رفتن به محتوای اصلی

تحلیل عناصر بحث:غرض،ارزش،اعتبار

بررسی مفهوم غرض و ارزش

غرض، آن چیزی است که مردم ندارند؛ آن را می‌خواهند.ارزش یعنی چه؟ یعنی آن چیزی که این غرض را به آن ها می‌دهد.ارزش آن چیزی است که آن ها را به آن مطلوب و به آن غرضشان می‌رساند. این تقسیم‌بندی کلی است. حالا هر مثالی هم بزنید، بعضی مثال‌های حقوق و اخلاق و این ها خیلی پیچیده می‌شود. من تا آن جایی که بوده، توانستم با این تحلیل کنم.

مثال بسیار ساده: وقتی تشنه شدید، غرض شما سیراب شدن است. یک چیزی هست این جا که دارای ارزش است، یعنی شما را به غرضتان می‌رساند. آن چیست؟ آب است. پس غرض، سیراب شدن است و ارزش، آب است؛امّا تا آب را جهت‌دهی نکنید، شما را به غرضتان نمی‌رساند.این که می‌روید آب می‌خورید. رفتن و آب خوردن، جهت‌دهی شیءِ دارای ارزش است یا همان آب، به سوی غرض. آب را برمی‌دارید می‌خورید. این جهت دهی، تکوینِ محض است.[1]

حالا یک کسی آن جا نشسته پایش فلج است، از آن طرف هم آب می‌خواهد. غرض را دارد. صاحب ارزش هم این جا هست؛ فقط نمی‌تواند جهت‌دهی تکوینی کند. این جا فضایی است که یک امور جدیدی پیش می‌آید. چیزهایی که انسانی است. دیگری را صدا می‌زند. سه عنصر این جا داریم:امر، التماس، دعا. اگر پایین‌تر از این آقایی است که صدایش می‌زند می‌گوید دعا، ادعوک، از شما می‌خواهم، خواهش می‌کنم، این آب را به من بدهید چون پا ندارم. اگر مساوی هستند، می‌گوید التماس. التمسک، از شما درخواست می‌کنم، درخواست مساوی به مساوی. و اگر آن شخص پایین‌تر است، یأمره، می‌گوید برو آب را بیاور. خود امر و لوازمی که امر دارد شروع در فضای جهت‌دهی است. [2]

اعتبار؛جهت دهی ارزش ها به سمت اغراض

در واقع، عقلا در تجربیاتی که از عالم دارند می‌دانند باید ارزش‌ها را جهت‌دهی کنند تا به اغراضشان برسند. این جهت‌دهی کردن یعنی همان فضای اعتبارات عقلایی. تمام دستگاه اعتباریّات عقلا اخّاذی کردند و ادای جهت گیری های تکوینی را در آوردند.

در همان مثال خودمان، ما آب داریم؛ نوشیدن آب داریم؛ سیراب شدن داریم. این ها هنوز جهت‌دهی نیست. رابطه این ها را که درک می‌کنیم، ارزش‌ها می‌آید. ارزش یعنی آب، ارزش دارد، برایش می‌توانی پول بدهی. خوردن هم با سلامتی، ارزش دارد. اگر الآن مریض باشی نتوانی آب بنوشی، پول می‌دهی که کاری بشود بتوانی ببلعی، بنوشی، آب را قورت بدهی.

درک رابطه آمد. ارزش برای اینها هم آمد؛ امّا جهت‌دهی هنوز نیست. جهت‌دهی که ما می‌گوییم که منظورمان اعتبار است این است که  «باید» آب بخوری. این «باید»، وجوب، الزام، این ها جهت‌دهی است. نه آب، جهت‌دهی است و نه خوردن. اینها همه  ذو القیمة هستند.

ما هر چه بگردیم در خارج «باید»ی نداریم. چیزی که ما در خارج داریم یک بدن داریم، یک تشنگی داریم. این ها را داریم.

