رفتن به محتوای اصلی

میرداماد

الجذوة السادسة عالم مثل از ديد رواقيّه و حكماى مشّائى و اشراقى

 قومى از رواقيّۀ فيثاغورسيّين[1] و افلاطونيّين[2] ، و رهطى از اشراقيۀ اسلاميّين[3] ، عالمى متوسّط ميانۀ عالم غيب - كه عالم معقول - و عالم شهادت - كه عالم محسوس است - اثبات كرده‌اند[4] ؛ و[5] آن[6] را هورقليا[7] و عالم مثال[8] و عالم شهادت مضاف و عالم اشباح[9] و عالم برزخ و اقليم ثامن و ارض حقيقت و خيال منفصل ناميده‌اند[10] ؛ و خيال انسانى[11] را خيال متّصل.

و گفته‌اند: خيال منفصل بحر عظيم و نهر اعظم؛ و خيال متّصل خليجى/ ۷۳ /از آن بحر و جدولى از آن نهر است؛ طبقات آن در روح[12] و بهجت و لطافت و روحانيت متفاوت؛ و از عالم زمان و مكان برتر؛ و از دور فرجار[13] حصر و احصا بيرون[14] ؛ طبقۀ عاليه در ارتفاع[15] متاخم[16] عالم عقل و با افق آن عالم مصافق[17] ، و طبقۀ سافله در انخفاض متاخم[18] عالم حسّ و در جوار افق اين عالم نازل[19] ، و بين الطبقتين طبقات غير متناهية[20] البدائع و العجائب، و[21] درجات غير متضاهية[22] الروائع[23] و الغرائب؛ صور خياليه و صور مرايا همه صور روحانيۀ مثاليه، و هر چه در عالم هيولا وطن گرفته - از اجسام و صور و مقادير و ابعاد و اوضاع و هيئات[24] و حركات و طعوم و روايح و اصوات و غير ذلك - مثال همه در آن عالم قائم به ذات[25] و معلّق لا فى مادّة و محلّ[26].

و گويند: جابلقا و جابلسا[27]/ ۷۴ /از مدن عظام آن عالم است، / ۷۵ /و امر حشر جسمانى، و مواعيد نبوّات و مثوبات[28] و عقوبات جسدانيه و آلام و لذّات بدنيه، كه تنزيل كريم الهى و احاديث شارعين - صلّى اللّه عليهم - به تفاصيل آنها وارد شده[29] ، به آن متصحّح و مستقيم؛ چه بدن مثالى در حكم بدن حسّى است فى جميع هذه الاحكام؛ و همچنين امر منامات، و غرايب معجزات، و خوارق عادات، و طىّ مسافات بى‌تمادى[30] مدّت، و حضور امكنۀ مختلفه و بلدان متباعده[31] فى وقت واحد و نظاير ذلك.[32]


[1]  پ: فيثاغورثين؛ ت، س، ق: فيثاغوريين؛ ج، م: فيثاغوريين؛ ن: فيثاغورثيّين.

[2]  پ: افلاطونين؛ ت: افلاطونيّين.

[3]  ت: اسلاميّن.

[4]  پ، ت: كرده.

[5]  س: - و.

[6]  م: او.

[7]  پ: هور قلياء.

[8]  پ: - و عالم مثال.

[9]  ت: اشباع؛ س: اشياح.

[10]  ن: ناميده.

[11]  م: انسان.

[12]  م: روج.

[13]  پ: قرجاء.

[14]  پ، ت، ن: برون.

[15]  ن: اتفاع.

[16]  پ: - متاخم.

[17]  ق: مصاحق.

[18]  ن: متّاخم.

[19]  م: عالم حس در جوار اين افق نازل.

[20]  پ: مشاهية.

[21]  ن: - و.

[22]  پ: غير محصاة متاخم؛ ت، ج، ق: غير محصاة؛ حاشيۀ دو نسخۀ «ت» و «ج»: غير متضاهية.

[23]  م: الروابع.

[24]  ق: هيات؛ م: هيئات.

[25]  م: بالذات.

[26]  م: - و محلّ.

[27]  پ، ت، ج، س، م، ن: جابرصا.

[28]  پ: مشوبات.

[29]  س: وارده.

[30]  پ: تماوى.

[31]  پ: متاجده؛ ق: متياعده.

[32]  جذوات و مواقیت، صفحه: ۶۳، مرکز پژوهشی ميراث مکتوب، تهران - ایران، 1380 ه.ش.