ب) حرکت به سمت لایه های بالاتر
١. ظهور آیه:
ما یک ظهور عرفی داریم، یک استظهار.
ظهور عرفی این است که تا یک جملهای را به عرف عام عرضه میکنند یک معنا در ذهنش میآید. این را میگوییم ظهور.
ظهور عرفی خیلی روشن است، کافر و مسلمان این را میخوانند.
· «الرجال»؛ نه «الازواج»
الرجال قوّامون علی النساء. هرگز تا به یک عرف عام بگویند الرجال در ذهنش نمیآید الازواج. فرق میکند، خیلی فرق میکند. مردها قوّام هستند بر زنها. چه کسی احتمال میدهد اینجا بگوید یعنی شوهرها قوّام هستند بر زنها، بر همسرانشان، عبارت فرق میکند. کسی که آن را میخواست بگوید، میگفت شوهرها، میگفت الازواج قوّامون علی الزوجات، علی زوجاتهن. پس ظهور عرفی کلمه رجال را نمیتوانیم انکار کنیم. این یک، ظهور دارد الرجال قوّامون بر رجال بر نسا، نه بر شوهرها بر زنهایشان. قابل انکار نیست.
· «هم»: مجموع زن و مردها
و یکی هم بما فضل الله بعضهم علی بعض «هُم» برمیگردد به مجموع زن و مردها، نه «هُم» فقط به مردها برگردد.
· قوّام: تشریعی
یکی دیگر، هر چه هم فکرش کردم باورم آمد این طور است، دیدم از نظر ظهور. عرف عام حتی کافر وقتی قرآن را بخواند از قوّام تشریع میفهمد، نه تکوین. نمیخواهد بگوید رجال قوّام بر نساء هستند، یعنی یک چیزهایی دارند که زنها ندارند. نه، الآن وقتی آیه میفرماید الرجال قوّام، یعنی قرآن به عنوان کتاب تشریع میخواهد جامعه را مدیریت کند. مردها این طورند، یعنی من تقنین کردم. قوّاماند. بدانید، نظر من در این کتاب این است که قوّام است.
در کنز العرفان مرحوم فاضل مقداد ذیل آیه شریفه ، یک عبارتی دارند.
«الخامسة فی لوازم النکاح» نکاح که صورت میگیرد چه لوازمی دارد.
ثمّ إنّ الآيه فيها أحكام:
۱- أنّ «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى النِّسٰاءِ» أی لهم عليهنّ قيام الولاية و السّياسة[1]
ایشان میگویند قوّام یعنی قوّام تشریعی، آن هم معنایش ولایت و سیاست کلاً. دو تا دلیل هم دارند. «لهم عليهنّ قيام الولاية و السّياسة» نبردند در زوج و زوجات.کلی گرفتند، همان فرمایش صاحب المیزان.
· تفضیل : طرفینی
از مرحوم آقای مطهری نقل کردند[2]-حالا من عباراتشان را ندیدم- که ایشان قائل به تفضیل طرفینیاند. من گمانم این است که تفضیل اینجا طرفینی است. یعنی حتی ظهور نزد عرف عام. به خاطر اینکه اگر مقصود این بود که خدای متعال بفرماید رجال قوّام بر نساءند به خاطر اینکه مردها تفضیل بر زنها دارند، حکمت مخاطبه اقتضا می کرد که شارع بگوید الرجال قوّامون علی النساء بما فضلهم الله علیهن. . چرا خدای متعال عدول فرمود؟ خیلی عبارت واضح بود.
نفس العدول به ذهن عرف، ایحا میکند که خدای متعال میخواهد تفضیل طرفینی بگوید.شارع نخواسته است یک مطلب مطلق بگوید که مردها را بر زنها تفضیل دادم.این ظهور عرفی است..
