رفتن به محتوای اصلی

تدوین نظام

آیا تألیفِ نظامی که در مجموع ادله است،ممکن است[1]؟

ممکن است خیلیها استبعاد کنند ،ولی در ذهنِ طلبگیِ من واضح است که میشود . وقتی صحبت از یک کل می‌شود، شما می‌توانید از اجزاء،کل را کشف کنید. در شعر ابن مالک آمده[2]: « و فی  جواب کیف زید قل دنف »، می‌گوید کیف زید، شما در یک کلمه جواب می‌دهید که دنفٌ، مریضٌ. اگر کسی بگوید این دنفٌ که یک کلمه است ، شما از یک کلمه چه چیزی فهمیدید؟ انسان، بقر، مریض، غنی.از اینها که چیزی نمی‌فهمیم.میگوییم در این جا وقتی جواب را ضمیمه می‌کنید به سؤال او، یعنی زیدٌ دنفٌ. شما با نگاهِ کل‌نگر، سؤال و جواب را با هم دیدید، میفهمید یک زیدٌ اینجا هست.

 این نگاه، یعنی چه؟ یعنی شما همه شواهد را کنار هم می‌گذارید، یک چیزهایی را در آن جاهایی که ظاهراً مفقود است، صحیحاً جایگذاری می‌کنید. اینجا دقیقاً «و فی جواب کیف زیدٌ قل دنف»، یعنی زیدٌ دنفٌ. اگر شما زیدٌ را اضافه کردید،احدی از عرف عقلا، شما را تخطئه نمی‌کند. اگر در کلام شارع مقدس هم باشد، به شما نمی‌گویند ببین چطور از جیبت در می‌آوری و روی حرف شارع می‌گذاری.نظام یعنی این که ما یک مؤلفه را منفرد نمی‌بینیم. و الآن خیلی‌ها در فضای بحث‌های علمی، عملاً اینطور نگاه می‌کنند.

ضرورت تدوین مبادی نظام

متأسفانه ما در استظهاراتی که سال‌هاست گرفتاریم، مبادی استظهار را هنوز تدوین نکردیم چه رسد به تدوین نظام. مبادی استظهار یعنی بگوییم چرا این ظهور دارد؟ به نحوی پاسخ بدهیم که عرف عقلا بگویند احسنت. ما می‌فهمیم که این جمله ظهور در این دارد،اما نمی‌دانیم چرا. شما که توضیح دادید، ذهن ما را تحلیل کردید،همه عقلا بگویند احسنت. چنین تحلیلی را در اصول و سایر مباحث نداریم.

نکات راهبردی:

در این جلسات که مباحثه شد، مطالب خوبی هست-بحث ارتکاز، با نظام اگر دقیقاً همان نباشد، یک ارتباط تنگاتنگی دارند. یک گوشهی بسیار مهمّی از آن را بازتاب می‌دهد -این جلسات پیاده  بشود و نقشهی راه کسانی باشد که میخواهند بحث ارتکازات را جمعآوری بکنند. ولی سفارش من این است که اگر کسی خواست این کار را انجام دهد،ضعیف انجام ندهد. قدیم یک مثالی بوده، بین مردم معروف است، می‌گویند نیمه طبیب بلای جامعه است[3]. آن که دکتر است، مریض را درمان می‌کند، آن هم که دکتر نیست می‌گوید من بلد نیستم. آن که نیمه طبیب است مریض را می‌کشد. حالا اگر نامناسب اقدام بشود، در نزد اذهان علما و متشرعه یک چیز بسیار مبتذلی جلوه می‌کند که دیگر نمی‌توان اینرا به عنوان یک فنّ حسابی معرفی کرد.

١.پرهیز از شتابزدگی

لذا اگر کسی می‌خواهد این کار را بکند، نبایست عجله کند.یعنی باید پشتوانه‌اش را خوب سر برسانند. شما برنامهی یک ساله برای خودتان بگذارید، عجله نکنید، این چند هزار موردی که در کتاب‌ها، فروعات فقهی است و فقها دلیلی نداشتهاند الا الارتکاز، این ها را  بنویسید و تأمل کنید. میبینید کمکم در انس به این موارد نظرتان عوض می‌شود.

