رفتن به محتوای اصلی

جایگاه ارتکاز در مباحث اصولی

ارتکاز در کلمات اصولیّون

 (6) ارتكاز المتشرعة[1]:

و قد شاع استعمال هذا الاصطلاح على السنة عند بعض أساتذتنا المتأخرين، و الظاهر انهم يريدون به بالإضافة إلى توفر السيرة على الفعل أو الترك، بالنسبة إلى شي‏ء ما، شعور معمق بنوع الحكم الّذي يصدر عن فعله أو تركه المتشرعون لا يعلم مصدره على التحقيق.

الفارق بينه و بين سيرة العقلاء أو المتشرعة:

ان سيرة العقلاء أو المتشرعة بحكم كونها فعلا أو تركا لا لسان لها، فهي مجملة من حيث تعيين نوع الحكم، و إن دلّت على جوازه بالمعنى العام عند الفعل أو عدم وجوبه عند الترك، لكن ارتكاز المتشرعة يعيّن نوعه من وجوب أو حرمة أو غيرهما.

حجيته:

و حجية مثل هذا الارتكاز لا تتم الا إذا علمنا بوجوده في زمن المعصومين و إقرارهم لأصحابه عليه، و مثل هذا العلم يندر حصوله جدا، و تكوين الارتكاز في نفوس الرّأي العام لا يحتاج من وجهة نفسية إلى أكثر من إمرار فتوى مّا في جيلين أو ثلاثة على الحرمة مثلا، ليصبح ارتكازا في نفوس العاملين عليها.[2][3]

ارتکاز؛سیره متشرعه

 در فرمایش ایشان ۲-۳ تا نکته هست که شاید با آن بحث‌های خود ما متفاوت باشد. یکی این‌که ایشان ، اوّلاً منشأ ارتکاز را موطن تحقق ارتکاز را ، می‌گویند سیره‌ای است که علاوه بر جنبهی عملی که دارد، یک جنبه‌های نفسانی ،ادراکات و شعورات درونی هم همراهش است.شهید صدر یک جایی ، می‌گویند نه ارتکاز ممکن است به یک عمل منجر نشود، چون موضوع پیدا نکرده است.ثانیاً در مدرک حجیتش، باز مرحوم آقای حکیم چون مسأله را شبیه سیره دیدند، باز می‌گویند باید یک اتصالی به معصوم داشته باشد.[4]

یکی از موارد مهمّ ارتکاز، دَوَران‌هاست که اتفاقاً کم هم پیش می‌آید و سیره نداریم؛ کسی دَمِ مردن است، آب نجس دارد، خمر هم دارد اما شارع با این ها کاری کرده که وقتی حرفش را می‌زنید، فرع را مطرح می‌کنید، می‌بیند ذهنش فعال می‌شود[5]. می‌بیند ذهن متشرعه دارد حرف می‌زند. مواردی است تا فرع را می‌گویید، می‌بینید نمی‌داند؛ می‌گوید برویم از مرجع بپرسیم. اما مواردی است  تا فرع را مطرح می‌کنید، می‌بیند با آن چیزی که از شرع می‌داند ذهنش فعّال می‌شود؛ می‌بیند که می‌تواند نظر شارع را کشف بکند.

ارتکاز؛سنّت

ظاهراً هر چه  راجع به سیره متشرعه بگویید، در ارتکاز هم باید بگویید.سیره متشرعه، یکی دیگر از ادله است؟ غیر از عقل و اجماع و این ها؟ می‌گویید کاشف است. اگر کاشف است، کاشفی است که پنجمی است؟ یا نه، کاشفی است که در ردهی سنّت در می‌آید. سنّت، لسان دارد. اما سیره، آن طور نیست که یک لسان شرعی داشته باشد.

اصلاً چرا می‌گوییم سیره؟ به خاطر این است که در ازای او، یک امر محسوس از ناحیه شارع، وارد شده در مشاعر و حواسّمان نداریم. داریم می‌بینیم متّشرعه این طورند. بانی‌اش به این معنا شارع نیست؛ بانیِ محسوس، مشت پُرکن. گاهی است شارع خودش حرف می‌زند، همه می‌شنوند،این فرق می کند.

معانی سنّت

اگر سنّت را به معنای مکشوف که نظر امام است بگیریم،هیچ مانعی ندارد که بگوییم ارتکاز، سنت است. سیره و سنت. همهی این ها سنت است؛ چون همهی این ها کواشف‌اند.

امّا اصطلاح، این نیست. ما که می‌گوییم کتاب و سنت، منظور از سنّت یعنی چه ؟ یعنی کلامِ شارع مقدس[6]. در قبال قرآن که کلام الله است، این هم کلام معصومین علیهم السلام. لذا در این معنا،سنّت حساب نمی‌شود. سیره، کاشف از نظرِ شارع است؛ نه کاشف از اقدامِ شارع. خیلی تفاوت می‌کند.سیره را نمی‌شود به صورت مباشری به شارع نسبت بدهیم؛سیره،اقدامِ غیر مستقیم شارع است.یعنی شارع یک کارهای دیگری کرده، غیر مستقیم لوازمی هم دارد. 


[1] در این کتاب ارتکاز نه به عنوان حجتی مستقل بلکه به عنوان یکی از طرق قطعی به سنت، عنوان و بررسی می شود: تقسيم الطرق إلى السنة:و الّذي ينبغي أن يقال جرياً على ما أصّلناه في مباحث الحجة: إن الطرق التي لها أهلية الإيصال إليها ذات قسمين:

1- قطعية.

