رفتن به محتوای اصلی

الف) لایه اول معنا

حالا این توضیحات مفصل را باید بررسی کنیم. با شأن نزول قرار شد جلو برویم. نقطه آغاز این شد که الآن فعلاً از بعض النساء و این ها در آمدیم. شد «بما فضل الله بعضهم» یعنی بعض الرجال علی بعض الرجال فی قوّامیتهم للنساء»

یکی از سؤالات این است که اگر آیات مربوط به زوجین بود، آیه می‌فرمود که الازواج قوّامون علی الزوجات، علی زوجاتهن خیلی قشنگ بود: الازواج قوّامون علی زوجاتهم بما فضلهم الله علیهن.

«بعضهم علی بعض»: پدر همسر/ شوهر

 معلوم می‌شود ربطی به خصوص دائره زوجیت ندارد. لذا هم آقای طباطبایی فرمودند آیه اطلاق دارد. چه لزومی دارد ما از الرجال و النساء به خاطر ذیلش که مربوط به زوجین است جلوگیری بکنیم؟ با این بیانی که من عرض می‌کنم خیلی روشن است. الآن صحبت سر زوجین نیست. صحبت سر خانواده زن است با خانواده مرد. پدر زن است با داماد و دختری که دختر او است و زن او. حالا الرجال، یعنی مردان، بخشی از مردان دارند تدبیر می‌کنند زنان را، قوّام هستند.

شما بروید در فضایی که این الآن دست دخترش را گرفته آمده می‌گویند برگردید آیه نازل شد. الرجال قوّامون علی النساء. رجال الآن در این سؤال چه  هستند؟ گفتم از کف شروع کنید، الرجال اینجا که  هستند؟ نروید در معنای تجرید آن برای جامع. به  آن ها بعداً می رسیم، فعلاً الآن الرجال قوّامون علی النساء. یعنی آیه می‌فرمایند قبول دارم، هم پدر دختر هم شوهرش. هر دو کاره هستند. پدر زن‌ها با شوهرها همه قوّام نساء هستند. لذا نمی‌گوید زوجات.

الآن این صحنه دارد می‌گوید الرجال قوّامون علی النساء. چطور؟ بما، به این نحو که فضل الله بعضهم علی بعض. یکی شوهر، یعنی در خانه‌اش است، آن یکی هم بابایش است. و بما انفقوا، همه‌شان هم خرج کردند، او یک عمری این را بزرگش کرده. این هم الآن زنش است باید انفاق بالفعل بکند. آن وقت فاء تفریع که عرض کردم فالصالحات، صحنه شأن نزول را دارد بازسازی می‌کند. نسبت به چه ؟ کل جامعه. می‌گوید الآن دو نفر دعوا کردند آمدند اینجا، در بدنه جامعه الرجال قوّامون علی النساء قرار شد و بما فضل الله، به این نحوی که بخشی‌شان الآن بالفعل شوهر است و بما انفقوا،

در فضای صلح و توافق

دوباره چه می‌شود؟ فالصالحات. صالحین یعنی غیر ناشز. فالصالحات. فاء تفریع توزیع.

« فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله » این ها که مشکل نیست. خانه شوهرش، فضّل الله هم محقق است نمی‌رود هم دست بابایش را بگیرد بیاورد. تفضیل محقق است. صالحات قانتات حافظات للغیب همه کارهایش درست است.

در فضای نشوز : تقدم با شوهر

اما « و اللاتي تخافون نشوزهن » در این بستری که پدر زن و داماد با هم یک تقدیمی تشکیل دادند که بعضی‌شان بر بعضی دیگر رتبه دارند، در عین حالی که همه هم قوّام بودند و هستند و انفاق هم می‌کنند. در این بستر حالا آمدیم تخافون نشوزهن. اینجا چه کار بکنیم؟ اینجا فوری برود بابا را بیاورد قصاص کند. نه. اینجا حق با شوهر است. هنوز یک مرحله مانده « فعظوهن ». عظوهن برای کیست ؟ خود شوهر است. شوهر است، بابا هم حتی اگر بود باید موعظه کند. « و اهجروهن في المضاجع » که این برای شوهر است. « و اضربوهن»، همین ضربی که لطم صورت گرفته بود. یعنی آیه می‌خواهد بگوید یک نحو ناشز می‌خواهد بشود طرف. کیان خانواده را می‌خواهد به هم بزند. شما با ضرب نگذارید چنین بشود. با آن ضربی که در روایت توضیحش هست همه می‌دانید. « و اضربوهن » کاملاً موافق ، تناسب حکم و موضوع در شأن نزول است.