چون وقتی  این ارتکازات را می‌بینید، نمی‌شود بگویید نیست. خمیر از مخلوط آب با آرد به دست میآید. خمیرمایه ذهنی یعنی یک کاری در ذهن عرف صورت می‌گیرد‎، وقتی یک جمله از یک متکلم می‌شنود، با آن وقتی که دو تا می‌شنود و در شرایط دیگر می‌شود صدتا، مرام او را به دست می‌آورد.

٢.بهره گیری از تراث علما

اوّل از تراث علمی علما استفاده کند. قدر تراث فقه را بدانید.نباید به قدما و فتاوایشان بی احترامی کرد. اگر کسی بخواهد این نظام تشریع و تقنین را مدوّن کند، اگر همین طور از بیرون کلی گویی کند و سست برگزار کند، بسیار غلط فاحشی کرده است.

اگر من عرض کردم 70 یا 80 درصد بدنه فقه، ارتکازات هست، این نکته را با تأکید عرض می‌کنم، منظور من، آن جایی نیست که علما گفتند، آن جایی که از ارتکاز اسم میبردند جایی است که ادله دیگر نداشتهاند،و الا در بسیاری از موارد - که شاید بتوانیم بگوییم هزاران فروع فقهی اینچنین است - ارتکاز به حمل شایع موجود است،ولی چون فقیه دلیل دارد دیگر نیازی نمی‌بیند اسم آن را ببرد. این معنایش این نیست که آن جایی که اسمش را نبردند، ارتکاز نداریم و بگوییم فقط ۳۰۰ مورد است. نه، ارتکاز، بدنهی فقه و کلاس فقه را گرفته است، آن خانهای از جدول که فقیه، خلأ احساس کرده،اسمش را می‌برد؛ چون هیچ دلیل دیگری نبوده است.

هدف بررسی تراث علما

ما  از جمعآوری موارد ارتکاز در کلمات علما، باید چه چیزی را به دست بیاوریم؟[4]

ما ببینیم در آنجایی که یک عالم احساس خلأ استدلالی کرده-از ظهور کتاب، از ظهور حدیث، از اجماع منقول، از شهرت فتوایی و …دستش کوتاه است- ولی فرعش مطرح است،در این موارد از کجا این احکام را به دست آورده است؟یعنی ارتکاز، به او چه چیزی داده است؟ این ها خیلی کمک می‌کند.

٣.پرهیز از تحمیل سلایق

در مورد معاصرین هم همینطور است[5]؟

کلام معاصرینی که عادل باشند، تفحص کنند، واقعاً استفراغِ وسع بکنند. استفراغ وسع، یعنی طرف، برای خدا کار می کند، نمی‌خواهد کلام مولا را هر طور که شده ،روی سلیقه خودش تطبیق بدهد. نه، کاملاً خودش را خالی الذهن می‌کند تا اندازه‌ای که ممکن بشود و سراغ فهم مراد شارع می‌رود. آنها هم همین‌طورند. نبایستی فتاوای این ها را کنار بگذاریم.

بله یک وقتی هست اوّل فتوایش را می‌نویسد؛ به شوخی می‌گفتند یک دکتری، در یزد بود ، مریض که حرفش تمام میشد، کشوی میزش را می‌کشد و نسخه را به بیمار میدهد. یعنی می‌گفتند از قبل چند تا نسخه می‌نویسد، نسخه آماده دارد. ما نسخهی آماده نمی‌خواهیم که از قبل فتوایش را داده باشد، به هر نحوی هم هست از این روایات، آنرا بیرون بکشد. اینطور نه. مجتهدی که استفراغ وسع کرده با ذهن خالی، ولی واقعاً بینه و بین اللّه واضح شده که شارع این را می‌گوید. قول همین مجتهد، مغتنم است. نبایست ما اینرا کنار بگذاریم.

