دو معنای «أمد» در کلام علامهی مجلسی؛ غایت، فرا زمانی
اما راجع به کلمهی «أمد»؛ جلوتر عرض کرده بودم که این خطبهی شریف، در دو جای بحار الانوار، ذکر شده است و مرحوم مجلسی، پیرامون آن نکاتی فرمودهاند. در جلد چهارم بحار الانوار، صفحهی دویست و بیست و شش، فرمودهاند: «و الامد: الغاية»[1]. بنابراین «دائم لا بأمد»؛ یعنی خدای متعال دائم است و دوام دارد، «لا بغایة»؛ پایانی هم برایش نیست. «أمد»، یعنی غایت و پایان. پایانی برای او نیست. در اینجا از کتاب بحار، چیز دیگری نفرمودهاند.
در جلد نود، بر اساس چاپ اسلامیة، فرمودهاند:
«"لا بأمد" أي غاية فيكون بمعنى كثرة المدة أو امتداد زمان فإنه ليس بزماني، والعمد بفتحتين وضمتين جمع العماد وهو ما يعتمد عليه»[2].
«"لا بأمد" أي غاية، فيكون»؛ این «فیکون» را که مرحوم مجلسی فرمودهاند، گویا برای این است که چطور معنا کنند. «دائمٌ»، یعنی خداوند متعال همیشگی است. «لا بأمد»، نهایت ندارد. خُب، خود دائم دارد این را میرساند. وقتی «دائم» میگوییم، «دائم» یعنی آنی که نهایت ندارد، دیگر معنا ندارد، بگوییم: «لا بأمد». مثل این میماند که بگوییم: «دائمٌ لابعدم دوام»! خُب، اینکه معلوم است. خود دوام یعنی همیشگی! میگویند: ممکن است بگوییم منظور کثرت مدت نیست. «لا بأمد»؛ یعنی مدت بسیار طولانی. اینطور نیست که خداوند دائم باشد و علی ای حال، بعد از یک مدت طولانی تمام شود. خیلی از جاها وقتی میگوییم دائم است، یعنی خیلی طولانی است. اگر هم یک وقتی تمام شود، ولی خیلی طولانی است. اما در مورد خداوند متعال اینطور نیست، یعنی به کثرت مدت، پایان پیدا نمیکند. این یک معنا است.
«فیکون بمعنى كثرة المدة»؛ یعنی دوام خدای متعال به این نیست که مدتش زیاد باشد، ولو پایان داشته باشد.
«أو امتداد زمان»؛ این خوب است. «دائم لا بأمد»؛ اینکه غایت ندارد، یعنی امتداد زمانی ندارد. «فإنّه ليس بزماني»؛ خداوند متعال که زمانی نیست.
این بیانی که ایشان فرمودند؛ اینکه خداوند متعال زمانی نیست، با سیاق عبارت و قبل و بعدش خیلی مناسبت دارد. این خیلی خوب است. «أمد»، اگر بهمعنای غایت باشد، غایت، پایان یک مبدأ زمانی است. اگر میگوییم غایت صد سال، یعنی از حالا تا انتها و زمانی بروید که صد سال تمام میشود. این بهمعنای غایت است. اما اگر به این صورت باشد، میگوییم: دائمٌ نه به پایان. «نه به پایان» حالت تکرار و تأکید میشود و حالت عرفی پیدا میکند.
[1]. علامهی مجلسی، بحار الأنوار (چاپ: دار احیاء التراث)، ج ۴، ص ۲۲۶.
[2]. همان، ج ۹۷، ص ۲۲۷.
بدون نظر