد من الكتاب.

أقول: و هذا مما لا ريب فيه بل يدل الحديث على عدم حجية الخبر الواحد مطلقا و لو كان راويه ثقة و العبرة بالكتاب الإلهي و السنة الثابتة أي المتواترة أو المقترنة بالقرائن التي توجب اليقين و ليس المراد عرض الحديث على السنة المنقولة بالخبر الواحد فانها مثله في الوضوح و الخفاء و احتمال الخطأ و الصواب.( الوافي-تعلیقه مرحوم شعرانی ؛ ج‏1 ؛ ص296)        

[6] درس خارج فقه، مبحث رؤیت هلال، تاریخ ٢٠ / ١٢/ ١۴٠١

[7] تقریر جلسه تفسیر سوره مبارکه ق، تاریخ 8/2/92

[8] هنگامی كه هارون‌الرشید خلیفه‌ی دولت عباسی بود وزیر كارآمد و با ذكاوتی به نام جعفر برمكی داشت، كه خیلی مورد توجه و علاقه هارون الرشید بود.

یك روز هارون الرشید با جعفر برمكی در حال قدم زدن در یكی از باغ‌های قصر بودند، جعفر در مورد اوضاع كشور، و تصمیماتی كه خلیفه در آینده باید می‌گرفت برایش توضیح می‌داد، همینطور كه راه می‌رفتند چشم هارون الرشید به درخت سیب سرخی افتاد كه سیب‌های سرخ و درشتی داشت. هارون الرشید هر چقدر دستش را بلند كرد به سیب‌ها نرسید. جعفر برمكی هم هرچه تلاش كرد، دستش به سیب‌ها نرسید. هارون الرشید كه خود خیلی چاق بود از درخت نمی‌توانست بالا برود، به درخت تكیه داد، دست‌هایش را قلاب كرد و از جعفر برمكی خواست پایش را در دست‌های قلاب شده خلیفه بگذارد و سیب‌ها را بچیند، ولی باز دست جعفر برمكی به سیب‌ها نرسید. هارون الرشید در همان حال گفت: بیا پاهایت را روی شانه‌های من بگذار و بالاتر برو آن وقت می‌توانی به راحتی سیب بچینی، باز هم دست جعفر برمكی به سیب‌ها نرسید. درنهایت هارون الرشید گفت: یك پایت را روی سر من بگذار و سیب‌ها را بچین. با این كار دست جعفر برمكی به سیب رسید و توانست چند سیب بچیند.

باغبان پیر قصر از اقوام جعفر برمكی بود، از دور صحنه را می‌دید و هر لحظه بیشتر تعجب می‌كرد. هارون الرشید مستبد و خودخواه به جعفر برمكی اجازه داده روی سرش بایستد. باغبان كه پیر و دنیا دیده بود با دیدن این صحنه بر خود لرزید و به فكر آینده‌ی خود فرو رفت.

در دوره‌ای كه هركس سعی می‌كرد به نحوی خود را به خاندان جعفر برمكی وزیر كاردان هارون الرشید نزدیك كند. و از امكانات و تسهیلات همنشینی جعفر برمكی با خلیفه استفاده كند. مرد باغبان پیش منشی دربار رفت و چون خودش سواد نداشت از او خواست روی صفحه‌ای برایش بنویسد كه او باغبان ساده‌ای است و هیچ نسبتی با جعفر برمكی ندارد. منشی با ناباوری نامه را نوشت و به دست باغبان داد.

فردای آن روز هارون الرشید به تنهایی در باغ در حال قدم زدن بود. باغبان خود را به هارون الرشید رساند تعظیم كرد و نامه را به خلیفه تحویل داد و از او خواست با دست خط خود آن را تأیید و امضا كنند. هارون الرشید نامه را خواند. برآشفت و گفت:‌ ای پیرمرد مگر دیوانه‌ای؟ امروز مردم با انتساب به نوكری این خاندان چه افتخاری را نصیب خود می‌كنند و تو می‌خواهی خلاف این را امضاء كنم ولی وقتی اصرار مرد باغبان را دید، كنار نامه متنی نوشت و امضا كرد و به او داد. مدتی گذشت و در اثر كارشكنی بی‌وقفه اطرافیان هارون الرشید، در مورد خدمات جعفر برمكی كم كم اختلافات بین این دو نفر بالا گرفت. تا جایی كه هارون الرشید دستور به كشتن تمامی افراد خاندان برامكه داد.

نمایندگان خلیفه در شهر می‌گشتند و هركجا یك نفر از این خاندان را پیدا می‌كردند، بی‌هیچ توضیحی سر از بدنش جدا می‌كردند. تا اینكه به این باغبان رسیدند همین كه خواستند او را بكشند حكم خلیفه با دست خط امضاء خودش را نشان داد كه او را از خاندان برمكیان ندانسته.