مقدّمات تدوین نظام:

تقسیم بندی فقه

چند جلسه‌ای راجع به همگرایی و اطلس فقه بحث کردیم، بحث خوبی بود که از کجا شروع کنیم، نقشه‌ای را که می‌ریزیم برای دسته‌بندی موضوعات به چه نحو باشد، کدبندی مطالب به چه نحو باشد. مثال‌هایی که عرض کردم،مثل کد ملی و کد پستی و این‌طور چیزها.[6] از چند تا کتاب آدرس دادم،که علما آنجا دسته‌بندی‌های خوبی کردند.۲-۳ نحو تقسیم‌بندی کردم. چه بسا وقتی آنها را می‌بینید،در ذهن متشرعه همهی آن ها ناخودآگاه هست. فقط باید مدوّنش کنید و به همدیگر پیوندش بدهید که این کار، کار بسیار خوبی است.

مدیریت،مهندسی و معماری منابع

سه واژه به کار می‌برم، تعریفش را هم عرض می‌کنم. مدیریت منابع، مهندسی منابع، معماری منابع. منابع یعنی همه اطلاعاتی که داریم. الآن در فضای ما، مدیریّت منابع خیلی خوب شده است.

مدیریت منابع

مدیریّت یعنی چه؟ یعنی هر چه را که از شارع داشتیم دسته‌بندی شده است، مبوَّب شده است، به محض این‌که فقیه  چیزی را می‌خواهد، وسائل الشیعه داریم، مستدرک الوسائل داریم. مدیریت شده است.ادلهی شرعیه،در دسترس است.

مهندسی منابع

الآن برای اینکه نظام شروع بشود، باید مهندسی صورت بگیرد. مهندسی یعنی دو تا حدیث را که شما می‌دیدید، می‌گفتید حدیث یک، حدیث دو. حالا وقتی نگاه نظاموار دارید، به دو تا حدیث که نگاه می‌کنید، می‌گویید این دو تا نمی‌توانند به هم گره بخورند. شما یک کتاب را، با مثلاً یک موبایل نمی‌توانید به هم گره بزنید. اما دو سر یک طناب را می‌توانید به هم گره بزنید. یک پیچ را، با یک پیچ دیگر، نمی‌توانید به هم وصل کنید. اما پیچ و مهره را می‌توانید به هم وصل کنید.

تشابک منابع و شواهد

شما وقتی به احادیث نگاه می‌کنید حالا که نگاه مهندسی دارید، نگاه می‌کنید که کدام حدیث است که پیچ است. کدام است که مهره آن است. یعنی فوراً یک روایت را تحلیل موضوعی می‌کنید، این روایت چند تا موضوع دارد؟ راجع به چه چیزهایی صحبت می‌کند؟ احکامی که در آن ذکر شده چیست؟ رجحان را می‌آورد. اگر وجوب آورد، در وجوب می‌شود رجحان نباشد؟ محال است. فقها اختلاف کردند؛ این می‌گوید مستحب است، دیگری می‌گوید واجب است، پس هر دو قبول دارند راجح است. بعد وقتی نگاه می‌کنید به اینها، شروع می‌کنید پیچ و مهره‌ای کار کردن، که من اسمش را تشابُک گذاشتم. تشابکِ منابع و شواهد. تشابک یعنی نخ‌های جدا جدا را، شبکه می‌کنید و تور درست می‌کنید.

