رفتن به محتوای اصلی

د) طرحی دیگر در تعادل و تراجیح

- بیان شما در جمع فی حد نفسه است مانعی ندارد، اما ممکن است بگوییم این یک احتمال  است که ما جمع را توسعه بدهیم و بعد بگوییم نسبت به جمع الزام نیست، اما اگر به ذهنت آمد به آن عمل کن.

اما احتمال دیگر این است که «جمع» را ضیق بگیریم و بگوییم مراد جمع عرفی است، یعنی اگر جمع عرفی آمد حتماً لازم است جمع کنیم، اما اگر جمع عرفی نبود، «اذن فتخیّر». این احتمال را شما چطور دفع می‌کنید؟ فرمایش شما فی نفسه مشکلی ندارد، اما این احتمال هم هست که منظور شارع این است که در آن جمع­هایی که عرف به راحتی جمع می­کند، باید حتماً جمع کنید، در غیر این موارد «اذن فتخیّر».

صاحب کفایه برای همین احتمال یک فصلی را باز کرده اند:

قد عرفت سابقا أنه لا تعارض في موارد الجمع و التوفيق العرفي و لا يعمها ما يقتضيه الأصل في المتعارضين من سقوط أحدهما رأسا و سقوط كل منهما في خصوص مضمونه كما إذا لم يكونا في البين فهل التخيير أو الترجيح يختص أيضا بغير مواردها أو يعمها قولان:

أولهما المشهور و قصارى ما يقال في وجهه أن الظاهر من الأخبار العلاجية سؤالا و جوابا هو التخيير أو الترجيح في موارد التحير مما لا يكاد يستفاد المراد هناك عرفا لا فيما يستفاد و لو بالتوفيق فإنه من أنحاء طرق الاستفادة عند أبناء المحاورة[1].

«قد عرفت سابقا أنه لا تعارض في موارد الجمع و التوفيق العرفي و لا يعمها ما يقتضيه الأصل في المتعارضين من سقوط أحدهما رأسا و سقوط كل منهما في خصوص مضمونه كما إذا لم يكونا في البين»؛ بعد از فراغ از جمع عرفی صحبت از تساقط می‌شود، یعنی بعد از این‌که جمع عرفی ممکن نبود، می‌گوییم متعارضین هستند و تساقط می‌کنند.


[1] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: ۴۴۹