[سی و یک]
[جمعبندی مباحث ]
سلام علیکم
بحث بسیار جالبی است. بنده هم از جناب hosyn[1] تقاضا می کنم بحث خود را ادامه دهند.
آن گونه که بنده تا اینجا فهمیدم ظاهرا باید روی این مقدمه از کلام ایشان بیشتر دقت شود:
من سیر بحث ایشان را با توجه به درک خودم می نویسم تا ادامه بحث واضح شود:
۱. قرآن کریم محكمي است به تفصيل آمده، محکمش حروف مقطعه است و بقیه آیات تفصیل این حروف است.
( احتمال دارد که اولين مرحله كه وحي ظهور نموده به صورت كتابت بوده و سپس ملك وحي قرائت كرده؛ و نیز احتمال دارد که ملك وحي چندين جور همين را براي حضرت قرائت كرده باشد، یا در آن واحد چندين قرائت ميكس شده به پیامبر ارائه شده باشد.) (ظاهرا این احتمال نظر صحیح در مبنای مورد نظر hosyn است.)
۲. همه چیز در قرآن هست.
۳. هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد (یعنی هر بخشی از آن حاوی کل آن است)
۴. تعدد قرائات یک کمال لازم برای قرآن است برای نشان دادن تمام حقایق. (برای اینکه مقدمه 1و 2 حاصل شود، یکی از ابزارهایش تعدد قرائات است) و تعدد قرائات، ریشه وحیانی دارد نه اینکه ناشی از تصرف بشری باشد و لذا قرائاتی اعتبار دارند که بر اساس روایت باشند نه بر اساس اجتهاد و رای شخصی.
۵. تا قرن چهارم تعدد قرائات (نه منحصر به مصحف عثمانی بلکه با استناد به مصاحف سایر صحابه مانند ابن مسعود و ابی و نیز نه فقط در حد اعراب و نقطه، بلکه در حد بیشتر و کمتر بودن کلمات) امری رایج در شیعه و سنی بود؛ اما در این قرن، به خاطر اینکه خطر گسترش شیعه مواجه شده بودند، برخی از علمای اهل سنت، که این قرائات را بسیار محدود کنند و فقط مصحف عثمانی را به رسمیت بشناسند. لذا با اینکه روایات متعدد در کتب معتبر سنی (مثل صحیح بخاری) درباره اعتبار سایر مصاحف [درباره مصحف ابن مسعود به ذیل مناقب ابن مسعود در صحیح بخاری مراجعه کنید] و سایر قرائات وجود داشت، اما در این قرن ادعا شد که اجماع فقط بر مصحف عثمانی و قرائات سبعه مورد نظر وجود دارد و بقیه مصاحف و قرائات، قرائات شاذ و کنارگذاشتنی هستند.
۶. بر اساس این فرهنگ سازی که در قرن چهارم توسط عده ای از علمای اهل سنت انجام شد و مخالفین این فرهنگ جدید، حتی اگر از بزرگان اهل سنت بودند، بشدت سرکوب شدند (مثل تنبه ابن شنبوذ)، کم کم این گونه القا شد که هر قرائتی غیر از این هفت قرائتی که این مجاهد در میان جامعه شایع کرده، قرائت شاذ و خلاف اجماع و غیر قابل اعتناست.
۷. بر اساس این فرهنگ سازی، روایاتی که در کتب اهل سنت درباره قرائات دیگر و مصاحف دیگر بود، همگی به عنوان قرائات شاذ تفسیر شد و روایاتی که در کتب شیعه بود به عنوان اعتقاد شیعه به تحریف قرآن تفسیر شد، در حالی که سنخ هر دو دسته روایات شبیه همدیگر بوده است و شاذ شدن موارد موجود در اهل سنت هم نظر علمای قرن چهارم به بعد است و گرنه کسانی مثل بخاری و ابن حبان که سخن شاذ دورانداختنی را در صحاح خود نمی آورند.
جناب آقای hosyn ، اولا بفرمایید برداشت بنده صحیح بوده است یا خیر؟
ثانیا اگر امکان دارد بقیه بحث را ادامه دهید.
ثالثا بنده هم چند سوال دارم که انشاء الله بعد از اینکه فهمیدم برداشتم درست بوده مطرح خواهم کرد[2].
[1] نام کاربری استاد در باشگاه اینترنتی
[2] پست یکی از کاربردان با نام کاربری Hosein-
بدون نظر