مهندسی، پیدا کردنِ مؤلّفه‌های کلمات هست که با همدیگر می‌توانند تشابک کنند. بعد از آن، نظام است. در ابتدا وقتی دنبال پیچ و مهره هستید، نمی‌خواهید یک ماشین درست کنید. فعلاً می‌خواهید برای پیچ مناسب، مهره مناسب پیدا کنید. مهره‌ای که فراخ‌تر از پیچ باشد؛ درجه‌اش بالاتر باشد که نمی‌تواند با پیچ،رابطه پیچ و مهره تشکیل بدهد! اصلاً فایده ندارد. اگر یک مهره‌ی بسیار بزرگ‌تر هم برای ماشین، ببندید بین راه چرخَش در می‌آید. چرا؟ چون پیچ و مهرهی درست و حسابی نیست، محکم نیست. این‌که ما بعداً یک ماشینی، یک منظّمی( نظامِ نهایی شده) را بفهمیم چیست، آن برای بعد است. فعلاً ابتدای کار برای تدوین، باید نگاه ما، نگاه ارتباطات باشد. ارتباطاتی که دو مؤلفهی دو کلام عند التحلیل می‌توانند با همدیگر گره بخورند. من در موردش فکر نکردم. وقتی شما  فکرکنید و مدوّن بکنید،بعد می‌بینید چقدر گسترده است. یک مثال ساده‌اش، یک روایت می‌بینید امر می‌کند، یک فقیه می‌گوید استحباب است، یکی دیگر می‌گوید وجوب است. شما می‌فهمید این دو تا این قدرت را دارند که با هم جمع بشوند و رجحان را برسانند. می‌گویید پس قطعاً راجح است.

ثمرهی مهندسی منابع

وقتی ارتباطات زیاد شد، ثمره دارد. در مثال آن تور ماهی‌گیری، وقتی دو تا گره زدید چه فایدهای دارد. این گره باید گسترده بشود، وقتی گسترده شد، یک تور می‌شود ، آن وقت با نخ‌های بسیار باریکی، نهنگ هم شکار می‌کنید. ابتدا نخ‌های بسیار باریک بود. می‌گفتید یکی دو تا گره زدیم، خب چه شد؟ ادامه پیدا بکند،آنوقت ثمره دارد.

گستره منابعِ مورد مهندسی

حتی روایاتی که صرفاً جنبه تاریخی دارد، اخلاقی محض است، همهی این ها را باید در مهندسی منابع دنبالش گشت. یکی از رفقا که گاهی تشریف می‌آورند، روی حسابِ سلیقه و روحیه خودش چندین سال است که در مورد محیط زیست در روایات و ، یادداشت‌های مفصلی دارد. حالا اگر به شما بگویند الآن یک روایت در محیط زیست بخوان، آدم یادش نمی‌آید. ایشان که در فکر این بوده در ساده‌ترین تعبیرات، چیزهایی پیدا می‌کند. می‌گفت من در یک جلسهای در خارج، یک روایتی خواندم. سخنران این جلسه، خیلی خوشحال شد که من یک حدیث گفتم که حرف او را می‌گفت، من را تحسین کرد. این نگاه،نگاهی است که می‌خواهد تناسب پیدا کند که این روایت برای فلان موضوع مناسب است.

معماری منابع

معماری یک نحو دیگری است. آن برای مدرّسین و در درس‌ها خوب است. که مثلاً مجتهدی که یک نظری دارد این مهندسی را بردارد، در بیان تقدیم و تأخیر کند، تا مخاطبش بفهمد و مقصود او را بگیرد. فتوای او را بر فتوای دیگران ترجیح بدهد. این یک زرنگیای می‌خواهد که یک فقیهی بلد باشد حرف خودش را طوری تقریر کند که ولو از نظر وزن علمی پایین‌تر از فتوای دیگران است،اما از نظر اقناعِ دیگران جلو بیفتد. آن توضیح بیشتری می‌خواهد که الآن هم مقصود ما نیست.بعضی چیزها را نگوید، بعضی‌ها را بگوید. یکی را اوّل بگوید. آن یک نحو معماری است. معماریِ خاصِّ خودش است. آن یک فن جدایی است که الآن مربوط به بحث ما نیست. ما نمی‌خواهیم معماری کنیم. آن برای کسی است که می‌خواهد در یک فضای خاصی بحث کند. آن که مقصود اصلی ما بود، آن صبغهی مهندسی منابع است.

