راهکارها:
١.پیدا کردن مثال های مناسب
باید روی مثال، فکر بکنید. شاید 80درصد علم بشر و پیشرفت آن در اثر طرح یک مثال عینی و بحث در مورد آن هاست. البته این نکته مهم است که ما مثالها را در مقامهای مختلف از چه حوزهای انتخاب کنیم. شما در جمع یک عدهای که ذهن ریاضی و دانشگاهی دارند، از عدد پی و اعداد اوّل و اینها مثال بزنید خیلی زودتر نتیجه میگیرید؛ اما کسی که ریاضیات نخوانده، برای او از لفظ یا نقش و امثال این ها استفاده کنید.
٢.طرح سؤالاتِ دقیق و ساده
نکته دیگر، طرح سؤال است. این به نظرم خیلی مهم است که چطور سؤال را مطرح کنیم تا ذهن مخاطب، سریعتر برسد به آن مقصود ما. اگر طرح سؤال، دقیق بشود، منضبط بشود، به نحوی که خودمان بفهمیم با سؤال کردنمان چه کار میکنیم، خیلی مهم است. «حُسن السؤال نصف العلم»[1]
سؤالات باید بسیار ساده باشد؛ یعنی سادهترین سؤالی که در خودش، جواب را مییابد. نه اینکه میخواهد یک طور من را قانع کند. این خیلی مهم است. و لذا این الآن به عنوان شروع کار است، شما واقعاً باید روی این کار بکنید، مباحثه بکنید، خیلی ثواب دارد. یعنی مباحثه در طرح سؤالات سادهای که سؤال، مفهومش واضح باشد و جواب که او میدهد، جواب مبهم ندهد، یک چیز خیلی واضح نزد خودش میبیند که دارد جواب میدهد.
اتفاقاً، یک تجربهاش که داشتم، همین بود که کسی که به شدت در این فضا، بود که « ما چه میدانیم؟» و امثال اینها، خرد خرد رفت، تا جایی که با همین سؤالات ساده ، ثبوتِ تعیّنیِ منفصل را برای معقولات دید.
[1] کنز الفوائد،ج ٢،ص ١٨٩
بدون نظر