رفتن به محتوای اصلی

تقویت افلاطون گرایی

 هرگز ممکن نیست بشر بتواند از واضحات افلاطون گرایی[1] فاصله بگیرد. هرچه هم در مقدماتش شبهه بکند، این شبهه‌ها با همین مسیری که عرض کردم،کنار می رود. ما شروعمان از کمّ متصل قار باشد، سؤالات را خوب انتخاب کنیم و بخواهیم نشان بدهیم، نخواهیم اثبات کنیم. با این سه تا ما به راحتی می‌توانیم جلو برویم.

تجرید را ارسطو به ما یاد داد، افلاطون گفت تجرید نیست؛ نگاه است[2].  ما با سؤال‌ها ببینیم بهترین واژه‌ و توضیحی که برای شهود داریم، کلمه تجرید است -که یک مفرّی است-یا کلمه­ی مشاهده،انتخاب و گزینش است؟


[1] فلسفه افلاطونی یا پلاتونیسم در صورتی که به عنوان اسم خاص به کار برده شود، به اندیشه‌های فلسفی افلاطون و سایر سیستم‌های فلسفی‌ای که به آن نزدیک هستند یا از آن مشتق شده‌اند گفته می‌شود. در یک کاربرد محدودتر، فلسفه افلاطونی به عنوان یک اسم عام در مقابل نام‌گرایی به کار می‌رود و "وجود" اموری انتزاعی را تأیید می‌کند که گفته می‌شود در یک "حوزه سوم" در مقابل دو حوزه دیگر اظهار وجود می‌کند: دنیای محسوس بیرونی و دنیای هوشیاری درونی. لازم به ذکر است که "فلسفه افلاطونی" در صورتی که در مقابل نام گرایی به کار برده شود، نیازی به پذیرش هیچیک از دکترین افلاطون را ندارد. (همان)

[2] افلاطون مطابق آنچه معمولا در تاريخ فلسفه به وى نسبت مى‌دهند، معتقد بوده است كه علم و معرفت به محسوسات تعلق نمى‌گيرد؛ زيرا محسوسات متغير و جزئى و زايل شدنى هستند و متعلق علم بايد ثابت و كلى و دايم باشد. معرفت حقيقى درك «مثل» است كه واقعيتهايى كلى و ثابت و دائم هستند و آنها معقول‌اند نه محسوس. اين معرفت عقلى براى هركسى قبل از اين‌كه به اين عالم بيايد حاصل شده؛ زيرا روح قبل از اين‌كه به اين عالم بيايد، در عالم مجردات بوده و «مثل» را مشاهده مى‌نموده است. بعدا در اثر مجاورت و مخالطت با بدن و امور اين عالم، آنها را از ياد برده است؛ ولى از آنجايى كه آنچه در اين عالم است نمونه و پرتوى از آن حقايق است، روح با احساس اين نمونه‌ها گذشته‌ها را به ياد مى‌آورد و از اين‌رو هيچ‌يك از ادراكاتى كه براى انسان در اين جهان دست مى‌دهد، ادراك جديدى نيست، بلكه تذكّر و يادآورى عهد سابق است.

اين عقيده منسوب به افلاطون شامل چند جهت است:

۱. روح قبل از تعلق به بدن موجود است.

۲. روح از ابتداى تعلق به بدن معلومات و معقولات زيادى در باطن ذات خود همراه دارد.

۳. عقل مقدم بر حس است و ادراك معانى كليه مقدم است بر ادراك جزئيات.

۴. راه حصول علم، مشاهده است.

از همان زمان خود افلاطون به‌وسيلۀ شاگردش ارسطو، با اين عقيده مخالفت شد و وجود معلومات قبلى بلكه وجود روح قبل از بدن و هم‌چنين تقدم عقل بر حس و تقدم ادراكات كلى بر ادراكات جزئى مورد انكار قرار گرفتوجود معلومات قبلى بلكه وجود روح قبل از بدن و هم‌چنين تقدم عقل بر حس و تقدم ادراكات كلى بر ادراكات جزئى مورد انكار قرار گرفت.(اصول فلسفه و روش رئالیسم،مقاله پنجم،ج ٢،ص ١٢-١٣)