مؤلّفه های تدوین نظام:

کبریات و قواعد

اصلاً مهم در نظام، همان کبریات است، در کافی شریف دارد[7] «ما من شیءٍ»‌که شما به آن محتاج می‌شوید«الا و له اصلٌ فی کتاب الله و لکن لا یبلغه عقول الرجال». باید بروید پیش معصومین تا به شما اصل را،‌نشان بدهند .

کبریاتِ منصوصه

یک نکته هم اشاره کنم. هرگز مقصود ما کلیاتی که شارع گفته، نیست. پس ما نبایست مدام دنبال کبریات لفظی باشیم که در لسان شارع آمده. آن ها که خیلی خوب است. حتی من برایش یک بابی باز کرده بودم که جمع‌آوری کنم، از اوّل تا آخر روایات،هر جا که می‌توانیم یک کبری پیدا کنیم. رساله  خوبی می‌شود، کبریات منصوصه.

کبریاتِ در دل جزئیّات

 اما این طور نیست که در این بحثی که ما داریم، فقط دنبال کبریات باشیم. اتفاقاً بهترین چیزی که از آن در ذهنِ عرف، ارتکاز نقش می‌بندد، وقوف بر جزئیات است، بدون این‌که خودشان بفهمند. وقتی جزئیات می‌شود صد تا، ولو جزئی جزئی باشد، بدون این‌که خودشان بفهمند،نظامِ مطویّ و مخفی در دل این جزئیات را به دست میآورند.پس جزئی‌ترین روایات هم مقصود ما است. یعنی حتی قضیةٌ فی واقعةٍ که جزئی‌ترین چیز است، این در دل خودش،همراه خودش طبایع را دارد، چه تقنین، چه غیر تقنین.

درک طبیعت در ضمن افراد

این را مکرر عرض کردم،مثالِ بچه‌ای که اوّلین بار گرسنگی را احساس می‌کند. درست است که الآن اوّلین دفعه است که او احساس گرسنگی میکند ، اما عقل او در ضمن این احساس فرد - احساس فرد گرسنگی -، ادراک طبیعت می‌کند. از کجا می‌گویید؟ عرض میکنم دفعه دوم که گرسنگی آمد می‌گوید این با آن یکی است. اما اگر سوزشی احساس کرد نمی‌گوید گرسنگی است. پس معلوم می‌شود در فرد اوّل یک چیزی دیده بود که وقتی دومی را می‌بیند،می‌گوید این فرد دوم با فرد اوّل در یک چیزی مشترک‌اند.لذا تمام جزئیاتی که متشرعه از شارع می‌شنوند و می‌بینند و مواجه می‌شوند،در ضمن آنها عقلشان آن کلیات را، نظام را درک می‌کند.

گاهی شما با یک جزئی مواجه می‌شوید، چون اعتنا ندارید به تمرکز روی این جزئی، کلیاتی که در امور است را خوب ضبط نمی‌کنید. گفتم متشرع، چون متشرّعه متعبّدند  با تمام تمرکز به مسائل شرعی، وقتی یک مسئله جزئی شرعی پیش می‌آید،از کنارش عبور نمی‌کنند.

ثمره تدوین نظام

١.حجیّت یافتن مدلول جمعی برای فقها

مادامی که بحث نظام مدوّن نشده است، ما محتاج هستیم مراجعه کنیم به آنچه که دلیل داریم، از ناحیه شارع حجت داریم. بگوییم «له اصل فی کتاب الله». وقتی که «لا یبلغه» چه کار بکنیم؟ لذا وقتی مدوّن نیست، ما مجبوریم درِ خانهی اعلم، برویم. می‌گوییم شما زحمت کشیدید و خدای متعال به شما لطف کرده، آن چیزی که هنوز مدوّن نشده،شما دارید. از شما سؤال می‌کنیم، جواب بدهید. ناخودآگاه است. مثل عرف عام.

 اما صحبت سر این است که الآن این اصولی که فی کتاب الله هست، طی ۲۶۰ سال، معصومین علیهم السلام این ها را برای مردم بیان کردند. این اصول را گفتند.«انّما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرّعوا».[8] این هم روایت است. پس وقتی در این بیاناتِ جداجدای منفرد،آن کل-آن اصولِ پیاده شده –هست، فقط مدوّن کردنش می‌ماند.

