کثرت قرّاء و گستردگی نظام اقراء و شواهد آن
«و التابعیّون المکیّون ستة و المدنیّون أحد عشر و الکوفیّون أربعة عشر و البصریّون ستة و الشامیّون اثنان و أمّا المتبحّرون فخلق کثیر»؛ ما اینها را میخوانیم. عجائب امر برای این طلبه قاصر که محضر شما نشسته، این است: الآن میگوییم کثیر ولی وقتی به دنبالش میرویم میبینیم میتوانیم دست پیدا کنیم. آن اندازهای که مدون است و میتوانیم دست پیدا کنیم بهتآور است. دیگر حالا ببینیم آن هایی که خارجیا در میدان بوده و تدوین هم نشده! این خیلی عجیب است. چطور همه اینها ریز به ریز مدون است؟! الآن در مورد این اسمهایی که میخوانیم میتوانید نفیا و اثباتا برای هر کدام از آنها شواهدی را جمع کنیم.
دیروز عرض کردم در اجازه نامه مرحوم صاحب معالم این بود که فرمودند طبقات القراء دانی را از طریق پدرشان با اجازه به خود دانی رساندند. رفتم نگاه کردم؛ التیسیر دانی دو چاپ دارد. یک چاپ تحقیقی[1] آنکه در الشامله هم هست، به این صورت است: محقق کتاب در مقدمه آن از آقای غانم قدوری نقل میکند که وقتی ایشان کتب دانی را میگوید، میگوید طبقات القراء عشرون مجلدا. بیست جلد است. بعد دیدم که آیا هست یا نیست؟ دیدم فصلی باز کردهاند، کتاب دانی الآن نیست. شاید بخشی از آن بهصورت خطی در جایی پیدا شود اما اصل کتاب و این بیست جلدی که غانم قدوری میگوید در دست ما نیست.
از چیزهای جالب بعدش این است: خود ابن جزری در غایة النهایه فی طبقات القراء میگوید طبقات القراء دانی فی اربعة اسفار. در چهار مجلد است. کتاب عادی نبوده. صفر کتاب مفصل است. میگوید در چهار جلد بزرگ است که من بخشی از آن را دیدهام. میگوید امید دارم که خدا من را به بخش دیگر آن برساند. یعنی حتی در زمان ابن جزری کتاب بهگونهای بزرگ بوده که او هم همه آن را نداشته است. این عبارتی است که ابن جزری در شرح حال دانی در غایة النهایه میگوید.
پس اینکه میگوید «خلق کثیر»، دانی که برای الآن نیست، برای شروع قرن پنجم است. زندگی اصلی او تا ۴٣۵ بوده. وقتی آدم به دنبالش میرود و این کتاب به این قطوری را میبیند، متوجه میشود که همه این اسمها بوده و مضبوط بوده و هر چه هم الآن در دست نیست، ما میتوانیم با انحائی از تواتر به آن دسترسی پیدا کنیم.
«لکنّ الضابطین منهم أکمل ضبط من المکیّین ثلاثة: عبد اللّٰه بن کثیر، و حمید بن قیس الأعرج، و محمد بن محیصن، و من المدنیّین أیضاً ثلاثة: شیبة، و نافع، و أبو جعفر ابن القعقاع، و من البصریّین خمسة: عاصم»؛ نمیدانم چرا عاصم را به بصره نسبت دادهاند. وقتی که میخواندم یادم بود که دنبالش بروم که چرا ایشان را به بصره نسبت دادهاند. اما یادم رفت. عاصم معروف است که کوفی است. بعداً هم در کوفیین اسم او را میبرند. آیا دو عاصم داریم؟ نمیدانم. خود او است که در دو جا بوده؟ نمیدانم.
«و أبو عمرو، و عیسی بن عمر، و عبد اللّٰه ابن إسحاق، و یعقوب، و من الکوفیّین خمسة: یحیی بن وثاب، و سلیمان، و حمزة، و عاصم و الکسائی، و من الشامیّین أیضا خمسة: عطیة، و إسماعیل، و یحیی بن الحارث، و شریح الحضرمی، و عبد اللّٰه بن عامر».
شاگرد: اینکه ایشان میگویند «و التابعیّون المکیّون ستة»، بعید میدانم همین شش نفر بوده باشند. با اینکه مردم این همه قرائت قرآن داشتند.
استاد: ببینید خود نافع میگوید مختاری که من دارم از هفتاد تابعی است. تصریح نافع است. میگوید از هفتاد تابعی است. لذا تابعینی که در اینجا میگویند یکی-دو تا است. بعد که میروید میبینید که خیلی گسترده است. یک برنامههای مفصلی بوده که شواهد روشنی دارد.
شاگرد: بعید است که این عبارت از خودشان باشد.
استاد: بله حالا آیا خلاصهای از الاتقان است؟ احتمال می رود، دیروز آدرس آن را عرض کردم. الاتقان جلد یکم، صفحه دویست و پنجاه و یک. خیلی نزدیک به آن جا است. باید تحقیق شود ایشان که اینها را فرمودهاند از الاتقان گرفتهاند یا نه. البته اسمهای بعدی در الاتقان نیست. شاید از دو-سه جا گرفتهاند.