در فضای شقاق: حکمیّت با پدر

اما « و إن خفتم شقاق» چقدر روشن است با این شأن نزول. حالا بله، آمدیم و زنی است که صالح نبود، خوف نشوز هم دیگر رد شد، به شقاق رسید. یعنی الآن با واهجروهن، با واضربوهن کار حل نمی‌شود. الآن یکی دیگر مرد هست که خدای متعال تفضیل خارجی به او می‌دهد. آن مرد کیست ؟ « فابعثوا حكما من أهله و حكما من أهلها »، حالا اگر پدر زن باشد نوبت او می‌رسد. که الآن به عنوان حکم الآن دوباره بیاید. و حکماً من اهلها کار دارد انجام می‌دهد. هم کار حقوقی، هم کار میدانی خارجی، که آیه شریفه به آن نقش می‌دهد. « إن يريدا إصلاحا يوفق الله بينهما»

پس آیه دارد می‌گوید فضل الله بعضهم یعنی اوّل طوری است رجال که قوّاما پدر زن هم کاره هست در نظام اجتماعی اما رده‌اش ولو آن وقتی است که شقاق پیش بیاید. تا مادامی که شقاق نیامده نشوز اندرون خانه هست، خدا می‌فرماید حرف را بیرون نبرید. اجازه نمی‌دهد به این زن برود پیش بابایش. می‌گوید همین جا بمان، شوهر باید تو را مدیریت کند. بعد چه؟ اگر نشد از عهده شوهر خارج شد آن وقت فابعثوا حکماً. آن وقت روی این بنا اگر جلو بروی با خصوصیات، فاء تفریع روشن است. هم «باء» بیان نحوه است، هم «فاء تفریع» توضیح دادن چیست؟ موارد کار.

الرجال قوّامون علی النساء به این نحو که یک عده‌ای‌شان شوهر هستند، عده‌ای‌شان خانواده او هستند پدرش هستند. و همه هم قوّام هستند. الآن اگر فردا شوهر این زن را طلاقش بدهید، طبق آیه شریفه مصداق تعیین کرده، بله. خیلی روشن بما فضل الله بعضهم، اینجا الآن «هُم» کی است؟ که تفصیل دارد؟ پدر. یعنی به محض این‌که این شوهر از سمت شوهری، یعنی تفضیل بالفعل رفت طلاقش داد، فضّلهم برمی‌گردد می‌شود بابا. آیه که بی‌مصداق نمی‌شود اگر فقط زوج و زوجات بگویید، طلاقش داد چه؟ الرجال قوّامون، این زن می‌شود بی قوّام .آیه دیگر مصداق ندارد.

تحلیل حقوقی این معنا

حکم قصاص  بقای خانواده

معلوم است حکمت بقای نظم خانواده  به این نیست که در خصوص خانواده، قصاص صورت بگیرد. نظیرش لعان است.

لعان

در مورد لعان[1] می‌گوییم می‌خواهد برای زنا شهادت بدهد. چهار تا باید باشند. اگر سه تا باشند باید حدّ قذف بزنید. اما حالا شوهر است، شوهر دارد ادّعا می‌کند. شوهر فرق می‌کند. شما در نظام اجتماع می‌گویید شوهر با دیگران فرقی ندارد، شوهر باش، ما برای زنا چهار تا می‌خواهیم.

 این در حالی است که شوهر می‌رسد جایی که چهار تا کجا بودند؟! او در محلی وارد می‌شود که زنای آن ها را می‌بیند. در خانه می‌تواند وارد بشود، چهار نفر هم ندارد، ولی دیگر این زن برای او زن نیست .شرع بگوید: ما کار به این ها نداریم، شوهر باش. ما چهار تا شاهد را می‌خواهیم.