 اگر مدوّن شد،آن وقت همانطور که من به یک روایت نگاه می‌کنم و می‌گویم حجت است و یکفینی، وقتی هم که از صدتا کنار هم استظهار کردم، نمی‌شود بگویم چون صدتا است، قبول نیست و حتماً باید یک روایت باشد. کسی این حرف را می‌زند؟

٢.کمرنگ شدن نظریات شخصی در فقه

نظام گاهی در اشخاص، به خاطر شخصیّاتشان، مخفی می‌ماند . بعد از این‌که خرده خرده، نظام نزد عرف عام مکشوف شد، همان کسی که به خاطر خفاء نظام، روحیات خودش را قبلاً اعمال می‌کرد ، حالا که نظام مکشوف شد، فرق خودش را با صاحب‌ِ نظام می‌فهمد. می‌گوید من با آن کسی که این نظام برای اوست، فرق دارم. یعنی می‌فهمد سلیقهی من فرق داشت. اگر می‌خواهی با او همراه بشوی، این نظام مال اوست. اگر می‌خواهی تلقّی خودت باشد،جدا شدی. آن اجتهاد شخصی خودش به تنهایی، حجیتش را هم از دست می‌دهد.

در مقدمهی «اقتصادنا» ببینید، می‌گویند که من چون در اقتصادنا می‌خواستم یک نظام اقتصادی ارائه بدهم، جاهایی که گیر افتادم، فتوای خود من این نیست اما می‌بینم اگر فتوای علامه حلی را اعمال کنم، نظام درست می‌شود.[9]

عرض من این است که اگر شما نظامتان تام شد، وقتی نظام سر رسید و متشرعه پسندیدند،شما در فتوای خودتان بازنگری می‌کنید. نمی‌گویید که فتوای من این نیست و از فتوای علّامه استفاده کردم. اتفاقاً خود کشف این نظام، دال بر این است که مناقشهای در فتوای شما هست. یک اشکالی دارد.

٣.کم شدن اختلافات فقهی

ما می‌خواهیم آن پیکره را، آن اصلِ کاری را به دست بیاوریم که همه مشترک باشند. دست روی خانه‌ها نگذاریم. ما می‌خواهیم آن پیکره را کشف کنیم. وقتی به آن نزدیک بشویم، آن وقت در آن خانه‌های جدول که اختلاف میکردند، بعد از این‌که آن نظم برای ایشان واضح می‌شود، اختلافات هم کم می‌شود. هرچه نظم، واضحتر می‌شود اختلافات کمتر می‌شود. پس مهندسی منابع این است که نگاه ما اینگونه باشد.

جالب، این است که اگر ما این بحث‌های ارتکازی را توسعه بدهیم، بهترین شواهد علیه کسی که این ها را قبول ندارد، از کلمات خودش است. این یادم است جلوتر هم که مباحثه می‌کردیم بنای ما بر این بود که اگر یک مطلبی می‌خواست مورد سؤال قرار بگیرد، بهترین مورد برای ردّ حرفِ  آن شخص، کلمات خودش بود. مصنّف، یک چیزی را به حمل اوّلی ، مختار خودش قرار داده دارد ثابت می‌کند، اما در حین اثباتِ مختارِ خودش به حمل اوّلی، ارتکازیّات او فعال است دارد قلم فرسایی می‌کند. در ضمن قلم فرسایی او، آن چیزهای ناخودآگاه او که مطابق حق است و در عین حال، موافق مختار به حمل اوّلی او نیست، دارد حرف می‌زند[10].  