فوری اشکال سر میرسد كه در اینجا تناسب حکم و موضوع رعایت نشده است، . پس چرا فرموده قوّامون؟ بگوید که مکمّلون. الرجال و النساء مکمّلون لانفسهم؛ مکمّل همدیگر هستند.اینجا نکته این است، اتفاقاً میخواهد بگوید ولو جهات تفضیل در طرفین موجود است، اما وقتی جهات تفضیل را ما ملاحظه کنیم در بقاء نظام زن و مردی، لازمهاش قوّامیت او است.
«بما فضل الله بعضهم علی بعض» که وقتی تعادل باشد فضل طرفین را ببینیم، آن وقت رجال میشود قوّام بر این. خیلی زیبا میشود[3]. یعنی خدای متعال میفرماید من یک طرفه نگاه نکردم. بگویم مرد و تفضیل دارد بر زن و خلاص. پس قوّام است. من طرفین را دیدم، کسر و انکسار کردم. رجال قوّاماند، چرا قوّامشان کردم من تشریعاً؟ به خاطر اینکه بعضی چیزها هم زن دارد. اما در مجموع که کسر و انکسار کردیم دیدیم باید مرد قوّام باشد. خیلی زیبا میشود این. یعنی عدول شد به «فضّل الله بعضهم علی بعض»، بعدش هم «قوّامون علی» اتفاقاً متفرّع بر آن تفضیلِ طرفینی است که جهت قوّامیت را میرساند. بنابراین تناسب حکم و موضوع هم اتفاقاً در آن محفوظ میماند. احکم میشود، اشد بلاغةً میشود از آن وقتی که با تحكم بیان بشود.
٢. استظهار
استظهار این است که اوّل به عرف عام جمله را عرضه نمیکنند. اوّل یک مقدمه میگویید. وقتی این مقدمه را در ذهن او حاضر کردید، این بار عبارت را میگویید. حالا با این مقدمه که شما گفتید، عرف از این مقدمه یک چیزی میفهمد که اگر این مقدمه را نگفته بودید نمیفهمید. این را میگوییم استَظهَرَ، باب استفعال، طلب ظهور میکند. ظهور خودش نبود، شما با مقدمهچینی استظهار کردید.
انواع قوّامیت
کلمه قوّام چند جور میتواند به کار برود:
١. یکی قوّام تقنینی، یعنی خدای متعال به عنوان مشرّع میفرماید من مرد را قوّام حقوقی، قوّام قابل عرضه در دادگاه، قرار دادم.یعنی می تواند گوشش را بگیرد كه یک کارهایی بکن، یا گوش زن را بگیرد بگوید تو هم یک کارهایی را تابع باش. این میشود قوّام حقوق. کما اینکه مرحوم آقای گلپایگانی در آن حاشیه شان همین قوّام را قوّام حقوقی گرفتند[4]. منافاتی هم ندارد.
٢. یکی هم قوّام تکوینی است.
قوّامیت طولیه
٣. یک مورد هم داریم قوّام طولی.
قوّام طولی به معنای اینکه آن لبه اصلیاش، پایینترین درجه ظهوری که ذهن عرف با آن مواجه میشود قوّام تقنینی است. خدا دارد میفرماید. الرجال قوّامون، یعنی حرف منِ خداست، باید این طور بشود. باید مردها قوّامیت خودشان را انجام بکنند، انجام بدهند و زنها هم متابعه بکنند، قبول داشته باشند. پس شد تقنین. اما پشتش در طول او، چرا من مرد را قوّام تشریعی قرار دادم؟ مشعر به علیت است. چون به حسب نوع و غلبه، بیرون جامعه قوّام هستند. یعنی دقیقاً مطابقت تقنین با تکوین. اما ظهور را در عرض اینجا فرض نگرفتم. دو تا ظهور طولی. خدا میفرماید مردها شرعاً قوّام هستند؛ یعنی به خاطر اینکه آن قوّامیت تکوینی هست، من با تقنین، ضمانت اجرا به آن دادم. قوّامیتی بود روی حساب طبیعت ولی میشد مخالفت کنند. کسی نمیتوانست گوششان را بگیرد. طبیعی آن متعارف بود. اما من شارع آن امری را که متعارف است با تقنین، با این جعل قانون تکمیلش کردم.
