رفتن به محتوای اصلی

عدد پی، شاهدی برای فهم مجردات و تجرد هوش اشراق‌محور

خُب در آن قسمت بیرونش که اشراق‌محور بود، جلسه قبل عرض کردم این‌ها بحث‌های حوزی است که هر چقدر قدر آن را بدانیم به گمان من طلبه یک باقیات الصالحاتی است. ما یک چیزهایی داریم و ابزاری در دست ما است، فقط باید آن‌ها را سان بدهیم تا به چشم‌ها بیاید. جلسه قبل یک نمونه از آن را عرض کردم. شما با یک معدّ فیزیکی یک خط می‌کشید، وقتی رسم می‌شود این فیزیکی است. با این معدّ فیزیکی، شما برای اذهان کل بشر با امکاناتی که امروز تمام شده و بشر از آن فارغ است -بشر می‌داند عدد پی گنگ است- شما یک خط می‌کشید که برای کل بشر معدّ است - با اشتراک همه مبانی فلسفی در آن - به آن‌ها نشان می‌دهد این معدّ فاصله کوتاه از صفر تا سه و چهارده صدم، بعد همین‌طور بروید که بحث شد، دارید بی‌نهایت عنصر متافیزیکی مستقل از بشر را نشان می‌دهید. خُب این چیز کمی نیست. این یک مثالی بود که عرض کردم. شما با یک معدّ ساده، مثال‌هایی را نشان بدهید؛ به هر کسی هم نشان بدهید می‌فهمد؛ می‌گویید این خط را ببین، این خط در دل خودش بی‌نهایت نقطه معین دارد که اصلاً نمی‌توان آن‌ها را تکان داد. اگر ما هم نبودیم، آن‌ها معین بودند. در کل بشر اشتراک دارند. این برای بخش اشراق‌محور بود. برای این‌که ما مطمئن باشیم وراء این بدن و وراء عالم فیزیکی، عالمی هست؛ نه تنها هست، بلکه اصل آن است. اتفاقاً اصل آن است. درست برعکس ماتریالیسم؛ در ماتریالیسم اصالت با ماده بود، هر چه دیگر هم بود از خواص و آثار ماده بود. اما در اینجا درست برعکس است؛ اصل با عالم تجرد است و این نمود از آن است.

حالا در فراهم شدن پایه بیاییم؛ پایه‌ای که باید فراهم شود تا هوش پایه‌محور قوی، با فرض آگاهی فراهم شود. اما هوش پایه‌محور، نه اشراق‌محور که فضای دیگری دارد.

شاگرد: بحث اشراقی که الآن فرمودید برای مقدمه چه بود؟ این چیزی که الآن فرمودید برای تجردش بود. از این‌که اشراق می‌شود مقصودتان چه بود؟

استاد: مقصودم این بود که علی ای حال یک عالمی هست که از این عالم فیزیکی و مزاج فیزیکی بیرون است و از آن جا قذف می‌شود. «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء»[1]. «و الحق أن فاض من القدسي الصور»[2]؛ شعر مرحوم حاجی در منظومه بود.


[1] بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴

[2]    منظومه ملاهادی سبزواری ، جلد : ۱ ، صفحه : ۲۹۲