2- و غير قطعية.

و لكل منها أقسام لا بدّ من استقراء المهم منها و التماس أدلّته و حججه، و فحصها و تقييمها على أساس مقارن.

الطرق القطعية:و قد ذكروا لها أقساما أهمها ستة:

1- الخبر المتواتر.

2- الخبر المحفوف بقرائن توجب القطع بصدوره.

3- الإجماع الكاشف عن رأي المعصوم.

4- بناء العقلاء الكاشف عن رأي المعصوم فيه.

5- سيرة المتشرعة الكاشفة عن رأي المعصوم فيها.

6- ارتكاز المتشرعة.( الأصول العامة في الفقه المقارن ؛ المتن ؛ ص188)


[2] الأصول العامة في الفقه المقارن، المتن، ص: 194

[3] علاوه بر این کتاب در کتاب بيان الأصول، ج‏1، ص: 237-٢۵٠ نیز بحثی در مورد ارتکاز و حجیت آن صورت گرفته است.

[4] متن کتاب و نکاتی که در بالا اشاره شد،عبارات یکی از دوستانِ حاضر در جلسه‌ی درس بود.استناد به سیره و عدم الردع در کلمات دیگر علما نیز مشهود است.مرحوم بلاغی چنین می نویسد: ما هو منشأ الارتكاز في الأذهان؟ أ هو تعليم الشرع و استحكام الأمور الشرعيّة في مرتكزاتهم لأجل تلقّيهم لها يدا عن يد من مصدر الشريعة؟ إذن فهذا هو الحجّة القاطعة، أم هو بناؤهم في قذاراتهم على ذلك، و قد تلقّوا أمر النجاسة من الشارع على أنّها قذارة بحسب اعتباره؟ و عليه فإن كانوا مصيبين في تلقّيهم فذلك الحجّة أيضا، و إن كانوا مخطئين، فكيف لاق من أهل العصمة و أمناء الشريعة و هداة الخلق أن يتركوا الناس على اشتباههم بحيث يستحكم في أذهانهم شرع جديد في أبواب كثيرة، و لا تقوم للردع و الهدى إلى الحقّ قائمة تصرفهم عن هذا الضلال و تأخذ بأيديهم إلى الصواب؟ وهب أنّه استقرّ عملهم على خلاف المرتكز في أذهانهم و استمرّت سيرتهم القطعيّة على عدم الالتزام به، فهل يليق بهداة الخلق المشمّرين لهداهم و تكميلهم و ترويضهم على طاعة اللّه أن يتركوهم يعملون في نهارهم و ليلهم على خلاف المرتكز في أذهانهم من الحكم الشرعي و يسلموا جميع الناس بأجيالهم‌ و أصنافهم إلى خبث التجرّي أو عقابه؟ ما هكذا.

ثمّ نقول: إنّ عمل الناس الذي يدّعى كونه على الخلاف إن كان على الأصول الشرعيّة في مورد عدم العلم المنجّز بالنجاسة، فليس عملا على الخلاف كما بيّنّاه قبل في التكلّم على دعوى الحرج، و إن كان مع العلم التفصيلي بثبوت النجاسات حين العمل و عدم عروض الرافع لها أصلا، أو مع العلم الإجمالي الذي لا تخرج بعض أطرافه عن محلّ الابتلاء للشخص العامل، فهب أنّا قبلنا ذلك في عوامّ المتشرّعين في أجيالهم و طبقاتهم، فكيف نقبله في حقّ العلماء حملة الدين و حفظة الشرع؟! أ لم يكن فيهم مهتد في القرون المتطاولة و الأجيال العديدة؟( الرسائل الفقهية (للبلاغي)، ص: 170‌)

[5] سؤال: ببخشید ، شما بین ارتکاز متشرعه و سیره متشرعه، فرقی قائلید؟ یعنی دو تا می‌دانید یا یکی می‌دانید؟

آیت الله بهجت: ارتکاز میشود باشد، هنوز سیره معلوم نباشد، اما اگر سیره شد، باز هم ممکن است صحبت ارتکاز در کار نباشه. عملاً این کار را می‌کنند.(درس فقه آیت الله بهجت،کتاب الحج،جلسه ١٧٨)

[6] (السنة في اصطلاح الفقهاء قول النبي أو فعله أو تقريره) و منشأ هذا الاصطلاح أمر النبي صلى اللَّه عليه و آله باتباع سنته فغلبت كلمة السنة حينما تطلق مجردة عن نسبتها إلى أحد على خصوص ما يتضمن بيان حكم من الأحكام من النبي صلى اللَّه عليه و آله سواء كان ذلك بقول أو فعل أو تقرير على ما سيأتي من ذكر مدى ما يدل الفعل و التقرير على بيان الأحكام. أما فقهاء الإمامية بالخصوص فلما ثبت لديهم أن المعصوم من آل البيت يجري قوله مجرى قول النبي من كونه حجة على العباد واجب الاتباع فقد توسعوا في اصطلاح السنة إلى ما يشمل قول كل واحد من المعصومين أو فعله أو تقريره (فكانت السنة باصطلاحهم قول المعصوم أو فعله أو تقريره).( أصول الفقه ( طبع اسماعيليان ) ؛ ج‏۲؛ ص ۶۱)