طولیت در سایر مؤلفه های آیه
و جالب است «فضّل الله» هم عین همین مطلب را میشود در موردش مطرح کرد. «فضّل الله» یعنی فَضَّل در انشاء، فضَّله فی الحکم فی المرتبة الجعلیة و الوضعیة؟ یا نه فضَّله در تکوین؟ میگوییم هر دو تایش. بما فضّله تشریعاً، چون فضّله تکوینا.
«بما انفقوا» هم باز همینطور. انفقوا یعنی یعنی باید انفاق بکنند، نمیتواند مردی نکند. اما چرا جعل شده بما انفقوا؟ چون تکوین شارع است آن چیزی که خود مردم متعارف همین است، شوهرها خرج زنهایشان را میدادند، مهریه را میدادند. و لذا مهمترین عنصر انفقوا را مفسرین همین گفتند، در مجمع البیان، انفاق و مهر[5].
[1] كنز العرفان في فقه القرآن؛ ج۲، ص: ۲۱۱
[2] مىفرمايد: بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ به موجب اين كه بعضى از اينها بر بعض ديگر مزايايى دارند. عرض كرديم نمىگويد «به موجب اين كه مرد مزايايى دارد بر زن» [بلكه مىگويد] به موجب اين كه بعضى نسبت به بعضى مزايايى دارند؛ يعنى زن داراى يك سلسله مزاياست و مرد داراى يك سلسله مزايا؛ وقتى مجموع مزايا را حساب كنيم زن براى مرئوسيت در محيط خانوادگى [مناسبتر است.] يعنى احساسات زوجين نسبت به يكديگر نوعى احساسات است كه در روابط زوجيت، زن مرئوسيت مرد را مىپذيرد كما اينكه مرد هم نوع ديگر از تسلط زن را بر خودش مىپذيرد، كه ما روى اين بحث كرديم(مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج29 ؛ ص۴۴۷)
هرجا در قرآن «بعض و بعض» مىآيد يعنى هيچ فرق نمىكند، دو طرفى است، و ما از اين قبيل در مورد زن و مرد زياد داريم، از جمله در آيه: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
در مقالهاى از آقاى موسوى زنجانى ديدم نكته خيلى خوبى را متذكر شدهاند.
ايشان گفته بودند كه قرآن مىگويد: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ، نمىگويد: بِما فَضَّلَ اللّهُ الرِّجالَ عَلَى النِّساءِ. مىخواهد بگويد: به موجب برتريهايى كه بعضى نسبت به بعضى دارند، به موجب مجموع برتريهايى كه مرد از جنبهاى بر زن و زن از جنبهاى بر مرد دارد، وظيفه قوامت مال مرد است، كه حرف بسيار درستى است و شايد بيشتر از اين احتياج به بيان داشته باشد. مؤمنين و مؤمنات بعضىشان حامى و راعى و سرپرست بعض ديگر هستند؛ كه چه مىكنند؟( مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج22 ؛ ص۷۹۳-۷۹۴)
[3] عبارت شهید مطهری هم این بود: وقتى مجموع مزايا را حساب كنيم زن براى مرئوسيت در محيط خانوادگى [مناسبتر است.]
[4] حاشیه مرحوم آیت الله گلپایگانی بر عروه در مسئله تقدیم ایجاب زوجه بر زوج.
