رویکرد مراتبی، رویکرد تجریدی؛ تفاوت و لوازم
ما در این وجه میخواهیم دقیقاً كاراکترهای شأن نزول را، آنهایی که در شأن نزول نقش ایفا میکردند فعلاً در کف آیه پیاده کنیم، و از ابتدا به سراغ یک معنای کلی و تجریدی نرویم. البته با تجرید در مراحل بعدی هیچ مشکلی ندارم. یکی از بهترین جاهای المیزان اینجاست. چه معانی زیبایی مرحوم علامه طباطبایی فرمودند در مستفاد از همین آیه شریفه، بسیار خوب است.بهترين معانی اجتماعی در اینجا ذکر شده است[1]. اما مانعة الجمع نیست با عرض ما، یعنی آن لایه اول.
ما با شأن نزول میخواهیم طوری معنا کنیم که هر سؤالی در ذهن ما بعداً آمد با مراجعه به این توضیح اوليه، آن سؤال برای ما ابهام ایجاد نکند.
تفاوت آثار
باید توجه داشت که روی این کف معنا، خیلی از ثمراتی که در المیزان نتیجه گرفتند دیگر برایش بار نمیشود. یعنی آن طوری که ما طبق شأن نزول معنا کردیم، آیه قوّامون مدیریت طرفین ازدواج است. این است که ما به جامعه قانون و نظم ودستگاهی بدهیم که طرفین ازدواج، یعنی روابط سببی طرفین ازدواج را سامان بدهیم.
اما دیگر حالا زنها قاضی بشوند یا نه، علامه طباطبایی میفرماید که آیه میگوید قاضی نشوند، آیه میگوید که، سیاست مدار نشوند، امام نشوند و امثال این ها.
ما می گوییمکاری با آنها نداریم و آیه ساکت از آنهاست. ایشان میفرماید: چرا ما آیه را ساکت بگیریم؟ اوّل آیه به قشنگی دارد یک کبرای کلی میگوید، میگوید: «الرجال قوّامون علی النساء» بعدش «فالصالحات قانتات». آن برای بعد است. وقتی قبلش گفته است «بما فضل الله»، تفضیل مردان بر زنان به بدنه جامعه مربوط میشود و آثار دارد. ما این آیه را در تمام موارد شئونات اجتماعی که لازمهاش تفضیل مردها بر زنهاست میبریم. دنباله آیه برای خانواده است ، چه مانعی دارد؟ عطف خاص بر عام است. بیان خاص بعد العام. و این هم من اصلاً مشکل ندارم.
آن لایه اول معنایی که ما مطرح کردیم به چه دردی میخورد؟ شما اگر بعداً این آیه را یک بار رویش بحث کنید با آن دقتهای برخی از معاصرین[2]، آن وقت میبینید که چه فایده دارد. شما هر کجا در فهم معنای آیه گیر میکنید، درست مثل بچهای که میرود یک جایی در فضایی بازی میکند احساس خطر میکند برمیگردد میدود در دامن مادرش. مرحوم آیت الله بهجت خیلی قشنگ میفرمودند، میگفتند یک کم فاصله میگیرد، احساس خطر میکند به شدت برمیگردد. بعد میگوید همین که مینشیند روی دامن دیگر شاه است، گردنش را بالا میگیرد من در دامن مادر نشستم
وقتی کف معنا را داریم، یعنی ما از آیه شریفه یک معنای عرفی ساده ساده موافق شأن نزول داریم. اگر گیر افتادیم نمیگوییم: ای وای معنای آیه چیست؟ نمیدانیم مرجع ضمیر را به چه برمیگردانيم؟ ما آن معنا را داریم. وقتی این را داریم، طبقات بعدی معنا را با آرامش جلو میرویم. یعنی وقتی تجرید میکنیم خیلی قشنگ میفهمیم داریم چه کار میکنیم. بطناً بعد بطن. طبقاً عن طبق. داریم جلو میرویم. لذا ما نبایست آن معانی ظاهری را غضّ نظر کنیم.