بعد از قتل تمام افراد خاندان برمكی نمایندگان خلیفه به او گزارش دادند كه همه‌ی برمكیان را از بین برده‌ایم به جز باغبان دربار كه نامه‌ای به دست خط و مهر شما داشته. هارون الرشید خواست تا او را بیاورند. باغبان وارد شد و تعظیم كرد. هارون الرشید كه خودش به یاد آورد آن روز به این كار باغبان كلی خندیده بود، از او پرسید: تو از كجا می‌دانستی خاندان برمكی از بین خواهند رفت كه از من دست خط گرفتی.

باغبان پاسخ داد: آن روز كه جعفر برمكی از شانه‌های شما بالا رفت و روی سر شما ایستاد تا سیب بچیند. من فهمیدم كه روزگار ذلّت و خواری خاندان برمكی نزدیك است. هارون الرشید پرسید تو از كجا می دانستی؟ باغبان پاسخ داد، پیشرفت‌های غیرمنتظره دنیا، مانند فوّاره‌ای است كه چون خیلی بلند شده، خواهی نخواهی سرنگون می‌شود. آن روز كه جعفر برمكی پا بر شانه و سر شما گذاشت تا سیب بچیند من فهمیدم كه جاه و جلال برمكیان بالا گرفته پس روزگار افول و ریزش این جایگاه نزدیك است.

منبع مقاله :رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران: انتشارات سما، چاپ اول(سایت راسخون)

[9]جلسه درس خارج فقه، بهجة الفقیه، تاریخ   ١٩/ ١٠/ ١٣٩٠

[10] درس خارج فقه ، مبحث لباس مشکوک، تاریخ ٢٩/ ٨/ ١٣٩٧

[11] مقصود، همایش واکاوی اصالت میراث حدیثی شیعه است که در تاریخ ٩ اردیبهشت سال ١٣٨٧ در قم برگزار شد: در پایان مراسم با حضور مؤلف کتاب «اعتبار سنجی احادیث شیعه» جناب استاد سید علیرضا حسینی شیرازی و تشریف فرمایی آیات و حجج اسلام شیخ حسن صافی، سید محمد یثربی، شیخ محسن فقیهی، سید محمد غروی، سید جواد شهرستانی، شیخ علی کورانی، شیخ احمد احمدی و سید مصطفی میرلوحی و همچنین مدیر عامل مؤسسه امام هادی علیه السلام جناب علیرضا مهدوی شاهرودی از این اثر فاخر رونمایی شد.

[12] کتاب اعتبارسنجی میراث حدیثی شیعه

اهم مطالب و مسائلی که در این کتاب به آنها پرداخته شده عبارت اند از: تبیین جایگاه حدیث و اصالت آن در کنار قرآن کریم، منبع شناسی علم رجال شیعه، بازخوانی مفاهیم کلیدی علم رجال چون وثاقت، ضعف، غلو و عوامل و زمینه های پدید آمدن هر یک از آنها، توجه به نقش محوری تألیفات حدیثی و تفکیک میان نقش تبعی و استقلالی راویان، توجه به پدیده استثنا در روایت کتب حدیثی و نتایج آن و….

پیام اصلی این کتاب بازشناسی پایه ها و مؤلفه های مبنای اعتبارسنجی «قرینه محور» در برابر مبنای اعتبارسنجی «راوی محور» کنونی است.

مسئله نقد محتوایی روایات راویان در عصر متقدمان و اثر این پدیده بر ارزیابی روات و نیز دریافت ارتباط این مسئله با چگونگی شکل گیری مفهوم وثاقت و ضعف، به ویژه ضعف ناشی از نسبت غلو نزد رجالیان، از جمله مباحث مهمی است که نشان از اصالت روش اعتبارسنجی «قرینه محور» دارد.

همچنین تشکیل منظومه های حدیثی که یکدیگر را تأیید و تقویت می کنند و توجه به میراث حدیثی قابل تأییدی که از برخی راویان متهم و تضعیف شده در کتابهای معتبر حدیثی امامیه باقی مانده، از دیگر روشهای اعتبارسنجی قرینه محور است که تفصیل آنها در کتاب آمده است.

تلاش هایی از این نوع با هدف تبیین نحوه مواجهه درست و روا با میراث حدیثی امامیه، اهمیت مضاعفی در عرصه پژوهش دارد؛ چرا که آثار و ثمرات خود را در نوع و نحوه تعامل معرفتی و اعتقادی شیعه با حدیث، به خصوص در عصر پرسشگر کنونی، آشکار می سازد.

