مبنای محدث نوری در «فصل الخطاب» و علامه عسگری در «القرآن الکریم و روایات المدرستین»
مطلب اصلی ماند. مطلب اصلی برای «وَلَا يَخَافُ عُقۡبَٰهَا»[1] است. بحث اصلی من «روی» است که آقا گفتند. در این «روی عن ابی عبدالله علیهالسلام»، زحمت کشیدهاند از کتاب «القرائات سیاری» روایت را آوردهاند. مرحوم طبرسی فرمودند «روی»، یکی از آنها اینجا است. مرحوم طبرسی در زمان خودشان خیلی روایات داشتند. یکی از آنها اینجا است. مرحوم آقای عسگری در کتاب «القرآن الکریم و روایات المدرستین» این روایت را آوردهاند. خب میدانید ما در سال نود و هشت، شروع کردیم کتاب «الشیعه و القرآن» احسان ظهیر الهی را خواندیم. عرض کردم مرحوم آیتالله صافی ردیه آن را نوشته بودند. شخصی بود در پاکستان. یک فصل مهمی از کتابش را بدون اینکه یک واو کم و زیاد کند، از کتاب فصل الخطاب مرحوم نوری آورده بود. الآن فایل های آن هم هست. مدتی آن را مباحثه کردهایم. آن چیزی که ما در آن سال شروع کردیم، این بود: مرحوم محدث نوری که این روایت را آوردهاند، احسان ظهیر هم میگوید شیعه اینها را میگوید. چندتا بود؟ هزار و شصت و دو روایت فقط در باب دوازدهم بود. ما اینها را شروع کردیم، اما ادامه پیدا نکرد. کما اینکه بحث روایات کافی به حمل شایع ادامه پیدا نکرد. ما دو-سه بحث شروع کردیم، بحثهای خوبی بودند، نیمه کاره ماند. ان شاءالله شما ادامه بدهید. کل کافی را ببینید، روایات حمل شایع را پیدا کنید. یکی همین بحث روایاتی است که مرحوم نوری در فصل الخطاب آوردهاند؛ هزار و شصت و خوردهای روایت را ببینید باید چه کار کنیم. آن چیزی که ما در آن چند جلسه بهدنبال آن رفتیم، این بود که خیلی از این هایی که ایشان از کتب شیعه آوردهاند، به تفصیل در کتب اهلسنت هم هست. یعنی فریقین دارند. اینطور نیست که شما بگویید محدث نوری آورده است.
علامه عسگری در اینجا نیز همین کار را کردهاند. یعنی در جلد سوم آمدهاند و در فصل مفصلی -زحمت هم کشیدهاند- تمام این هزار و خوردهای روایت را که احسان ظهیر در کتابش بهعنوان ردیه آورده، ایشان تمام اینها را بررسی کرده است. فصل مشبعی از جلد سوم روایات المدرستین است.
چیزی که در مباحثه ما خیلی مهم است و بحث اصلی است، این است: مبنای مرحوم محدث نوری با مبنای مرحوم عسگری یکی است. وقتی مبنا یکی است، آقای عسگری به زحمت افتادهاند. من یکی از عباراتشان را در مانحن فیه میخوانم. به زحمت افتادهاند. بارها عرض کردهام که کل فصل الخطاب روی همین میگردد: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيء من قبل الرواة»[2]، هر چه هم دیگر پیش آمد میگویند تحریف شده است. کل فصل الخطاب این است. اما اگر این روایت حرف واحد درست معنا شود و فضای آن معلوم شود، اصلاً هیچ چیزی از فصل الخطاب نمیماند. اصلاً ردیه نمیخواهد که بر آن رد بنویسند. میگویند همه آنها صاف است. خب این مبنای جناب محدث نوری است که کل فصل الخطاب روی این میچرخد. من آوردهام خواندهام تا ببینید. اتفاقا خلاف حرفهای خودشان را هم دارند. مفصل بحث شد. مرحوم آقای عسگری هم همینطور هستند. وقتی شروع میکنند همین را میگویند. میگویند اهل البیت میگویند «حرفٌ واحد»، پس دیگر تنها همین یکی است. خب با این مبنا آمدهاند این هزار روایت را بررسی کردهاند. خب معلوم است وقتی آن مبنا هست، این هزار و خوردهای روایت را چه کار میکنید؟! بهترین چیزی که ایشان از آن شروع میکنند، سراغ سند میروند. تضعیفش میکنند و میگویند از اینکه راحت شدیم. حالا هزار و خوردهای هست، باشد! تکتک آنها را بررسی میکنند.
در مانحن فیه چه کار میکنند؟ خیلی جالب است.
[1] الشمس ۱۵
[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ۶۳۰ باب النوادر ..... ص : ۶۲۷
بدون نظر