عقلا با عقل نظری خودشان، روابط را درک میکنند و به تعبیر ساده‌ی خودمان تجربه دارند. عقلا و پدرانشان تجربه دارند. تجربه دارند یعنی این که می دانند: اگرالف؛ آنگاه ب. یعنی اگر این کار را بکنی این طور می شود. کسی که سم خورده است و مسموم شده است و مرده است رابطه معلوم نبود سپس معلوم شد. اگر این ماده را بخوری می میری ولی قبلش نمیدانست. خب پس با عقل نظری، هست ها را درک میکند. عقل نظری، فقط هست ها را درک نمیکند؛ بلکه تمام حقائق نفس الامریه را ولو به هست خاجی هم در نیایند درک میکند. بعد چه می کند؟ عقلا اغراضی دارند که می خواهند به آن برسند. حالا می خواهند جهت دهی کنند. جهت دهی با انشاء و با جعل اعتبار حق به معنای وسیعش؛ چه باید و نباید های تکلیفی و چه احکام وضعی. عقلاء با انشاءِ این طور احکام تکلیفی و وضعی، خودشان را به اغراضِ خودشان میرسانند و اسمش را میگذارند فلانی حق دارد.

تطبیق عناصر اعتبار بر دو مثال:حق الکفاله و ملکیّت

یک مثال ساده بزنم. حق کفالت تا دو سالگی بچه، برای مادر است. ذو الحق چه کسی است؟ غرض چیست در اینجا؟ غرض، یک امر نقطه ای نیست. شما می گویید حقّ الکفاله برای مادر است. در اینجا شارع مقدس، بچه را دیده است و مادر را دیده است و زمان و خصوصیات و... را دیده است سپس گفته است حقّ الکفاله. حقّ الکفاله یک امر اعتباری است. حکم وضعی انشائی است اما این انشاء طبق حکمت است. حکمتی که می دانیم چه نیاز هایی مادر و بچه دارد و چه ملابساتی بعد از آن هست. چه در این مقطع زمانی و چه بعد از آن. مثلاً میگوید اگر دختر است،تا هفت سال. برای چه؟ برای این که برای قواعد عرف عام، نفس الامریّات و احتیاجاتی را دیدید در عرف عام و در فضای حکم شرعی هم شارع مقدس با مصالح و مفاسدی که به علم خودش میداند این ها را تنظیم میکند با حقّ تشریعی، تکلیفی یا وضعی جهت می دهد به آن حقّ نفس الامری که متحقق بشود و به غایت برسد و به نتیجه ای که می خواهد برسد

الآن کتاب ارزش دارد. شما می‌توانید بخوانید و استفاده علمی کنید. غایتی هم دارید که به علم برسید؛ مشکلات شما حل بشود. پس وجود کتاب می‌شود ذو القیمة. علم هم غایت شماست که به آن برسید. جهت‌دهی چیست؟ شما می‌خواهید کتاب بخوانید، نزاع هم نشود، تنازع هم نشود، با همدیگر دعوا نکنید.می‌گویید شما برای اینکه نزاع نکنید مالک باش. اعتبار ملکیت می کنید برای این کتابی که ارزش دارد؛ اعتبار ملک یعنی جهت‌دهی. پس من که می‌گویم جهت‌دهی یعنی ذهنتان را اصلاً از اعتباریات بیرون نبرید. جهت دهی یعنی کاری که شمایِ بشر می‌کنید تا مدیریّت کنید ذو القیم را  که بتوانند فعال بشوند تا شما را به غایتتان برسانند.

یا مثلاً در همان حق الکفاله، آن چه که ارزش است و ما را به غرض میرساند چیست؟ یکی از آنها حالت مادری مادر است. ارزش، همیشه کار نیست، گاهی خود ذات، ارزش است و مشکلی ندارد اصلاً.ارزش یعنی هرچه که می تواند دخیل باشد در این که به وسیله‌ی  آن به غرضمان برسیم. در مثال ما خود مادری که او را زاییده است و با آن امور تکوینی (محبت و...) که خدا به او داده است، صاحب ارزش است؛یعنی مادر است که می تواند شما را به بعضی از اغراضی که طفل نیاز دارد برساند.

جمع بندی مفهوم غرض،ارزش و جهت دهی

پس با این حساب غرض یک امر واقعی خارجی است؛ نفس الامری است.ارزش‌ها هم نفس الامری هستند. یعنی رابطه‌ها برقرارند. آب، سیرابی را می‌آورد، نوشیدن سیرابی را می‌آورد.

