عارف اسفراینی
و آنچه در كلمات اشراقيين وارد شده است از اينكه عالم مثالى عبارت از خيال منفصل است از براى فلك، كه به منزلۀ خيال متصل است از براى انسان، و بظاهره موهم اين است كه امور برزخيه و اخرويه، بنابر مذاق ايشان امور خياليه باشد، مانند خواب ديدن، نه منظور اين است، بلكه در واقع و نفس الأمر، آنچه به تحصل و وقوع و فعليت اقرب است، عالم عقول و پس از آن، نفوس و بعد از آن، صور مثاليه و عالم اشباح است. و بعد از آن، عالم طبيعت و اجسام است.
و هرگاه از مقام طبيعت گذشته به عالم مثاليه عروج نمايى، اين عالم را خيال، و عالم مثال را واقعبينى. و هرگاه از آن هم درگذشته، به عالم نفوس و ملكوت رسى، مثال و جسم را موهوم و ملكوت را واقع و موجود بينى، و هكذا تا مبدأ وجود تعالى شأنه. پس موجودات مثاليه، امور واقعيۀ متحصله در خارجاند و اشدّ وقوعا باشند از اجسام عنصريه. و حقيقت عنصريات در مثال است؛ چنانچه حقيقت اشيا همه در عالم عقول[1] است، كه رب النوع و ملكوت هر شىء خوانند. و موجودات آن عوالم [برقرار و بر دوام][2] باشند، به خلاف عنصريات و اجسام طبيعى كه متغير و فاسدند.
و [اينكه][3] گفتهاند: خيال منفصل است، منظور اين است كه در لطافت و تجرّد، نظير صور خياليهاند و به ديدۀ خيال، آن عالم واقعى را توان ديد. و در تحقيق ابدان مثاليه - ان شاء اللّه تعالى - خواهى دانست حقيقت امر را كما هو فى الواقع. و از مسائل مشكله است و بيشتر مقاصد اخرويه به دانستن اين موقوف است.[4]
[1] الف: در متن دارد: «وقوع» و بالاى آن دارد «عقول».
[2] ب: بر دوام و برقرار.
[3] الف: ندارد.
[4] أنوار العرفان، صفحه: ۲۳۱، بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم)، قم - ایران، ۱۳۸۳ ه.ش.
بدون نظر