۴.اثبات حقیقت دین؛جدای از تفسیر متشرعه

این بحثی که الآن عرض کردم اگر خوب سر برسد  یک تعبیر تیر خلاصی است به این که می‌گویند دین نزد فقها و متشرعه، آن تلقیِ آنها از شرع است. اصلاً اینطور نیست. این، جوابِ دقیقِ منطقی به او است؛ به همان معنای مؤلّف محور. یعنی اساساً ارتکاز متشرعه و آن کاری که شارع با مخاطبینش کرده، هیچ منافاتی ندارد با آن چیزی که تلقّی‌ افراد از آن دین است. اصلاً منافاتی ندارد. بله ،آن تلقّی‌ها هست. اما نگویید هر چه از دین داریم، تلقی‌های ماست؛ ما هیچ چیزی نداریم، اصلاً خبری از شرع نداریم جز این تلقی‌های خودمان! این حرف بسیار غلط است. با این بیانی که عرض کردم که منطقی، دقیق و مدون است، ما یک دلیل پیدا می‌کنیم؛ کاشفی از آن مکشوف، پیدا می‌کنیم.

نمونهی اجرا شده این مباحث

یک مقاله دیدم از حاج آقای واسطی - حوزه مشهد- . یک مقاله دارند در این رابطه، نگاه کنید، من این را که دیدم خیلی خوشحال شدم. این بحث‌هایی که ما می‌کنیم کلّی‌گویی است. ایشان مصداقاً هم بحث کردند.نمی‌خواهم مطلقاً تأیید کنم. ولی اصلِ این‌که شما ببینید چه کار کرده. مقاله را که نگاه کردم، ایشان  همین روش را اعمال می‌کند.آیا این روش، غیر عقلایی است؟ نه اتفاقاً برعکس است. این روش، روشی است که یک پشتوانهی خوبی دارد برای همین مطالبِ کلیای‌ که ما گفتیم. آن یک حمل شایعش است.[11]

مقاله آقای واسطی را نگاه کنید، دو تا روایتی که ما سال‌ها شنیدیم و از کنارش رد ‌شدیم، ایشان پیچ و مهره‌اش می‌کند. این خیلی مهم است، نگاه جدید می‌خواهد. هر دوتایش هم برای شرع است. اگر بگویید از کجا این دو تا به هم ربط دارد؟ میگوییم اگر ایشان پیچ و مهره کرد و عرف عقلا نپسندیدند، کنار می‌گذاریم. اگر پیچ و مهره‌ای شد که بعداً عرف متشرعه، عرف عقلا، همه بگویند احسنت، واقعاً این دو تا پیچ و مهره هم هستند، میپذیریم. اگر نپسندیدند باز خودش می‌شود یک نحو اجتهاد، که باید صبر کنیم. اما نگاه وقتی عوض شد،در درازمدت به یقینیاتی می‌رسیم. این برای مهندسی است.


[1] سؤال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[2] و حذف ما یعلم جائز کما          تقول زیدٌ بعد من عندکما

و فی جواب کیف زید قل دنف          فزید استغنی عنه اذ عرف

[3] نیمه طبیب : نیمه حکیم، خطر جان و نیمه ملّا، خطر ایمان است . (یادداشت مؤلف )(لغت نامه دهخدا)

[4] سؤال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[5] سؤال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[6] تفصیل این مطالب در مقاله با عنوان تقسیم بندی فقه تدوین شده است.

[7] ۳۵۵ عنه عن الحسن بن علي بن فضال عن ثعلبة بن ميمون عمن حدثه‏ عن معلى بن خنيس قال قال أبو عبد الله ع‏ ما من أمر يختلف فيه اثنان إلا و له‏ أصل‏ في كتاب الله و لكن لا تبلغه عقول الرجال‏. (المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص۲۶۷)

محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن فضال عن ثعلبة بن ميمون عمن حدثه عن المعلى بن خنيس قال قال أبو عبد الله ع‏ ما من أمر يختلف فيه اثنان إلا و له‏ أصل‏ في كتاب الله عز و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجال.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص۶۰)

محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن فضال و الحجال عن ثعلبة بن ميمون عن بعض أصحابنا عن أبي عبد الله ع قال: سئل عن مولود ليس بذكر و لا أنثى ليس له إلا دبر كيف يورث قال يجلس الإمام و يجلس عنده ناس من المسلمين فيدعو الله عز و جل و تجال السهام عليه على أي ميراث يورثه أ ميراث الذكر أو ميراث الأنثى فأي ذلك خرج عليه ورثه ثم قال و أي قضية أعدل من قضية تجال عليها السهام يقول الله تعالى- فساهم فكان من المدحضين‏ قال و ما من أمر يختلف فيه اثنان إلا و له‏ أصل‏ في كتاب الله و لكن لا تبلغه عقول الرجال.( همان،ج‏7 ؛ ص158)و همین طور در تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏۹ ؛ ص۳۵۶

[8] السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات) ؛ ج‏٣ ؛ ص۵٧۵

[9] و أخيرا، فقد بقيت عدة نقاط تتصل ببحوث الكتاب، و خاصة الفصول الأخيرة التي تستعرض تفصيلات الاقتصاد الإسلامي، يجب تسجيلها منذ البدء...

2- الآراء الفقهية التي تعرض في الكتاب لا يجب أن تكون مستنبطة من المؤلف نفسه، بل قد يعرض الكتاب لآراء تخالف من الناحية الفقهية اجتهاد الكاتب في المسألة، و إنما الصفة العامة التي لوحظ توفرها في تلك الآراء، هي: أن تكون نتيجة لاجتهاد أحد المجتهدين، بقطع النظر عن عدد القائلين بالرأي و موقف الأكثرية منه.( اقتصادنا؛ ص: ۴۸-۴٩)

[10] این مطلب در کلمات استاد نمونه های متعددی دارد که با عنوان رویکرد کلاسیک و رویکرد ارتکازی از هم تفکیک می شود.

به این بیان که صاحبان فکر در مقام اثبات و استدلال، مطالبی را بر اساس ضوابط کلاس و استدلالات، بیان می فرمایند و نتایج و لوازمی را بر آن متفرع می سازند. اما در قسمت های دیگری از تالیف خود که نوعاً‌ ارتباط واضحی با مبنای سابقشان ندارد-  به صورت ناخودآگاه سخنانی می گویند که با رویکرد کلاسیک و ضابطه مند اولیه خود موافق نیست. این موارد در کلام استاد با عنوان رویکرد ارتکازی نویسنده شناخته می شود  و مثال های بسیاری دارد.

به عنوان نمونه شیخ انصاری قدس سره در مقام ابطال قاعده الجمع مهما امکن،‌ محور استدلالات خود را بر پایه ی علم به کذب یکی از دو دلیل متعارض قرار می دهند و می فرمایند: وقتی دو ظاهر با هم مخالف هستند، چگونه به هر دو اخذ کنیم؟ این در حالی است که خود ایشان بعد از فراغ از ابطال قاعده و در مقامی دیگر، می فرمایند: «کثره اراده خلاف الظواهر فی الاخبار»(فرائد الاصول، ج ۴، ص ١٢٩) با تتبع در روایات می فهمیم که در بسیاری از موارد، حضرات خلاف ظاهر عبارات را قصد کرده اند و جمعی که حضرات بین عبارات به ظاهر متعارض خود دارند به مراتب سنگین تر از وجوه جمع تبرعی شیخ است در استبصار!

مشخص است که این مبنا‌ با مبنای اولیه مولف سازگار نیست،‌ اما سخنی است جاری شده از ارتکاز نویسنده، بدون اعمال ضابطه کلاسیک.مراجعه بفرمایید به مبحث الجمع مهما امکن، فصل ششم، رویکرد کلاسیک شیخ؛ رویکرد ارتکازی شیخ

[11] مقاله نان در اسلام(بررسی مدل پیشنهادی اسلام برای اصلاح و بهینه سازی چرخه‌ی از تولید تا مصرف نان)اثر شیخ عبدالحمید واسطی.البته این مقاله،اکنون به صورت کتابی با همین عنوان درآمده است.نشر موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی نور.