رابطه یعنی سببیّت، نه خود سبب. خود سبب را تکویناً خدا خلق کرده؛ اما این شأنیتِ سببیت او که اگر بیاید آن اثر می‌آید،این می شود همان رابطه نفس الامری و نسبت. ما این رابطه را که درکش می‌کنیم الآن می‌بینیم یک وصف نفس الامری -نه وصف مقولی- برای سبب هست که سببیّت اوست برای مسبب. یعنی یک قضیّه شرطیه  در دل آن است که  اگر این سبب بیاید، مسبّب هم می‌آید. این، منظور من از ارزش است.

جهت‌دهی، این است که حالا که این سببیت نفس الامری را عقل ما درک کرد کاری بکنیم که این سبب در تکوین، فعّال بشود تا به مسبّب برسیم. چه کار کنیم؟ می‌گوییم باید، نباید، ملک و انواع چیزها.

البته غرض می‌تواند غیر حکیمانه هم باشد، دزدها هم همین کار را می‌کنند. کسی که در بازار کلاه بر سر دیگران می‌گذارد روابطی را می‌فهمد که  آنها نمی‌فهمند. او ناقلا است و می‌فهمد که وقتی این کار را کرد، این لوازم را دارد او متوجه نیست. این ناقلاییِ او، درک این رابطه است. می‌فهمد؛ جلو می‌رود. پس ما که می‌گوییم ارزش، ارزش مثبت و منفی منظور نیست. یعنی دزدها هم می‌توانند در فضای دزدی خودشان اعتبار کنند. بله اغراضشان دزدی است. می‌خواهد به دزدی خودش برسد، اعتبار می‌کند این کار را بکند، می گوید خیلی خوب است؛ به مقصد خودت می‌رسی.[3]


[1] شاید بتوان گفت جهت دهی تکوینی یعنی استفاده از اموری تکوینی که جنبه مقدمیّت دارند نسبت به ارزش و  بالتّبع خودشان هم به ارزش تبعی متصفند.جهت دهی تکوینی در کلام استاد،صرفاً تنظیر و تمهیدی است برای بیان جهت دهی اعتباری که در ادامه می آید.

[2] می توان گفت در این مثال،شخص فلج با در نظر گرفتن رابطه­ی تکوینیِ مقدّمی بین آب(ارزش) و آوردن آب دیگری(ارزش غیری) «بایدِ» انشائی را اعتبار می کند. با این حساب،جهت دهی اعتباری یعنی اعتبار یک ابزارِ جهت دهی که سنخ تکوین ندارد برای رسیدن به غرض.به عبارت دیگر: اعتبار، یعنی مدیریّت روابط بین ارزش ها و اغراض برای رسیدن به اغراض.

[3] ارزش امری است که اگر ان را داشته باشم به غرض خودم می رسم.اما «اگر» مشکل من را حل نمی کند؛ من درصدد فعلی شدن این شرط هستم.جهت دهی یعنی تلاش برای فعلیت بخشیدن به این امر تعلیقی.به عبارت دیگر جهت دهی یعنی این «اگر» در راستای اهداف من قرار بگیرد؛ «اگر» بشود اگرِ من.

حال این جهت دهی گاهی تکویناً فراهم می شود اما بتقریبه الی القیمه او بتقریب القیمه الیه او بتقریب آخر من دون اعتبار فی الخارج.مثل این که خودش به سمت آب برود یا اب را به سمت خودش بیاورد یا برای بچه ای که آن جاست و آب در دست اوست شیرین کاری کند و او را به سمت خود جذب کند تا آب را با خود به سمت این شخص بیاورد یا مثلاً شکلات را به او نشان دهد و او به میل شکلات، به سمت او بیاید.(مدیریت ذهن او)و گاهی با آوردن عنصری جدید فاقد تعین خارجی به عنوان اعتبار.

نکته قابل توجه این که همان طور که بین اغراض و قیم، رابطه و نسبت نفس الامری است، بین اعتبارات و قیم نیز چنین رابطه ای برقرار است وگرنه اعتبار، حکیمانه نخواهد بود.به عبارت دیگر اعتبارات ثانیا و بالعرض، خودشان می شوند قیم و به این واسطه، آن ها هم  در نظام اغراض و قیم باقی می مانند.