مرحوم سید می فرمایند:
(مسألة 1): يشترط في النكاح الصيغة بمعنى الإيجاب و القبول اللفظيّين ... و كذا الأحوط (5) أن يكون الإيجاب من جانب الزوجة و القبول من جانب الزوج و إن كان الأقوى جواز العكس(العروة الوثقى (المحشى)؛ ج5، ص: 596-598)
ایشان در حاشیه می فرمایند:
(5) ...بل الأقوى لأنّ حقيقة النكاح على ما هو الظاهر اعتبار إضافة و علاقة بين الزوجين مستلزمة لتسلّط الزوج على الزوجة في لوازم المزاوجة و آثارها و إن كان لها عليه حقوق أيضاً فيعتبر الإيجاب من قبل الزوجة باعتبار تسلّطها على نفسها بأن تجعلها تحت سلطنة الزوج بإنشاء زوجيّتها له و لا سلطنة للزوج عليها حتّى يجعلها تحت سلطنته بإنشاء زوجيّتها لنفسه أو زوجيّته لها فلا محالة يعتبر منه قبول ما أنشأت و القول بأنّ المزاوجة علاقة بينهما من دون استلزام سلطنة من أحدهما على الآخر و إنّما أوجب عليهما الشارع ما أوجب لمصالح فهو خلاف ما يتراءى من العرف و الشرع حيث قال عزّ و جلّ الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى النِّسٰاءِ و خيّرهم في إمساكهنّ بالمعروف أو تسريحهنّ بالإحسان و غير ذلك من الأحكام ممّا لا مجال لذكره في المقام. (الگلپايگاني).( العروة الوثقى (المحشى)؛ ج۵، ص: ۵۹۸)
بیان استاد: میفرمایند: «مستلزمة لتسلط الزوج علی الزوجة» عقد نکاح لازمهاش این است که زوج بر زوجه مسلط میشود. فی لوازم المزاوجة و آثارها. بله، «و ان کان لها علیه حقوق» حرفی هم نداریم که زن هم بر او حقوقی دارد اما حقوق داشتن غیر از تسلط است. بچه ۲ ساله، ۵ ساله حق چیزهایی بر پدرش دارد. اما این حق که منظور نیست بر او مسلط است. میگویند: به خلاف نکاح؛ زوجه حقوقی بر شوهر دارد، اما به وسیله نکاح، زوج مسلط میشود بر زوجه.
وقتی اینطور شد حتماً باید زن جلو بیفتد. چرا؟ چون میخواهد خودش را، آن را که خدا به خودش داده، تسلّط نفسها علی نفسها را میخواهد به او بدهد. پس باید او ایجاب بکند. میفرمایند: «اعتبار إضافة و علاقة بين الزوجين مستلزمة لتسلّط الزوج على الزوجة في لوازم المزاوجة و آثارها و إن كان لها عليه حقوق أيضاً فيعتبر الإيجاب من قبل الزوجة باعتبار تسلّطها على نفسها بأن تجعلها» سلطه خودش را قرار بدهد «تحت سلطنة الزوج بإنشاء زوجيّتها له و لا سلطنة للزوج عليها حتّى يجعلها تحت سلطنته» تا خودش را قرار ندهد نمیآید. پس باید خودش را قرار بدهد. پس ایجاب حتماً باید از ناحیه او باشد.
«بإنشاء زوجيّتها لنفسه أو زوجيّته لها فلا محاله يعتبر منه قبول ما أنشأت و القول بأنّ المزاوجة» دارد رد قول دیگری میکند. قول به اینکه: «المزاوجة علاقة بينهما من دون استلزام سلطنة من أحدهما على الآخر و إنّما أوجب عليهما الشارع ما أوجب لمصالح» گفته دو تا با هم باشید، خانواده تشکیل بدهید، تسلط یعنی چه؟ میگویند نه، اینکه اینجوری بگوییم.
«فهو خلاف ما يتراءى من العرف و الشرع» هم عرف، هم شرع زن یک استقلالی قبلش دارد، گیر کسی نیست. ازدواج میکند میرود میشود سلطه شوهرش( جلسه فقه کتاب النکاح، تاریخ ٣١/ ۶/ ١٣٩٨)
[5] «و بما أنفقوا من أموالهم» عليهن من المهر و النفقة كل ذلك بيان علة تقويمهم عليهن و توليتهم أمرهن( مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۳،ص ۶۹)
بدون نظر