کتاب دارای چهاربخش و سه ضمیمه است:

بخش نخست، نگاهی به چالش های فراروی حدیث در دوران معاصر دارد.

دومین بخش، نگاهی گذرا به کهن ترین نگاشته های اعتبارسنجی می اندازد تا در پرتو آن، نمایی واقع بینانه از آگاهانیدنی های موجود در این مجموعه و چگونگی کاربست آنها به دست دهد.

بخش سوم، با نگاهی به بنیادی ترین زیرساخت رویکرد به حدیث و در نظر داشتن فراز و فرودهای رخ نموده در بستر جامعه پس از پیامبر ، در پی ریشه یابی تاریخی چرایی شکل گیری گونه ی داوری دانشیان دانش رجال و اعتبارسنجی شیعه، یعنی داوری کردن راویان صاحب اثر، است.

و چهارمین بخش، به بازخوانی واقعیت های موجود در فرایند اعتبارسنجی احادیث شیعه از عصر حضور تا زمان پیدایش کهن ترین نگاشته های رجالی و اعتبارسنجی شیعی می پردازد.

از همین رو، نویسنده، بخش های چهارگانه را چنین نام گذارده است:

بخش یکم: حدیث و چالش های فراروی در دوران معاصر؛

بخش دوم: نگاشته های کهن اعتبارسنجی و رجالی شیعی؛

بخش سوم: دانشیان رجال و داوری راویان صاحب اثر؛

بخش چهارم: واقعیتهای حاکم بر فرایند اعتبارسنجی حدیث از عصر حضور تا زمان پیدایش نگاشته های اعتبارسنجی.

در خور یادکرد است که سه بخش نخستین، به مثابه پیش زمینه ورود به بخش چهارم اند؛ از این رو بخش چهارم، فربه تر از سه بخش پیشین است.

بخش ضمیمه ها، سه گفتار را در خود جای داده است:

در گفتار نخست با نگاهی تاریخی، نادرست بودن گزارش برساختن احادیثی بسیار و در آمیختن آن با احادیث شیعی نمایانده شده است.

نویسنده، دومین گفتار را که در اصل، پیاده سازی یکی از بنیادی ترین فرازهای این نگاشته، یعنی «چیستی مفهوم ضعف»، است، به باورپذیر بودن آموزه های امامتی روایت شده سه نفر از راویان ضعیف کتاب الکافی، اختصاص داده است.

و در گفتار سوم، پدیده اختلاف دیدگاه دانشیان رجال درباره یک راوی یا «تعارض جرح و تعدیل» یا اگر خواسته باشیم دقیق تر سخن کنیم، «تعارض توثیق و تضعیف» و چگونگی روبه رو شدن با آن بر پایه یافته های نوین را بر نمایانده است.

سزاوار است در این فراز به دو نکته توجه دهیم: نخست تعریف این نگاشته از اعتبارسنجی حدیث و دیگری اشاره ای گذرا به چگونگی رویکرد این پژوهش به تعاریف متداول در سخنان و نگاشته های حدیث پژوهان.

این نگاشته، اعتبارسنجی حدیث را چنین می شناساند: «پیمودن فرایندی که پیامد آن، پذیرش درون مایه های راه یافته به احادیث به عنوان آموزه های دینی، یا تردید در پذیرش آنها، و یا حكم به نادرست بودن یا برساخته بودن آنهاست

به دلیل کوشش در به دست آوردن و به دست دادن نگاهی تاریخی به فرایند اعتبارسنجی احادیث، مؤلف بر آن بوده که در سرتاسر نوشتار، از فرو افتادن در گرداب تعریفها و گفت و شنودهای پردامنه پیرامون آن، خودداری کند.

شاید بتوان گفت یکی از ویژگیهای این پژوهش، تکیه بر داده های راه یافته به کهن ترین نگاشته های اعتبارسنجی و نگاشته های حدیثی شیعه و فراز آوردن نمونه هایی است که در تحلیل پیشینه حدیث شیعه و شناخت فرایند اعتبارسنجی آن، بهترین یاور حدیث پژوهان است. از همین روست که در جای جای آن، شاهد حضور چشمگیر متن احادیث، گزارش های نگاشته های اعتبارسنجی و داوری های دانشیان رجال هستیم.

امید آنکه این پژوهش، گامی هرچند کوتاه باشد در بازنگری به احادیث شیعه و زدودن پیرایه ها و ابهاماتی که در گذر زمان بر چهره تابناک آن نشسته است.(سایت طرائف)

[13] جلسه درس فقه العقود، تاریخ  ٧/ ١٢/ ١٣٩٧

[14]  تقریر جلسه تفسیر سوره مبارکه ق، تاریخ 18/2/92