رفتن به محتوای اصلی

سرمدیت خداوند متعال

شاگرد: دوامی که زمان نداشته باشد، در همه زمان موجود است.

استاد: برای خدای متعال؟

شاگرد: بله؛ دوامی است که یا اصلاً زمان ندارد یا زمانش موجود است.

استاد: بنده مثالی می‌زنم؛ «وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ»[1]. الآن شما می‌فرمایید: دو و دو، چهار می‌شود. این را به‌عنوان یک مطلب خیلی واضح قبول دارید. دیروز دو و دو، چهار می‌شد و امروز هم؟ و فردا هم؟ دو و دو چهار می‌شود، دوام دارد یا ندارد؟ دوام دارد یعنی امروز هست، فردا هم هست؟ ریختش را نگاه کنید. مجموع ضلعهای مثلث قائم الزاویه برابر است با مربع وتر. این فرمول فیثاغورس است. این فرمول دوام دارد یا ندارد؟ شما جواب من را بدهید.

شاگرد: این شأنیت زمان ندارد که بعد بگوییم دارد یا ندارد. چیزی که شأنیت زمان داشته باشد، ولی می‌خواهیم بگوییم دائم است یعنی فوق زمان است.

استاد: شما جواب من را بدهید. قاعدهی فیثاغورس دوام دارد یا ندارد؟

شاگرد: دارد.

استاد: یعنی هر روزی که می‌رود، این دوامش به همراه زمان ادامه پیدا می‌کند؟ شما قضیه را درک کنید، آیا به این صورت است؟ اگر به این صورت بود که ممکن بود فردا تغییر کند. دوام زمانی به این صورت است. بلکه دوام زمانی ندارد، اما در عین حال شما می‌گویید دائم است. تلطیف ذهن کنید؛ الآن که جواب من را دادید و گفتید قاعدهی فیثاغورس دوام دارد، منظورتان از این دوام چیست؟ یعنی می‌گویید امر ثابت است. زمان برای حرکت است. اما قاعدهی فیثاغورس که دوام دارد، یعنی یک امر ثابت است.

شاگرد ٢: حالش دوام دارد. وضعیتش دوام دارد.

استاد: «حالَ، ای زال». خود حال، آنی است که تمام می‌شود.

شاگرد ٢: مثلاً شخصی به یک چیزی تکیه کرده است، حالت او ثابت است و منشأ ثباتش، همان چیزی است که به آن تکیه کرده است.

استاد: بعداً می‌تواند بیافتد. حالا در اینجا می‌تواند بیافتد یا نه؟

شاگرد: در اینجا نمی‌تواند بیافتد.

استاد: پس حال نشد.

شاگرد: می‌خواهد عمد را بگوید.

استاد: نه، ایشان نمی‌خواهند «عمد» را بگویند. ایشان می‌گویند دوامی که زمانی نباشد، اصلاً معنا ندارد. من به این صورت فهمیدم. مشکل ایشان، این است که می‌گویند دوام با زمان جوش خورده است. نمی‌شود دوام را بیاوریم ولی زمان را نیاوریم. من مثالم را برای همین عرض کردم. یعنی این‌طور نیست. دوام خدای متعال که «یلیق بذاته». من مثال زدم که تمام حقایق ثابته، دوام دارند. بنده این چند سؤالی که کردم به این خاطر بود که ارتکاز شما معیت می‌کند که بگویید دوام دارد اما بعد از این‌که بر می‌گردید و تلطیف می‌کنید، می‌بینید مقصود شما این نبود که یعنی دیروز بود و فردا هم هست. اصلاً مقصود شما این نیست. بلکه مقصود از دوام، یعنی ثبات. یعنی تکان نمی‌خورد. دوام، تکان بخور نیست. تکان بخور از چه چیزی؟ از موضع حق. از موطن نفس الامریت و ثباتی که دارد، نمی‌تواند تکان بخورد. تازه خود این مثال، مسبوق به ذات الهی است. تمام حقایق، مسبوق به ذات او هستند. همه به او بر می‌گردند. او که سابق بر همه حقائق است، دوامی دارد که ریخت دوامش حتی با دوام این ثابتها فرق می‌کند. یک دوامی است که مختص خودش است. در تعبیرات مرحوم میرداماد «سرمد» است. ملک و دهر و سرمد. ملک، عالم حرکت است. دهر، وعای زمان است. همه زمان در آنجا هست. سرمد، وعای دهر است. یعنی انواع زمان‌ها، هر وعائی برای آن تصور کنید، همهی آن‌ها، نسبت به موطن سرمد که موطن مبدأ مطلق و خدای متعال است، همهی آن‌ها آنجا است. لذا سرمد دوام دارد، دهر هم دوام دارد، این امور زمانی هم دوام دارد. خدای متعال دائم است، اما نه به دوام امد و نه حتی به دوام «عمد» که دهری باشد. بلکه به دوام سرمد که مختص خود خدای متعال است.


[1]. النحل، آیهی ۶٠.