[1] كلام في معنى قيمومة الرجال على النساء
تقوية القرآن الكريم لجانب العقل الإنساني السليم، و ترجيحه إياه على الهوى و اتباع الشهوات، و الخضوع لحكم العواطف و الإحساسات الحادة و حضه و ترغيبه في اتباعه، و توصيته في حفظ هذه الوديعة الإلهية عن الضيعة مما لا ستر عليه، و لا حاجة إلى إيراد دليل كتابي يؤدي إليه فقد تضمن القرآن آيات كثيرة متكثرة في الدلالة على ذلك تصريحا و تلويحا و بكل لسان و بيان.
و لم يهمل القرآن مع ذلك أمر العواطف الحسنة الطاهرة، و مهام آثارها الجميلة التي يتربى بها الفرد، و يقوم بها صلب المجتمع كقوله: أشداء على الكفار رحماء بينهم:- الفتح ۲۹، و قوله: لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودة و رحمة:- الروم 21، و قوله:قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق الأعراف 32، لكنه عدلها بالموافقة لحكم العقل فصار اتباع حكم هذه العواطف و الميول اتباعا لحكم العقل.
و قد مر في بعض المباحث السابقة أن من حفظ الإسلام لجانب العقل و بنائه أحكامه المشرعة على ذلك أن جميع الأعمال و الأحوال و الأخلاق التي تبطل استقامة العقل في حكمه و توجب خبطه في قضائه و تقويمه لشئون المجتمع كشرب الخمر و القمار و أقسام المعاملات الغررية و الكذب و البهتان و الافتراء و الغيبة كل ذلك محرمة في الدين.
و الباحث المتأمل يحدس من هذا المقدار أن من الواجب أن يفوض زمام الأمور الكلية و الجهات العامة الاجتماعية- التي ينبغي أن تدبرها قوة التعقل و يجتنب فيها من حكومة العواطف و الميول النفسانية كجهات الحكومة و القضاء و الحرب- إلى من يمتاز بمزيد العقل و يضعف فيه حكم العواطف، و هو قبيل الرجال دون النساء.
و هو كذلك، قال الله تعالى: «الرجال قوامون على النساء» و السنة النبوية التي هي ترجمان البيانات القرآنية بينت ذلك كذلك، و سيرته (ص) جرت على ذلك أيام حياته فلم يول امرأة على قوم و لا أعطى امرأة منصب القضاء و لا دعاهن إلى غزاة بمعنى دعوتهن إلى أن يقاتلن.
و أما غيرها من الجهات كجهات التعليم و التعلم و المكاسب و التمريض و العلاج و غيرها مما لا ينافي نجاح العمل فيها مداخلة العواطف فلم تمنعهن السنة ذلك، و السيرة النبوية تمضي كثيرا منها، و الكتاب أيضا لا يخلو من دلالة على إجازة ذلك في حقهن فإن ذلك لازم ما أعطين من حرية الإرادة و العمل في كثير من شئون الحياة إذ لا معنى لإخراجهن من تحت ولاية الرجال، و جعل الملك لهن بحيالهن ثم النهي عن قيامهن بإصلاح ما ملكته أيديهن بأي نحو من الإصلاح، و كذا لا معنى لجعل حق الدعوى أو الشهادة لهن ثم المنع عن حضورهن عند الوالي أو القاضي و هكذا.
اللهم إلا فيما يزاحم حق الزوج فإن له عليها قيمومة الطاعة في الحضور، و الحفظ في الغيبة، و لا يمضي لها من شئونها الجائزة ما يزاحم ذلك.( الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص346-٣۴٧)
[2] استاد سید کاظم سادات اخوی از اساتید تفسیر در یزد در کتابشان با عنوان معارفی از کتاب و سنت
بدون نظر