این شرع می‌آید روی حکمت بقا می‌گوید این خانواده دیگر خانواده نمی‌شود، شوهری که وارد شد زنش را در حال زنا دید، بگوییم هر جوری است، چون چهار تا نیستید با این زن بساز، یا امثال آن . اینجا لعان جلو می‌آید.

 می‌گوییم تو ادعا داری چوب نمی‌زنیم به توی شوهر، به صرف این‌که آمدی ادعا کردی که زنِ من زنا کرده، لعان برگزار می‌شود «یدرء عنه العذاب». قسم بر تو جاری نمی‌شود، برای شوهری که یک نفر است. اما آیا در سه شاهد یدرء عنهم العذاب؟ نه. سه تا شاهد شهادت دادند، عادل، همه حسابی، حالا قسم بخورند که راست می‌گوید. قسم فایده ندارد. اگر سه نفر هستید، باید حد قسم بخورید. بخوابید و تازیانه. اما شوهر یک نفر است. ادعای قسم دارد می‌کند شما لعان بکنید. بیا قَسَم بخور، حد قسم هم نخور.

این را چرا عرض می‌کنم؟ به خاطر این‌که تشکیل خانواده آثار خاص خودش را دارد. دیگری در اجتماع کسی را بزند باید قصاص کنیم. اما در خانه‌ای که زن است و تابع و نشوز بگوییم که تا زد بیا قصاص کن؟! این مصلحت بقاء خانواده و زوجیت به این نبود.

 از آن طرف ابتدا به ساکن بگویند که این آقا شوهر است.چه مانعی دارد که همسرش را بزند.این هم قابل تحمل نیست برای کسی که در مقام تظلّم آمده. کجای این اشکال دارد که حضرت تمهیداً لنزول الآیة و تسکیناً لهم بگویند که شما بروید قصاص کنید. یعنی چه ؟ یعنی الآن طبق عمومات قصاص نه حکمت مورد که خانواده است و  بقای زن و شوهری و این‌که شوهر بتواند در خانه شوهر باشد، برای بقای این بگویند که شما بروید قصاص کنید. اما هنوز قصاص محقق نشده،حضرت تذکر می‌دهد که اینجا فرق می‌کند. صغرای قصاص است صورةً من حیث. اما صغرای قصاص نیست با همه جوانبش. یعنی تزاحم ملاکات است در اینجا.

از حیث این‌که سیلی خورده ملاک قصاص هست. اما از این‌حیث که خانواده است، خیر می شود تزاحم ملاکات. چون تزاحم  ملاکات است  آیه نازل می‌شود می‌گوید پیامبر ما، حکم شما طبق این ملاک درست بود، اما تزاحم ملاکی است که باید از ناحیه خدا آیه نازل بشود تا مردم نگویند که پیامبر او به اشک چشم دختر ما اعتنا ندارد.


[1] اللعان

اللعن في اللغة السبّ و الطرد، و اللعان مصدر باب المفاعلة يقال لا عنه لعانا، لعن كل واحد منهما صاحبه، و في المجمع و اللعان في اللغة الطرد و البعد و شرعا المباهلة بين الزوجين في إزاحة حد أو ولد بلفظ مخصوص انتهى.

و كيف كان فاللعان في مصطلح الفقهاء عبارة عن تلاعن الزوجين بألفاظ خاصة، و مورد ذلك ما إذا رمى الرجل زوجته بالزنا أو نفى عنه من ولد في فراشه مع إمكان لحوقه به، و لا بد أن يكون ذلك عن علم به، و إلّا حرم الرمي و النفي، و مع العلم جاز له إسقاط حد القذف عن نفسه، أو إثبات عدم كون الولد منه باللعان،

ثم ان الشارع جعل اللعان طريقا قاطعا للزوج فيما قد يتفق له من علمه بالحال و عدم تمكنه من إقامة الشهود العدول، و عدم قدرته على الإظهار خوفا من حد القذف و أما ما‌

يترتب عليه بعد تحققه بشروطه فهو أحكام أربعة:...

الثالث: سقوط حد القذف عن الزوج بلعانه، و سقوط حد الزنا عن الزوجة بلعانها، و لو اتفق انها أبت عن اللعان ثبت حد الزنا عليها، لان لعان الرجل بمنزلة بينته.( مصطلحات الفقه؛ ص: 454-455)