شاگرد: شاید این شش نفر مشار بالبنان بودهاند و الا آنها خیلی بیشتر از اینها بودهاند.
استاد: بله، خیلی بیشتر است. دیروز عرض کردم که در بئر معونه پنجاه نفر و در یمامه پانصر نفر شهید شدند که هم حافظ بودند و هم مقری. مثلاً ابن کثیر در ١٢٠ وفات کرده، ابن محیصن ١٢٣ وفات کرده. اینها جزء صغار التابعین حساب میشوند. آن هایی که ١٢٠ هستند صحابه متأخر را دیدهاند. انس بن مالک و ابو الطفیل صغار الصحابه هستند که تا حدود ١٠٠ و ١١٠ عمر کردند. کسانی هم که وفاتشان ١٢٠ است صحابه متأخر و صغار الصحابه را دیدهاند. این ها که صغار الصحابه را دیده اند خودشان، صغار التابعین میشوند. کبار التابعین کسانی هستند که بزرگان صحابه را دیده باشند. مثل حسن بصری و ابن سیرین و کمیل و سلیم بن قیس و.. . اینها را جزء کبار التابعین میآورند. کسانی هستند که صحابه متقدم را دیده باشند.أبو جعفر ابن القعقاع، ١٣٢ وفات کرده. نافع ١۶٩ است.ابن قعقاع استاد نافع است. ایشان در مدینه بوده. خیلی ها او را بر دیگران ترجیح میدهند. از قراء عشر است. وقتی شهید اول میگویند قرائات عشر متواتر است، یکی از آنها ایشان است. در فن خودش حسابی بالا است.
شاگرد: متبحرون به چه معنا است؟
استاد: صحابه که نیستند. قیدش هم این نیست که حتماً تابعی باشند. یا جزء صغار التابعین هستند یا حتی جزء آنها هم نیستند. یعنی هیچکدام از صحابه را ندیده اند. مثلاً وفات یعقوب ٢٠۵ است. یعنی احتمال اینکه یعقوب حضرمی صغار صحابه را دیده باشد نیست. پس تابعی نیست اما جزء متبحرین است. یعنی جزء کسانی است که تخصصش در این کار بوده. به تعبیری که در مجمع بود، جرّدوا انفسهم للقرائه. همه چیز را زمین گذاشته بودند و تنها و تنها زندگیشان قرائت شده بود.
شاگرد٢: چه مقری باشند و چه قاری باشند؟ فعلاً کاری به این نداریم؟
استاد: بله، اصلاً بعد در اصطلاحات متأخر قاری بالاتر از مقری میشود. یعنی اگر به کسی قاری بگویند یعنی امام است. وقتی مقری میگویند یعنی استاد است. همین که اقراء میکند مقری است. در کتب متأخر به این صورت است. به هر کسی قاری نمیگویند.
شاگرد: در هر زمانی یک معنایی دارد.
استاد: بله، مثلاً به عاصم میگویند قاری است. قاری مقابل راوی است. یعنی امام است. ولی به همان راوی مانعی ندارد که مقری هم بگویند. المقری یعنی درس قرائت می داده. درسی که از امامتش بوده یا صرفاً از روایتش بوده.
شاگرد: اصطلاحی که امروز در مصر هست، مربوط به این صد سال است. فکر میکنم به کسی که هر چهارده روایت را اجازه دارد به او المقرء میگویند. به عبد الباسط هم المقرء الکبیر میگویند. یعنی کسی که چهارده قرائت را اجازه دارد. قراء قدیمی مصری به این صورت هستند یعنی باید چهارده قرائت را بتوانند بخوانند.
استاد: و حافظ هم باشند.
شاگرد: هفت سالش که بوده حافظ شده، در بیست سالگی چهارده تا را بلد بوده. در چهل سالگی به او المقرء میگویند. خیلی سخت میگیرند.
استاد: همین جور هم بوده. ما مباحثهای داشتیم که آقایانی که اهل آفریقا بودند هم در آن مباحثه بودند. یکی از آنها میگفت من در آن شهر بزرگ شدهام. گفت بهشدت از این نظام مقری و قاری مواظبت میکنند. اصلاً کسی اجازه ندارد حتی یک نیمه مدی را بدون تعلیم استاد و بدون شرکت در آن جلسه بگوید. یکی از کشورهای شمال غرب آفریقا است. زیر الجزائر حساب میشود. الآن هم به آن جا رفته و ساکن آن جا است. میگفت که شهر ما از قدیم به این صورت بود. یعنی آن دقتی که شما میگویید شاید ایشان شدیدترش را از بلد خودش میگفت. در اینکه قرائت گتره ای نیست و روی حساب است.
[1]كتاب التيسير في القراءات السبع ت الشغدلي ص۵۸
بدون نظر