روش پاسخگویی به سوفیست
اشتباه؛فهمِ اشتباه بودن یک مطلب
گاهی میگویند مغز میآید اشتباهات خودش را تصحیح میکند. اگر صرفاً در مقام یک توهّم باشد، توهّم که اشتباه ندارد. خودِ اشتباه، یعنی پذیرفتن اینکه یک واقعیّاتی هست و ذهن ما بخشی از واقعیت را یافته بود؛بخشی را اشتباه کرده بود. شما بخشِ اشتباه را برجسته میکنید، و حال آنکه آن بخشی را که درک کرده بود، روی ضوابط درستی بود. چرا میفهمد اشتباه کرده؟ فهمِ خودِ اشتباه، فهمِ یک واقعیت است. به عبارت دیگر، درست است اینکه الآن میفهمم، چه بسا باز فهم جدید من اشتباه باشد؛ اما «آن که قبلاً فهمیدم اشتباه بود»، این یک واقعیت است؛ با همدیگر ملازمه ندارد. یعنی الآن من به یک واقعیت رسیدم: اشتباه بودن درک قبلی.
تفکیک بین اقدامات اختیاری و غیر اختیاری ذهن
ذهن ما بعضی امور را اقدام میکند، بر بعضی امور بدون اقدام وارد میشود. این تفاوت را هم ما میسازیم؟ یعنی من گاهی حرکت میکنم، گاهی میبینم دیگری حرکت کرد به سوی من آمد. او که میآید، تحت اختیار من نیست. من که میروم، تحت اختیار من است. اینها را هم دارم توهم میکنم؟ یعنی تفاوت بین کاری که من با اراده انجام میدهم، با کاری که بدون ارادهی من فقط به قوه باصره من است.
درک وحدتِ طبیعتِ مشترک بین افراد
حافظهی مغز چهطور بین دو چیز ارتباط برقرار میکند؟ یعنی مغز وقتی میبینید سفیدی را با سفیدی دوم؛ درد را با درد دوم؛ گرسنگی را با گرسنگی دوم، آیا نمیتواند بگوید که این گرسنگی با فردِ دردِ دیروز، از نظر طبیعت عین هم هستند؛ اما گرسنگیِ امروز با گرسنگیِ دیروز دو طبیعت هستند؟ مغز چرا میگوید این گرسنگی با آن گرسنگی یک سنخ هستند؟ مغز اینطور آفریده شده که اینها را یک سنخ میبیند؟ یا نه؛ این دو تا واقعاً یک سنخ هستند؟ آن دارد اینها را درک میکند. نمیتواند از اینها بیرون برود.
هماهنگی
یکی از امور اثبات کننده، هماهنگی است. یعنی شما وقتی کتاب را میبینید، یکی از راههایی که محک میزنید این است که بروم دست بزنم ببینم هست یا نیست. اگر جلو رفتید به آن دست زدید، دیدید دست شما رد شد به مانعی برخورد نکرد، میگویید که این خیال است، یک بازتابی است.
همان ارادهای که سوفسطائیان میگویند خیال میکنی، اینها مواردِ محک زدن دارد؛ یعنی ارادههایی که بشر در هماهنگی، به عنوان فرد واقعیِ اراده کشفش میکند، با ارادههای تلقینی که در شرایطِ شبهِ فیزیولوژیکی است. اینها از همدیگر جدا میشود. مثلاً کسی که در این زمینهها تحقیق میکند و انتخاب نظر میکند. میگویند که شما خیال می کنی که داری انتخاب نظر میکنی. خیال می کنی که داری دانشگاه میروی، درس داری، شاگرد داری، اصلاً اینها را نمیپذیرد؛ پس چرا سر وقت میآیی؟ میبیند که همه اینها جواب ندارد. من واقعاً پذیرفتم.
بله این که سردرِ دانشگاه سبز است یا سبز مایل به فلان رنگ است، اینجا را میگیرد بُلد میکند، میگوید ببین من نمیدانم؛ تو چه طور میبینی آن سبز را؟ نمیدانم پس.... و حال آنکه بقیهاش را که هست و همه هم قبول دارند، اینها را ما باید برجسته کنیم. یکی از اینها هماهنگی است.
بدون نظر